۱۳۹۵ شهریور ۴, پنجشنبه

شعله پاکروان: گواهی میدهم به خانه ای رفتم که همه ی مردانش اعدام شده بودند

 خانه دیگری که میزبانمان شد در سنندج ، ساکنانی دارد که دلم میخواهد سرگذشت شان را بشنوید . مثل یک داستان است . داستانی که درد اعدامیان جوان را از یاد میبرد . اما قبل از هر چیز یاداوری میکنم که بهتر است افراد زودرنج یا کسانی که بیش از حد غمگینند این قصه را نخوانند .
زمانی که ریحان در خانه بود من نیز دلنازک بودم . با شنیدن سرگذشتهای غم انگیز تحت تاثیر قرار میگرفتم و اشکم جاری میشد . اما هر روز که گذشت دلنازکی م تغییر ماهیت داد . دقت و توجهم به اطراف بیشتر شد . و اکنون که ریحان در وجودم نشسته ، گویی تمام دردها و آزارهایی که او به جان خرید در وجودم ته نشین شده . زودرنجی ام تبدیل به خشم شده . برای مهار خشمم نفسهای عمیق میکشم و دندانهایم را بر هم میفشارم . و به دنبال راهی برای خروج از گرداب ناامیدی و غم هستم .
....................................
با شهناز و زنان خانواده احمدی از حیاط بزرگی رد شدیم . دوضلع حیاط به جای دیوار با توری و شاخه های انبوه درخت ساخته شده بود . حوضچه کوچکی با چیزی شبیه انباری مخروبه و درختهای بلند و قطور دیده میشد . چند بچه سه چهار ساله بازی میکردند . وارد خانه شدیم . پنج شش زن جوان و صاحبخانه که زنی میانسال بود به استقبالمان آمدند .
زنان آن خانه خویشاوندان سببی و نسبی بودند . نسبتهایشان چنان در هم تنیده بودند که مجبور شدم نموداری برای درک بهتر ترسیم کنم . اکنون حاصل شناخت این خانواده را بشنوید :
دو خواهر ، چینی و صدیقه با دو برادر ازدواج کرده اند در سالهای دور . چینی دو پسر میزاید و هنوز بچه ها مدرسه نرفته اند که مرد خانه اش اعدام میشود . پدر چینی مبالغ محدودی به دخترش میدهد تا بچه های کوچک یتیم شده را به سرانجام برساند . سالهای سخت میگذرد و دو پسر ، اصغر و یاور ازدواج میکنند . چینی طعم نوه را میچشد . تازه سیاهی ایام گذشته کمرنگ میشود . اما گویی سرنوشت چینی با سیاهی فقدان عزیزانش عجین شده . شنو ، همسر اصغر باردار بود که اصغر بالای دار رفت . چینی به عزای پسر و شنو به عزای شوهر نشستند .اکنون شنو 29 ساله است و تبدیل به چینی دیگری شده . تاریخ در زشت ترین شکل اجتماعی ش تکرار شد . این زن دو فرزند خردسال دارد که یکی شان هرگز پدر را ندیده . برادرش کاوه نیز همراه گروه اخیر اعدام شد .
چینی با داغ اصغر به دل ، عزادار یاور تنها پسر بازمانده اش که فرزندی ندارد هم شده . دامن این زن از کودکان یتیمی که با خون دل بزرگشان کرده بود خالی شده . دلش را به دو نوه کوچک پیوند داده و برایم توضیح میدهد سرنوشت خواهرش را .
صدیقه نیز در سوگ هر سه پسرش نشسته که اعدام شده اند . او هم مثل چینی ، دلش را به نوه های یتیمش پیوند زده . این دو خواهر تنها مانده اند با 5 عروس جوان که بین 26 تا 30 سال سن دارند . اسماء و چیمن و شهلا و نگین و شنو زنان جوان این خانه اند . در کنار کودکان یتیمی که بزرگترینشان 10 ساله است . خانه را برانداز میکنم . بنایی نسبتا بزرگ است با وسایلی بسیار ساده . به پشتی تکیه میدهم و پایم را که خواب رفته جابجا میکنم . نفس عمیقی کشیده و به تصویر روبرویم نگاه میکنم . این خانه شبیه همان روستایی ست که معاون رئیس جمهور گفت همه ی مردانش اعدام شده اند . بعد از افشای آن مسئولین سعی کردند خبر تلخ و تکان دهنده را انکار کنند . اما من گواهی میدهم به خانه ای رفتم که همه ی مردانش اعدام شده بودند . تنها یکی دو پسر بچه سه چهارساله داشتند . پسرانی که شاید در اینده ای نه چندان دور محکوم به اعدام شوند . تنم لرزید وقتی فکر کردم چرخه ی باطل و چندش آور اعدام در آن خانه تکرار خواهد شد . یکی از عروسها ظرف میوه ای آورد و تعارف کرد . دستم پیش نمیرفت . دهانم خشک اما راه گلویم بسته بود . گفتم ما همه چیز خورده ایم و فقط آمده ایم تا بدانید شما تنها نیستید . زنان زیادی چون شما در عزای عزیزان اعدام شده شان هستند . شهناز از مصطفی گفت . از دفن شبانه ی تن مصطفی در گورستان شهریار . از پسر مهربان و دلسوزش . از آرزوی ناکام مانده اش برای دیدن مصطفی در لباس دامادی . زنان میزبان سکوت کرده بودند . از چشمهایشان میخواندم که دارند فکر میکنند ببینند دیدن عزیز اعدامی با تن کبود سخت تر است یا دیدن عزیزی با کاسه سر خونین ؟ داشتند فکر میکردند نداشتن ملاقات آخر درد بیشتری دارد یا در آغوش کشیدن ریحانم در عصر یک روز پاییزی و آب ریختن پشت زندانی محکوم به اعدامم که همراه چند مامور از جلوی چشمم خرامید و از در میله ای و سپس در آهنی رد شد و برای همیشه رفت؟

من تماشا میکردم و شرایط را میسنجیدم . همه اعضای این خانه ، این بازماندگان اعدام ، بیکارند . اینان در تنهایی و فقر دست و پا میزنند . سرنوشت این کودکان چه خواهد شد ؟
به پنجره ی بزرگی که رو به حیاط بود خیره شدم و در چشم بهم زدنی آینده را تصویر کردم . در ذهنم سوار زمان شده و به اینده رفتم . کودکانی که با خشم و نفرت و نفرین این زنان بزرگ شده اند ، برای رهایی از چرخه ی فقر و خشم ، پای حرف مبلغان احزاب کردی مینشنند . به سرعت جذب گفته ها میشوند . بحران بلوغ ، آنان را به سوی تخلیه ی فشار ناشی از ناکامی های کودکی سوق میدهد . در دلشان به حرفهایی که شنیده اند گرایش پیدا میکنند . برای کمک به مادرانشان مدرسه را رها کرده و در دکانی پادو میشوند . در بحثهای مردانی که به دکان میایند شرکت میکنند . احساس بزرگ شدن با حرمان ناشی از سالهای سخت بعد از اعدام پدر مخلوط شده و زبانشان تند و تلخ خواهد چرخید . پیش از آنکه معنای سیاست را بدانند دستگیر میشوند و قاضی به اتهام عضویت در احزاب کردی حکم اعدامشان را امضا خواهد کرد . اگر شانس یارشان باشد دیوانعالی حکمشان را میشکند و به حبس ابد محکومشان میکند . بسیاری از زندانیان کرد با همین سرنوشت روبرو بوده اند . زینب جلالیان ، افشین سهراب زاده ودهها زندانی و تبعیدی حاصل همین روند بوده اند . اگر هم شانس یارشان نباشد ، سپیده ای خواهد دمید که با چشمهای بسته بالای دارخواهند بود .
سرم را چرخاندم و 4 کودک را دیدم که کنار چینی نشسته اند . اینان خوراک های آینده ی ماشین اعدامند . شهناز عکسی انداخت . گویی میدانست در حال تماشای بخشی از تاریخ است که باز تکرار خواهد شد .

لحظه ای بعد صدای شاتر دوربین بگوشم رسید و این بار شهناز در قاب تصویر تلخ قرار داشت . با چشمهای مصطفی که میدرخشید در قاب عکسی که دستهای شهناز را پر کرده بود .

نفس عمیق دیگری کشیدم . چشمهایم را بستم و کمی سرم را به دیوار تکیه دادم . سوال بزرگی در سرم میچرخید . چرا ؟ هیچ پاسخی پیدا نمیکردم . ریحان حلول کرده در تنم به زبان آمد : تمام تلاشت را بکن تا فراموش کنی روزهای سخت را . با چشمهای من ببین . با پاهای من راه برو . با دستهای من بنویس . یا مغز من فکر کن . بلافاصله سوال کوچکتری پیدا شد . چه باید کرد تا این کودکان خوراک ماشین حریص اعدام نشوند ؟ اگر مادرانشان منبع درامدی پیداکنند چه تغییری در سرنوشتشان ایجاد خواهد شد ؟ اگر فقر وادارشان نکند که مدرسه را رها کنند چه خواهد شد ؟ ریحان درونم گفت هیچ چیزی بهتر و مفیدتر از آموزش نیست . یادت هست وقتی در زندان شهرری مدرسه برپا شد ؟ حتی با جدول های روزنامه ای میتوان آموزش داد . باید همت کرد و لحظه ای از یاد دادن و یادگرفتن غافل نشد .

چشمهایم را باز کردم . از زنان پرسیدم کدامتان مدرسه را تمام کرده اید ؟ بجز همسر شهرام هیچکدام دیپلم هم نگرفته بودند . اما چند تاییشان به خیاطی علاقمند بودند . پس میتوان با گذراندن دوره ی خیاطی و تهیه یک چرخ ، به چرخیدن زندگی اهل این خانه امیدوار بود .
وقتی از آن خانه بیرون زدیم قرارهایمان را گذاشته بودیم . حداکثر دو هفته وقت داریم برای بررسی همه ی جوانب آغاز یک شغل . زنان جوان برای تعیین شغل آینده و ما برای همفکری و همیاری شان .
شاید بتوان آن قاضی را ناکام کرد که گفته بود همه ی اعضای این خانواده را از کوچک تا بزرگ بیاورید تا اعدامشان کنم !! جمله ای که یکی از زنان حاضر ، از قاضی نقل قول کرد و چشمهای من و شهناز غرق تعجب شد .
زنان و کودکان آن خانه را بوسیدیم و خداحافظی کردیم . در حالیکه همه شان را به صبوری دعوت می کردیم . صبوری همراه توکل به نیرویی لایزال . صبوری همراه با عمل برای تغییر در سرنوشت کودکانشان . تا در آینده ماشین اعدام موفق به خوردن جان جوان آنان نشود .
26 مرد اعدام شده اخیر ، 13 زن جوان به جا گذاشته اند که پیمان بسته اند " بنشینند " . یعنی هرگز مهر از جوان اعدامی برندارند . آوات و نگین و شهناز و سمیه شیما و غزل و هوار و شیلان و ... . اینان همسران آرش و یاور و محمد و امجد و کاوه و شهرام و شاهو و کیوان و ... بودند . اکنون مادران کودکان بازمانده . مادر ریان و رویدا و حسنا و ثنا و اسماء و دختر 8 ساله ی کاوه و پسر 9 ساله ی محمد ، زنانی که میخواهند مادرانه مادری کنند برای دختر 14 ساله ی عالم و پسران 9 ساله ی کیوان کریمی و کیوان مومنی .
اینان بازماندگان اعدام دسته جمعی بودند که باقیمانده عمرشان را پشت حصاری از جوانمرگی جوانانشان از دست خواهند داد . بی آنکه مسئولین و مامورین بدانند چه کرده اند . بی آنکه در آمارها بگنجند .
پاهای ورم کرده ام را در کفش چپاندم و فکر کردم هزاران نفر چون اینان در سراسر این سرزمین پراکنده اند . هزاران نفر که در دوزخی به نام دنیای بازمانده ی اعدام ، مرگ را زندگی میکنند . فرانتس فانون نام کتابش را برای اینان گذاشت . دوزخیان روی زمین .

از آنجا راهی خانه ای شدیم که مدتها بود میخواستم ببینم . هر بار مانعی ایجاد شده بود . اما این بار میخواستم حتی برای مدتی اندک کنار مادری بنشینم که فرزندش معلم بود . مرد جوانی که حتی با مرگش به جامعه آموزش داد .
عصر به خانه دایه سلطنه رفتیم . مادری که هنوز نمیداند فرزندش کجای این سرزمین مدفون شده . زنی که سنگی بر گوری ندارد تا بنشیند و سخت مویه کند . مویه های زنان سوگوار کرد حزنی

