۱۳۹۷ بهمن ۱۵, دوشنبه

اعترافات تکاندهنده دختران کار مامورشهرداری مجبور کرد دکمه هایم را بازکنم

خبرهای داغ سیاسی و اجتماعی
دراین خاک زرخیز ایران زمیننبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بودوز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششانگنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاکهمه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژادز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بودگدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ماکه شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستانکز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ماکجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بودهمه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشتکشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیرگرامی بدان کس که بودی دلیر
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشتنه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آن روز دشمن به ما چیره گشتکه مارا روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شدکه نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کندکشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیمکجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تنبه از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی استدو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریمبرون سر از این بار ننگ آوریم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر