۱۳۹۳ مهر ۵, شنبه

۲۰ سال خواری و خفت ایرانیان در عراق. پس غرامت جنگ چه شد؟

انقلاب اسلامی ایران یک بیماری ویروسی در پایان قرن بیستم

بخت از مردم ایران برگشت و انقلاب کردند! کارتر رئیس جمهور امریکا اشتباهی مرگبار کرد و تروریسم اسلامی در خاورمیانه به قدرت رسید. به قدرت رسیدن خمینی در ایران برای علم شدن هزاران گروه اسلامی بی نام و نشان از اندونزی تا تونس کافی بود که مثلا به بهانه مبارزه با امپریالیسم آمده اند ولی قصدی جز بدست گرفتن قدرت همانند خمینی و دار و دسته اش نداشته اند. گروههایی که امید داشته و دارند که همانند جمهوری اسلامی ایران بتوانند زندگی مردم مسلمان کشورشان را سیاه کنند و در عوض به نان و آبی از راه  راهزنی و دزدی دولتی برسند. پایان قرن بیستم و آغاز هزاره دوم با خرابکاری گروههای اسلامی و شبه نظامی در همه نقاط مواجه شدیم. از نیویورک تا هند و از اندونزی تا آرژاتین شاهد ترور مردم بی دفاع به بهانه اشاعه اسلام شدیم.
این ویدیو گفتگوی رادیویی با آقای دکتر صادق زیبا کلام است که با صراحت و جرأت تمام علت و دلیل حمله صدام به ایران و طولانی شدن جنگ را از مسیولان ایران می داند که به تحریک صدام پرداخنتد و به دنبال نابودی او بودند.

جنگ ایران و عراق جنگ برای هیچ!

صدام حسین ، شخصیتی روانی و جانی بود . این را همه ی اطرافیان و بازماندگانش می گویند؛ از سوی دیگر ایران در دام خمینی جاهل و قاتل افتاده بود گروه زیادی از ژنراالهای وفادار به میهن که در دوران پهلوی به وظایف معمولی و شغلی خود می پرداختند، به جوخه اعدام سپرده شدند. اعدام افرادی مانند سپهبد ربیعی و سپهبد جهانبانی نمونه ای از اعدام بی خردانه سربازان خادم میهن بود. در آغاز جنگ گروهی از خلبانان زندانی را آزاد کردند و ایشان از زندان به میدان جنگ فرستاده شدند که جای پرسش است که “اگر اینها مجرم بودند چرا آزادشان کردید؟ آیا خودتان هم به گزاف بودن احکام خود در دادگاه یقین دارید؟”
صدام به امید بدست آوردن گوشه ای از ایران و پیوست آن به عراق بود. اما همان بازمانده ارتش شاهنشاهی ایران و رشادت جوانان بی ادعای میهن دوست کافی بود که تنها در دو سال صدام به زانو در آید.آری دیوانه ی عراقی به زانو در آمد و در پی صلح بود ، امّا دیوانه ای بزرگتر از صدام داشتیم بنام خمینی که دو جمله معروف گفت :”راه قدس از کربلا می گذرد” و “صلح با صدام مخالف قرآن است”. این شعارها در ۸ سال جنگ برای قربانی کردن جوانان ایران بسیار شنیده شد و نزدیک به ۷۰۰،۰۰۰ ایرانی در این جنگ کشته شدند و بیش از ۵۰۰،۰۰۰ برای  همیشه ناتوان ماندند .
صلح با صدام مخالف قرآن است!کودکی در کربلای 5
عربستان سعودی پس از آزادی خرمشهر پیشنهاد نمود تا غرامت جنگ توسط کشورهای عربی به ایران پرداخته شود و عراق نیز بخشی از خاک ایران را که در تصرف داشت ترک کند. به گفته اسپنسر تکر، مقامات ایران این پیشنهاد را رد کرده و خواهان بازگشت یکصد هزار شیعه عراقی که توسط صدام اخراج شده بودند به کشور عراق شده بودند. به گفته تکر شرط دوم ایران پرداخت ۱۵۰ میلیارد دلار غرامت به جای ۷۰ میلیارد دلار پیشنهادی عربستان و شرط سوم برکناری صدام از قدرت بوده‌است.
یک ژورنال تخصصی که در سال ۱۹۸۴ (دو سال پس از آزادی خرمشهر) منتشر شده‌است، مبلغ پیشنهادی عربستان را ۲۵ میلیارد دلار ذکر کرده‌است. در یک کتاب منتشر شده توسط مرکز تحقیقات استراتژیک امارات عربی متحده، بدون اشاره به مقدار غرامت پیشنهادی، این مبلغ «قابل ملاحظه»توصیف شده‌است.علی‌اکبر ولایتی اصل وجود چنین پیشنهادی در آن زمان را مورد تائید قرار داده و حتی هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز ۱۵ اسفند ۱۳۶۰ خود می‌نویسد:
“وابسته نظامی ایتالیا گفته: کشورهای نفت خیز منطقه مایلند ۶۰ میلیارد دلار خسارات جنگ را از طرف صدام به ایران بدهند و ایران از شرط سوم که کیفر صدام است منصرف شود”.(منبع ویکی پدیا)
یعنی ۶ سال و نیم پیش از نوشیدن زهر توسط خمینی نادان همه اعراب با پول نقد به ایران پیشنهاد پایان جنگ را کردند و صدام در موضع ضعف و پشیمانی حاضر به صلح شده بود.

۱)  خمینی : راه قدس از کربلا می گذرد

خمینی نادان با ابن جمله کوتاه قصد داشت جوانان را به پیکار با همه دنیا بسیج کند. جنگ برای فتح عراق و سپس هم فتح اسرائیل! اما به چه قیمتی؟ و اصلا آیا کشور گشایی در روزگار ما امکان پذیر است؟.
جنگ جهانی دوم نشان داد که دوره کشور گشایی پایان یافته است و جهان کشورگشایان را بر نمی تابد . همین رخداد هم پیش آمد و جهانیان بر علیه ایران بسیج شدند. تحریمهای مکرر و فشارهای اقتصادی بر ایران افزایش یافت و در چهار سال دوم جنگ فقط آمار کشته های ایران بالا رفت و دستاورد خاصی بدست نیامد.
ارتش عراق روز بروز پیشرفته تر و بزرگتر می شد و ارتش ایران روز بروز  ضعیف تر نیروی هوایی ایران در دو سال آخر جنگ تنها حفاظت از تهران می کرد و دیگر نمی توانست مانند اول جنگ به عراق و بغداد حمله های خوفناک کند. به گلزار شهدا سر بزنید .. آمار بگیرید …
بیش از ۵۰ درسد شهدای جنگ مربوط به دو سال پایانی است. یک دهم کشته های جنگ ایران تنها مربوط به عملیات کربلای ۵ است. عملیاتی که ظاهرا بیش از ۶۵ هزار کشته برای ایران بجای گذاشته است و حماقت سرداران خمینی برای فتح بصره را به جهنمی سوزان برای سربازان بخت برگشته تبدیل کرد.
۶۵ هزار ایرانی کشته شدند و بصره هم فتح نشد. این ۶۵ هزار کشته خونشان پایمال شد . چون تنها برای فتح کشور دیگری جنگیده بودند و هدف عملیات کربلای ۵ کشور گشایی بود.