عجیب دارد . چنگ میزند بر دل وقتی بر گوری مینشنند و میخوانند " از وقتی رفتی خانه ی دلم ویران است " .
پایان قسمت دوم
............
پ . ن : از طولانی بودن پست عذرخواهی میکنم .اما چاره ای نداشتم . میبایست آنچه دیدم را به تصویر میکشیدم . تصویری تلخ از تاثیر اعدام بر بازماندگان . جامعه میبایست ابعاد این تاثیر را درک کرده و هر چه زودتر فکری به حالش کند . شاید باعث کند شدن حرکت ماشین مخوف اعدام شود
برگرفته از صفحه خانم شعله پاکروان مادر ریحانه جباری

۱۳۹۵ اردیبهشت ۶, دوشنبه

آداب کتک زدن زن از دیدگاه عالم سلفی!!

یک عالم سلفی آدابی را توضیح می دهد که به زعم او برای کتک زدن زن توصیه شده است. این مبلغ سلفی آداب خاصی را برای کتک زدن زنان مطرح می کند، که از جمله آنها خودداری از سیلی زدن به صورتشان است، زیرا آنها را زشت می کند!

۱۳۹۴ بهمن ۲۱, چهارشنبه

۱۳۹۴ دی ۲۲, سه‌شنبه

انتخابات برای مردم ایران « تکرار » تجربه ای تلخ است

مردم و انتخابات در قفس ولایت فقیه

هدف ازنگارش این مقاله،بررسی دورِ جدید انتخابات مجلس خبرگان و چرایی  پایداری رژیم دیکتاتور  درایران درچنددهه اخیر و پیشنهادهایی  برای برون رفت ازاین گرفتاری می باشد.
مدتی است که تبلیغات برای دور جدید انتخابات مجلس و خبرگان آغاز گردیده و بدلیل برپایی ولایت مطلقه فقیه ایران،این فضا فاقد احزاب آزاد،مستقل و با نظرات متفاوت می باشد. به دلیل دردست داشتنِ تمامیتِ قدرت سیاسی ایران در دستان یک شخص و فرمانروایی فردی به نام  « ولایت فقیه »  برنیروهای مسلح، شورای نگهبان، قوه قضاییه، صداوسیما و… و تکروی و چاپلوسی رسمی که درکشور حاکم گشته ، ایران عملاً فاقد انتخاباتی آزاد و سالم بوده و می باشد.
ازآنجایی که بر پایه قانون اساسی تمام قدرت دردستان رهبری متمرکز بوده و رییس جمهور و دیگر سران  نظام فاقد قدرت کافی درسیاست داخلی وخارجی کشور می باشد، طبق قانون اساسی تنها اهرم فشاری که می تواند بر رهبری وارد گردد، از طریق مجلس خبرگان است. به این جهت تنها این مجلس توانایی این رادارد که در تعیین رهبری و نظارت برعملکرد او ،وارد عمل شود.
در زمان تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی تصمیماتی هرچند ناچیز مبتنی برنظارت برعملکرد رهبر وتعیین جانشین برای او صورت گرفت.در جانشینی  خمینی  ابتدا تصمیم برآن بود که رهبری به صورت شورایی باشد امابا آراء مخالف نمایندگان مواجه گشت زیرا اعتقاد نداشتند که ولایت فقیه به دیکتاتوری تبدیل خواهدشد! (که شد !)  بدین صورت تمام اختیارات تام وعام دراختیار رهبرقرار گرفت ودیری نگذشت که رهبر فعلی به  یکی از بزرگترین دیکتاتورها  تبدیل شد.
( در این سخنرانی ، طالقانی عملاً خمینی را یک فریبکار معرفی می کند و از مردم می خواهد که فریب او را نخورند.)
بعدازمرگ خمینی،خامنه ای جانشین اومی گردد. با روی کارآمدن خامنه ای  نه تنها نظارت قانونی بررفتار و عملکرد رهبری ایجاد نگشت،بلکه او این جایگاه را مستحکم تر از گذشته پایه گذاری کرد و تصمیم گرفت که نفوذ خود در روحانیت و خبرگان افزایش دهد و با ایجاد دادگاه روحانیت ،مخالفان و نقادان روحانی خویش را هم با حکم ارتداد متواری ساخت.افراد  زیادی از منتقدان نظام هم سربه نیست شدند…