 ۲) خمینی : صلح با صدام مخالف قرآن است

از سال دوم جنگ صدام حاضر به پذیرش صلح شد. قطعنامه های سازمان ملل طرفین را به قطع جنگ و مذاکره دعوت می کرد. ارتش ایران در بهترین وضعیت بود و ارتش عراق لرزان و افتان. بهترین ژمان برای مذاکره ۴ سال اول جنگ بود که می توانست به برتری ایران پای میز مذاکره بیانجامد ولی بی سیاستی ایران در تقاضاهای مختلف و ایرادهایی که از قطعنامه های شورای امنیت می گرفتند به تجهیز ارتش عراق انجامید.
۵۰۰ هزار نفر ایرانی بخاطر بند بند این قطعنامه جانشان را از دست دادند. شش سال با جهان لجبازی کردید و صلح را نپذیرفتید، آیا ۲۰ سال گذشته که میلیاردها دلار به عراق کمک کردید و میلیونها زائر به کربلا و نجف فرستاده اید، غرامت مردم ایران به عراق است؟ براستی خون ایرانیانی که ریخته شد ارزش یک ششم خسارت را هم نداشت؟
جوانان ایرانی و عراقی کشته می شدند و خبری از مذاکره نبود. تا ۲۹ تیر ۶۷ هیچ یک از قطعنامه های سازمان ملل مورد پذیرش ایران نبود و خمینی در این روز جام زهر را نوشید. اما چه سود که ایران دیگر در موضع بالادستی جنگ نبود و هیچ دستاوردی برای مذاکره و چانه زنی برای دریافت غرامت نداشت.
هر چند بعدها سازمان ملل صدام را بعنوان آغازگر جنگ به پرداخت ۱۰۰ میلیارد دلار غرامت مجبور کرد ولی حقیقت این است که در شش سال پایانی جنگ که ششصد میلیارد دلار زیان مالی و ۵۰۰ هزار کشته و یک میلیون معلول و آواره ایرانی بجای گذاشت، در این شش سال مقصر اصلی خمینی نادان بود که با شعار های احمقانه سرنوشت میلیونها ایرانی را به بد بختی و فلاکت همیشگی کشانید.

آقای رفسنجای… آقای خامنه ای .. آقایان مثلا محترم غرامت جنگ چه شد؟

شما شش سال با سازمان ملل چانه می زدید و حاضر به پذیرش صلح نشدید؛ دست کم همان قطعنامه ۵۹۸ به شما اجازه دریافت غرامت ۱۰۰ میلیارد دلاری از عراق را داده است،  ۵۰۰ هزار نفر ایرانی بخاطر بند بند این قطعنامه جانشان را از دست دادند. شش سال با جهان لجبازی کردید و صلح را نپذیرفتید، آیا ۲۰ سال گذشته که میلیاردها دلار به عراق کمک کردید و میلیونها زائر به کربلا و نجف فرستاده اید، غرامت مردم ایران به عراق است؟. براستی خون ایرانیانی که ریخته شد ارزش یک ششم خسارت را هم نداشت؟. (کل خسارت ایران از جنگ ۶۰۰ میلیارد دلار است که کار شناسان شورای امنیت بدلیل ادامه شش ساله جنگ از طرف ایران تنها ۱۰۰ میلیارد دلار را نوشتند).
براستی ۶ سال جنگ را ادامه دادید و تنها دستاوردش کشتگان و ناتوانان بود؟. قریب دو میلیون آواره و کشته و معلول؟. آیا دریافت غرامت از عراق نمی توانست به درمان گوشه ای از بیماری ایجاد شده در روح و روان ملت جنگ زده کمک کند؟.
آیا استانهای مرزی کردستان و ایلام و کرمانشاه و خوزستان در محرومیت و فقر نیستند؟.  براستی چرا کردها در سرزمینی با این همه منابع خدادادی  باید به کولبری و کارهای خطرناک روی بیاورند؟. از مردم این  استانها خجالت نمی کشید؟.
این ۱۰۰ میلیارد دلار می توانست کمک بزرگی به بازسازی و ایجاد صنعت در استانهای جنگ زده باشد. کمی خجالت بکشید و حق مردم ایران را از عراق بگیرید.

سخنی با مردم شیعه ایران

مطابق آیات مکرر قرآن دست آویختن و تقاضا از غیر خدا عین شرک است. شما اگر مسلمانید باید بدانید که نه نیازی به رفتن به قبر امامان است و نه مردگان می توانند خدا را برای کاری برای شما مجاب کنند!.
خدای شما اگر خداست برنامه اش را بخاطر امامان مرده تغییر نخواهد داد. خدای شما نیازی به مشاوره و وساطت کسی ندارد. این رفتن شما به آن مثلا عتبات عالیات جز تحریک کردن اهل سنت بر ضد ایران و ایرانی نیست. یا مسلمان نیستید و علی پرستید و یا اینکه خدای یکتا را می پرستید.
الله در قرآن زبانش مو درآورد از بس که شما را به یکتا پرستی و کمک جستن تنها و تنها از الله دعوت کرد! بجای اینکه از ملای بی شرف و شکمبار غرامت جنگ ایران و عراق را طلب کنید با حقارت و خواری به عراق می روید و پولهایتات را در قبر امامان می ریزید؟.  این پولها به جیب مردگان نمی رود. به جیب زندگان می رود. این میلیاردها دلار که سالانه در کربلا  و نجف می ریزید ، عراقیها را دشمن شما کرده و می کند!.
بجای رفتن به زیارت قبور ، پولتان را در تحصیل و مطالعه خرج کنید، درخت و باغ بسازید! براستی اگر با پولی که ایرانیان در عراق و عربستان می ریزند، اگر درخت کاشته بودید، همه جای ایران به باغ بدل گشته بود! بجای رفتن کربلا  بینوایان ایران را نجات دهید. وای بر ما که همسایه و خانواده فقیر داریم و به کربلا و نجف می رویم و پول را در جیب عراق می ریزیم.
فضول محله

۱۳۹۳ مهر ۱, سه‌شنبه

امت فرهنگ باخته ایران با مهر و تسبیح و قرآن ساخت چین، الله عرب را ستایش می کند

بها ندادن به تولید داخلی خیانت است

ملت هایی سر بلند و سرافرازند که از امکانات و داشته های خود بهره بگیرند و دست نیاز به سوی دیگران دراز نکنند. گرچه امروزه با نزدیک تر شدن کشورها به یکدیگر و آسانی ارتباطات می بینیم که کشورها هرچه باهم  دادوستد بیشتر داشته باشند و فراورده های یکدیگر را مورد استفاده قرار دهند، ولیکن در شرایطی به صلاح و مصلحت آنهاست که در برابر خرید خارجی بتوانند صادراتی دست کم به همان میزان داشته باشند.
بیگانه پرستی و خود فروشی ما ایرانیان موجب گردیده که مردم همواره به فراورده های خارجی هجوم آورند و از کالا و ساخته های میهن خود دوری جویند. شوربختانه این صفت بیگانه ستایی رامی توان نوعی بی توجهی به خواست ملی و در عمل خیانتی بزرگ به کشور دانست.

روش عرضه و تقاضا در فروشگاهها

هنگامی که در برابر فروشگاهها گذر می کنیم فراورده های خارجی را در ویترین ها می بینیم که با سلیقه و آب و رنگی فراوان چیده شده است و مشتریان با حرص و ولع به سوی آنها گرایش دارند. در حالی که فراورده های میهنی در گوشه و کنار مغازه به طرز ناهنجاری تلمبارند و بدان چندان توجهی نخواهد شد. از این روی، کارخانجات، کارگاهها و سازندگان ایرانی با وجود تلاش بسیار در عرضه کالاهای نسبتاً خوب و ارزان، با تقاضای کم و کمبود مشتری مواجه اند و شماری از آنان سرانجام به ناکامی و ورشکستگی روبرو می شوند.

استفاده از پارچه های وطنی

در دوران گذشته نیز تب خرید اجناس خارجی و بی توجهی به فراورده های میهنی همه گیر بود. نخستین پرسش خریدار کالا از فروشنده این بود که چنان فراورده ساخت چه کشوری است؟. چنانچه خریدار در می یافت که آن فراورده ساخت و یا بافت ایران است، داستان با اخم و تروشرویی خریدار پایان می یافت. تب خرید کالای خارجی آنچنان بالا بود که حتی مدیران دبستان و دبیرستان های دخترانه کشور ترجیح می دادند تا روپوش ساده مدرسه خود را از محصولات خارجی تهیه کنند.
زمانی که زنده یاد دکتر فرخ رو پارسا بانویی فاضل و میهن پرست وزیر آموزش و پرورش شد، طی بخشنامه ای به مدارس دخترانه سراسر کشور دستور داد که روپوش های دانش آموزان را از محصولات کارخانه های داخلی مانند یزد، کاشان، و اصفهان تهیه کنند. این اقدام ملی و مردمی در آن زمان کمک شایانی به بخشی از نساجی کشورمان نمود.
امیر عباس هویدا کسی که ایران را صنعتی می خواست... دوران نخست وزیری او بیشترین پیشرفت اقتصادی تاریخ ایران واقع شد و خود او برای تبلیغ کالاهای ایرانی همواره سوار پیکان شخصی اش می شد و راننده هم نداشت. بدور از هر قضاوتی درباره او ، باید از این ابتکار وی تمجید نمود.