بعدازمرگ خمینی،خامنه ای جانشین اومی گردد. با روی کارآمدن خامنه ای نه تنها نظارت قانونی بررفتار و عملکرد رهبری ایجاد نگشت،بلکه او این جایگاه را مستحکم تر از گذشته پایه گذاری کرد و تصمیم گرفت که نفوذ خود در روحانیت و خبرگان افزایش دهد و با ایجاد دادگاه روحانیت ، مخالفان و نقادان روحانی خویش را هم با حکم ارتداد متواری ساخت. افراد زیادی از منتقدان نظام هم سربه نیست شدند...
اکنون که باگذشت چنددوره ازاین مجلس وناکارآمدی دررابطه با نظارت برعملکردرهبری می گذرد،نوبت به دورجدید این انتخابات رسیده است که البته به علت خبری درمورد مرگ زود هنگام خامنه ای،ازاهمیت خاصی درداخل و خارج ایران برخوردارشده است.

جنگ قدرت برای چپاول

مطابق خواست رهبر ،  امروزه در ایران حزب مستقل و آزادی وجود ندارد و تنها گروه هاو باندهایی از خود نظام به نام احزاب فعالیت می کنندکه هرکدام بدنبل منافع خویش و تلاش برای ابقای خود و نظام در ایران می باشند. چرا که درصورت سقوط و فروپاشی این نظام، تمامی منافع خویش راازدست خواهندداد.به همین جهت اولین اولویت درنگاه تمام جناح های خودی،حفظ نظام حتی به قیمت کشتار و سرکوب مردم می باشد.
درایران چندین باند عمده با نامهای مختلف موجود می باشد و از به وجود آمدن حکومت اسلامی تابه امروز، قدرت را دردست داشته اندکه  تمام اجرای سیاستهای داخلی وخارجی ایران دراین سالها دراختیار این باندها بوده و می باشد.دراوایل انقلاب، خمینی و همدستان او به علت هراس ازمردمی بودنِ ارتش ایران واحتمال کودتای نظامی ارتشیان برعلیه حکومت اسلامی، ارتش منظم و قانونمند رابه شدت ضعیف نموده و باتشکیل یک نیروی شبه نظامی وفادار و چاپلوس به اسم سپاه پاسداران و نیروی بسیج و دراختیارگذاشتن منافع هنگفت مالی و سیاسی ، این نیرو را  برای سرکوب مخالفان داخلی و خارجی ایجاد نمودند. روشهای سپاه و بسیج می تواند تروریستی هم باشد.
بدون شرکت گسترده مردم ، خبرگان نمی توانند خود را مشروع و نماینده مردم بدانند. آغاز پایان جمهوری اسلامی افت چشمگیر در انخابات است که می تواند به جهانیان پیامی آشکار بدهد : مردم ایران این نظام را نمی خواهتد.
درسال های اخیرو پس از برنامه خصوصی سازی حکومت ایران،سپاه پاسداران توانست قدرت مالی واقتصادی خویش را افزایش دهدوبخش های وسیعی ازاقتصادایران اعم ازنفت وگاز تا بانک ها،موسسات مالی ومعادن رادر اختیار گیردتابه مافیای بزرگی درایران تبدیل شود.
یکی دیگراز باندهایی که درایران جایگاهی برای خود فراهم کرده است،مجمع جهانی اهل بیت ، هاشمی رفسنجانی، خانواده ایشان ونزدیکان او می باشدکه از بدوِ تولّد این نظام، نقش های کلیدی بسیاری دردست داشته است.درزمانی که ملت ایران سرگرم جنگ وکمتر درگیرمسایل اقتصادی کشوربودند، خانواده هاشمی رفسنجانی ثروت هنگفتی ازطریق غارت منابع ایران وپروژه های دوران سازندگی به دست آورد تا تبدیل به یکی از قطبهای قدرت درایران شود. باند رفسنجانی از نظر اقتصادی بسیار قوی است ولی نفوذ سیاسی کافی ندارد.