هجوم بنجل های خارجی به ایران

شوربختانه در دیگر بخش های کشور چه در گذشته و چه در حال این عرق ملی و میهنی خرید کالای ایرانی جدی گرفته نشد. سودجویان، محتکران، و از خدا بی خبرانی چون گروهی از بازرگانان و پاسداران دزد که اقتصاد کشور را در دست گرفتند، درهای مملکت را به روی کالاهای بنجل خارجی باز گذاشتند.
به طوری که آمار نشان می دهد میزان واردات کشور در سال ۱۳۹۰ بیش از ۵۷ میلیارد دلار و در سال ۱۳۹۱ بیش از ۵۲ میلیارد دلار کالا از ۱۵۶ کشور جهان وارد ایران شده که  بیشتر آن از امارات متحده عربی و چین بوده است. میزان واردات سال های دیگر نیز نجومی و باور نکردنی است.

نگاهی به لیست بلند بالای واردات کشور چنین نشان می دهد که ایران یک بیابان برهوت، بدون داشتن کمترین امکانات هستی و زندگی است که انسان هایی بی دانش و ناتوان در آن به سر می برند و از کمترین آگاهی و دانشی برخوردار نیستند.

واردات از چین

آیا وارد چنین کالاهایی از چنین که بدان ها کمترین نیازی نیست خروج ارز فراوان و خیانت به کشور و فشار بر مردم تنگدست و بینوا و ترویج بیشتر خرافات نیست؟. به راستی لعنت بر این پاسداران و دزدان ضد ایرانی که انیگونه سرمایه های مملکت را به باد می دهند.
بنا بر گزارشی در این چند سال به میزان ۵۰۰ میلیارد تومان از چین مهر و تسبیح، جانماز، سنگ قبر و قرآن، فیلم های ماه رمضان، و نظیر آن وارد ایران شده. به راستی شرم آور نیست که باید برای نماز سر بر مهر خاک چینی گذاشت و یا با تسبیح گلی چینی صلوات فرستاد و دعا خواند؟. آیا امت مسلمان ایران تا این اندازه به خرد و آگاهی نرسیده که سر بر مهر گذاشتن همان سربرخاک نهادن در پیشگاه خداوند است؟. حال چرا باید کشورما با پرداخت ارز و پول بیت المال اینچنین به غارت کشور کمک کند تااز چین خاک به عنوان مهر و تسبیح وارد کشور شود؟. مگر اهل تسنن که پیشانی بر روی خاک می نهند در پیشگاه پروردگار دارای ارزش کمتری اند تا شیعه خرافاتی که سر بر مهر خاک چین می نهد؟!.
همچنین گزارش نشان می دهد که ایران سالیانه ۶ میلیارد تومان چاقو و ۳۰ میلیارد عدد چوب بستنی از چین وارد می‌کند. این تعداد چوب بستنی معادل ۹۵ درصد چوب بستنی مورد نیاز کارخانجات تولید بستنی در ایران است و در عین حال سه کارخانه در کرج، زنجان و اصفهان هم قادر به تولید چوب بستنی هستند. آیا واردات چنین کالایی برای رژیم ضد ایرانی موجب شرم و سرافکندگی نیست؟!. البته برای آخوند و پاسدار خیر. آنها که عرق ملی ندارند و با ایران و ایرانی در عناد و دشمنی اند تنها به فکر عیاشی، خوش گذرانی و غارتگری خود می باشند.
بدیهی است وارد کردن این تعداد چوب بستنی مورد نیاز کشور است.زیرا پاسداران با آتش زدن جنگل ها برای تهیه ذغال تریاک چند میلیون آخوند و آخوند مرام و پختن کباب و دیگر خوراکی های مورد خواست این گروه پر اشتها دیگر چوبی در کشور به جای نمانده که پاسخگوی مردم عادی باشد.
آقای عالی مقام در این ویدیو از واردات چین به ایران به صورت طنز بیان می کند که حقیقت تلخی بوده، و با واقعیت همراه و جای نگرش است.
همین روش غارت گری و بردن ارز خارجی به عنوان زیارت عمره و یا حج به عربستان سعودی و یا زیارت کربلا و نجف و سامره موجب گردیده که با خروج ارز کشور زندگی بر مردم بیچاره و درمانده ایران سخت تر شده و به جای آن حکام گردن کلفت عربستان در کشورهای اروپایی به عیش و قمار و هرزگی پردازند و روز به روز بر شمار آخوندهای بیغیرت و مفتخور عراق افزوده شود.

مشکل از کجاست؟

مشکل اقتصاد ایران مافیایی بودن آن است. دست آقازادگان و ملایان و سپاه بر روی اقتصاد ایران افتاده است و بازرگانی از چین بزرگترین در آمد این گروه خائن شده است.بی دانشی این افراد باعث می شود که همواره بنجل ترین و خراب ترین کالاهای چین به ایران راه پیدا کنند. تصادفات مکرر خودروهای چینی تنها یکی از نمونه هاست که صدها ایرانی را به کشتن داده است.مردم ایران قربانی تعطیلی کارخانجات داخلی و واردات کالای چینی هستند.
بیکاری و از بین رفتن فرصت اشتغال نسل انقلاب با تخمین ۴۰ درصد بیکار و هدر رفتن فرصت ایجاد کشوری صنعتی و پیشرفته از کجا آب می خورد؟  البته که از دکان ملای بی سرپا و مفت خوران اطرافش! سود سرشار مافیای قدرت از واردات کالا بلای جان صنعت و کشاورزی ایران شده است . آشی که ملا به خورد ما داده است زهر آگین بود و چاره ای جز وارو کردن ظرف آش نیست! تنها را چاره پاکسازی و حذف این مفت خوران از حکومت است و بس.
امت خردباخته ایران باید خجالت بکشد و شرم کند که با به باد دادن ارزو سرمایه مملکت سر بر خاک چین می گذارد و با تسبیح گلی چین دعا می خواند.

از آنچه گذشت:

با آن که کشور ایران به دلیل تنوع آب و هوا، طبیعت متناسب و کانهای زیر زمینی گوناگون و استعدادهای بیکران توانایی تولید و ساخت بیشتر نیازمندی ها را دارد ولی شوربختانه بخاطر خیانت سردمداران، سودجویان، دزدان، و افراد بی هویت و ضد ایرانی صنعت و تکنولوژی ایران بی استفاده مانده، کارخانه ها تعطیل و یا با کم کاری و بدهکاری فراورده هایی با کیفیت ناچیز وارد بازار می کنند و در نتیجه خیانت کاران و دزدان با خروج ارز مملکت در ورود کالاهای بنجل را از کشورهای گوناگون به ویژه چین باز گذاشتند. منابع نفت و گاز و سنگهای معدنی و حتی محصولات کشاورزی ایران ، خام و ارزان صادر می شوند، درحالیکه ایتالیا تنها سالانه یک میلیارد دلار از منابع سنگ ایران درآمد دارد و جای بسی خجالت برای ماست.
بنا بر گزارشی در این چند سال به میزان ۵۰۰ میلیارد تومان از چین مهر و تسبیح، جانماز، سنگ قبر و قرآن، فیلم های ماه رمضان، و نظیر آن وارد ایران شده. به راستی شرم آور نیست که باید برای نماز سر بر مهر خاک چینی گذاشت و یا با تسبیح گلی چینی صلوات فرستاد و دعا خواند؟. آیا امت مسلمان ایران تا این اندازه به خرد و آگاهی نرسیده که سر بر مهر گذاشتن همان سربرخاک نهادن در پیشگاه خداوند است. حال چرا باید کشورما با پرداخت ارز و پول بیت المال اینچنین به غارت کشور کمک کند تااز چین خاک به عنوان مهر و تسبیح وارد کشور شود؟. مگر اهل تسنن که پیشانی بر روی خاک می نهند در پیشگاه پروردگار دارای ارزش کمتری اند تا شیعه خرافاتی که سر بر مهر خاک چین می نهد؟!.
فضول محله

افشاگريهاى شهرام همايون از فردوسی میگوید سه اصل مهم را گوشزد میکند و از پولی که برای عراقیها و امامشان استفاده میشود میگوید



۱۳۹۳ شهریور ۳۱, دوشنبه

ماجرای نام «ایران» در کارتون پلنگ صورتی

42سال پیش پلنگ صورتی در کارتون پرطرفدار خود از اردک ماجراجویی میزبانی می‌کند که از سفر دور دنیا برگشته و روی چمدانش از بین کشورهایی که رفته، نام «ایران» نیز خودنمایی می‌کند.