مکر رفسنجانی و رودست زدن خامنه ای

رفسنجانی با نقشه قبلی موفق شد خامنه ای را به رهبری برساند وامیدوار بودکه بااین کار منافع خودش هم تامین گردد اما بااتمام دوردوم ریاست جمهوری خود و اتفاقاتی که در دوره خاتمی و احمدی نژاد صورت گرفت،خامنه ای متوجه اوج گرفتن قدرت در باندرفسنجانی می گردد و او را تهدیدی جدی برعلیه خود قلمداد می کند.ازسوی دیگر رفسنجانی نیز موقعیت خود را درمقابل خامنه ای آسیب پذیروشکننده می بیند،درصدد تضعیف نماد رهبری وجایگاه واختیارات رهبر برمی آید.اما اکنون خامنه ای بادردست داشتن پشتوانه مالی بسیار قوی و با تکیه برقدرت سپاه وبسیج به یک قدرت بزرگ تبدیل شده است که رفسنجانی توان مقابله رودر رو وبراندازی  وی را ندارد.لذا رفسنجانی سعی می نماید از طرق مختلف ازجمله مجلس خبرگان وتحریک تعدادی ازچهره های تاثیرگذار،موقعیت وشخصیت خامنه ای راتضعیف نماید.

خامنه ای، یک آخوند ۵ تومانی مشهدی که اکنون به دزدی اموال ۷۰ میلیون پرداخته را چه کسانی حمایت می کنند؟. پاسخ اینست: عده ای از چاله میدونی و لات های جنبوب تهران که کارشان به عنوان عزادااری و برگزاری محرم دزدی در خانه ها و اماکن مردم جنوب شهر بود، و یا بچه های لاتی که ظاهراً به روضه خوانی می کردند تا برای سیدالشهدا عزاداری کنند، ولی در حقیقت به دنبال دزدی از جیب و لباس و کفش مردم بودند، ویا از پشت پرده سینه و دست و پای زنان مردم را نگاه می کردند. این ها پاسدارانند که در عکس دیده می شود، و کشورایران را به غارت گرفته اند.
اکنون سپاه پاسداران و بسیج که بزرگترین حامی و پشتیبان رهبر بوده،به شدت به خاطربیماری و مرگ احتمالی خامنه ای، دچارنگرانی و هراس ازآینده پیش رو و ازدست دادن منابع وقدرت خود می باشد. ازسوی دیگر رفسنجانی پس انتخابات سال هشتادوهشت توانسته است اندکی جایگاه اجتماعی خویش را ارتقاء بخشدو فضایی برای ادامه بقا دردل نظام اسلامی درآینده به وجود آورد.به همین منظورتمام تلاش خودرابه کار می گیرد تا از هرطریق ممکن به مجلس خبرگان راه پیدا نمایدو پستهای کلیدی آن را دردست گیرد تا در آینده بتواندنقش تعیین کننده درانتخاب رهبرجدید داشته باشد.البته خامنه ای ممکن است دستور رد صلاحیت گسترده اصلاح طلبان را برای انتخابات مجلس شورای اسلامی و همچنین مجلس خبرگان به شورای نگهبان ابلاغ کند ویا اینکه  با ورود اصلاح طلبان موافقت کند و پس از ورود این رجال سیاسی به میدان، آنها را تحقیرکند.همان روشی که در مجلس ششم به کار گرفت و اتفاقاً دراین امر هم موفق  شد.
حتی نیروی سپاه و بسیج هم نگران آینده پس از مرگ خامنه ای هستند و آرام آرام رهبر فعلی را فراموش کرده و بدنبال جناح بندی تازه با فرض مرگ خامنه ای هستند.
ازطرفی ورود سیدحسن خمینی که نزدیک به رفسنجانی،اصلاح طلبان ومورد اعتماد نیروهای قدیمی بسیج و سپاه به علت احترام به جایگاه پدربزرگش می باشد، موجب هراس خامنه ای  و اطرافیانش گردیده است.اما فرماندهان سپاه به خوبی می دانند که درزمان حیات خامنه ای قدرت رویارویی و انتقاد از وی را ندارند،لذا تنها گزینه پیش رو، صبر کردن تاهنگام مرگ رهبری و اعلام مواضع خود در زمان مناسب هستند.بااین تحلیل سپاه بعداز خامنه ای دو راه پیش رو نخواهد داشت.اول اینکه تسلیم خواسته های رفسنجانی شود و او راهمراهی کند،یا اینکه برخلاف آب شنا کند و دست به کودتای نظامی به نفع خود بزند. البته این موضوع بستگی به شرایط فعلی می باشد که آیا رهبری قابلیت این را دارد که در زمان باقیمانده ازحیات خویش رفسنجانی راحذف نمایدیا خیر!
به هرصورت انتخابات برگزارخواهدشد و درصورت ورود همراهان رفسنجانی و نفوذ در خبرگان،شکست بزرگی برای خامنه ای رقم خواهد خورد و جایگاه کنونی او را میتواند تا حدود زیادی تضعیف نماید.

جایگاه رهبر در جمهوری اسلامی

رهبر در جمهوری اسلامی یعنی همه کاره. یعنی اول و آخر همه چیز. بنابر این انتخاب رهبر می تواند آینده ایران را کاملا تغییر دهد.
حال سوُال اینجاست که بعدازمرگ رهبرکنونی چه کسی و با چه خلق و خویی خواهد آمد. آیا ملت بیچاره ایران در این دور باطل مجدداً گرفتار آخوند جنایتکار تازه ای خواهند شد؟
آیا اختیارات رهبرآینده باتصویب قوانین جدید محدودخواهد گشت ویا تمام اختیارات رهبران قبل ازخویش رادارا خواهد بود!؟
آیا مردم ایران بعداز گذشت چنددهه شکنجه،فقر و فلاکت وعدم استقلال وآزادی باردیگر تن به پذیرش رهبری دینی ودیکتاتوری جدید درایران خواهند داد!؟ مواضع کشورهای غربی وهمسایگان ایران نسبت به رهبری جدید باوجود اتفاقات اخیر وتنش های بین شیعه و سنی چه خواهد بود!؟ رهبرآینده به کدام سمت تمایل خواهد داشت؟ آیا همانندخامنه ای غلام حلقه بگوش روسیه  خواهد ماند؟
اینها سوالاتی است که درصورت اجرای هرکدام ازآنها وضعیت ایران و منطقه را می تواند دگرگون کند.
(براستی که اینها مرده اند. از فنر صندلی مجلس صدا در می آید ولی از این خفتگان و مفتخوران بخاری بلند نمی شود!)

تعیین رهبر مهم  ولی بهر حال دور باطل ولایت فقیه است

اگرچه شخصیت و منش رهبر آینده می تواند سرنوشت ایران را رقم بزند همانطور که ۲۵ سال  اشتباهات فردی خامنه ای مردم ایران را به فلاکت رسانید، اما ملت ایران باید به این نکته توجّه داشته باشند که این تنش ها،جنگِ درون نظام، قدرت ومنافع خود می باشدودرهرزمانی که به واسطه این جنگ کلیّت نظام به خطر افتد،سرکردگان آنها مجبور به مصالحه وتفاهم بایکدیگر می گردند. این سفره چپاول است که قریب به چهل سال درجمهوری اسلامی پهن شده که از آن بیشترین غارت صورت گرفته و با پاره شدن آن ،تمامی آنها از این وضعیت بی بهره خواهند گشت.

مردم چه کار می توانند بکنند؟

شاید تغییر رهبر فرصتی باشد که در آن ملت ایران می بایست با اتّکا به خردخویش وبه دور از عقاید پوچ ، جاهلیت دینی وهمچنین بدون اجازه دادن به نفوذ قدرت های خارجی وبا همراهی وهمدلی ،برضد این جاهلیت تاریخی و دیکتاتوری اسلامی به پاخیزند وحکومتی مستقل و آزاد ،مبتنی بر دموکراسی و سکولاریسم که تضمین کننده حقوق تمام ایرانیان واقوام واقلیت های قومی ومذهبی باشد را درایران پایه گذاری نمایند تا سربلندی و سرفرازی این ملت وکشور را به همراه داشته باشد.
برای اینکار ابتدا باید مشروعیت خبرگان از بین برود. بدون شرکت گسترده مردم ، خبرگان نمی توانند خود را مشروع و نماینده مردم بدانند. آغاز پایان جمهوری اسلامی افت چشمگیر در انخابات است که می تواند به جهانیان پیامی آشکار بدهد : مردم ایران این نظام را نمی خواهتد.
در قدم دوم فعالیتهای مدنی و فرهنگی در معرفی ایران به جهان و اعلام انزجار از ولایت فقیه می تواند کمک بزرگی به انزوا و حذف رژیم نماید.
قدم سوم که مهمترین قسمت است ، اعتراض و تقاضا برای تغییر رژیم است که تنها در این صورت می توان امید به یرپایی دموکراسی را در آینده مان داشته باشیم.
فضول محله
 وحید فرخنده فرد