به گزارش ایسنا، در قسمت ۱۱۷ کارتون پلنگ صورتی به نام «Pink Quackers»، محصول 1972 گربه لاغر کوهی صورتی رنگ که نمایانگر رابطه کاریکاتوری آدم‌ها در عصر خود است، میزبان اردکی می‌شود که از سفر دور دنیا برگشته و چمدانی را هم به این نشانه همراه خود دارد.

در تصویری از این چمدان کوچک، نام چند کشور روی آن برچسب شده که در بین آنها ایران به وضوح دیده می‌شود.

جوجه اردک، نماد یک انسان ماجراجو و جهانگرد است که به ایران، یونان، انگلیس، مکزیک، ایتالیا، پاریس و ژاپن سفر کرده که این ماجراجویی مایه‌ی شگفت پلنگ صورتی شده است.

ماجرای نام «ایران» در کارتون پلنگ صورتی

این کارتون محبوب در دهه 60 تا 80 میلادی خلق شد و بسیار خوش درخشید، تا آنجا که یک قسمت از مجموعه آن در سال 1964 جایزه اسکار گرفت. اما صرف نظر از موضوع داستان، نکته آن است که ایران 40 سال پیش آنچنان شاخص و شناخته شده بود که از این کارتون محبوب سردرآورد.

ایران همواره به عنوان مقصد فرهنگی برای گردشگران شناخته می‌شد، اما نوع برخورد با صنعت گردشگری و نگاه‌هایی توأم با بدبینی نسبت به گردشگران خارجی در دهه 60 به واسطه اوضاع داخلی کشور و آغاز جنگ تحمیلی و بعدها سوءمدیریت‌ها در این حوزه و البته سیاه‌نمایی‌ها و تبلیغات منفی رسانه‌های غربی موجب شد جایگاه ایران در گردشگری با افت چشمگیری مواجه شود.

۱۳۹۳ شهریور ۲۷, پنجشنبه

توهین باور نکردنی علیا ماجده المهدی و گروه فمن به اسلام و پرچم داعش!

حضور همیشگی علیا در اخبار جهان

علیا ماجده المهدی زن ٢٣ ساله مصری، فعال حقوق زنان، فعال سایبری، وبلاگ نویس و دانشجوی هنر است. گرچه در نگاره های پیشین به طور کامل در مورد فعالیتهای جنجالی این بانوی فمنیست توضیح داده شده است، اما هر اعتراض جدید این فمنیست جوان بر ضد قوانین و حکومت های فاشیستی اسلامی، بسیار منحصر به فرد و شگرف است.
کنش های علیا بسیار شگفت انگیز است، آنچنان که جامعه جهانی را شوکه می کند. تمامی محدودیت ها و مرزبندی ها در حوزه مسائل مذهبی را در هم می شکند. در صدر اخبار جهان قرار می گیرد و نویسندگان و تحلیل گران را برای درک ریشه های این خشم و عصیان زنانه که به مقابله با مذهب اسلام پرداخته است، مجبور به بررسی و نگاهی دوباره می کند.

بزرگترین توهین به اسلام و پرچم گروه جنایتکار داعش

در این فرتور علیا به همراه دوست دیگرش از گروه فمن، به پرچم داعش و خدای مسلمانان، شجاعانه توهین می کنند! درود بر این شیرزنان مبارز!
در جدیدترین اعتراض علیا، وی و یکی از دوستانش که تنها از پشت سر دیده می شود، عریان روی پرچم داعش نشسته اند. علیا به اصطلاح در حال عادت ماهیانه و خونریزی بروی کلمات پیامبر محمد رسول الله است و دوستش که تنها صورت و گیسوانش را با پارچه سیاهی به شکل چادر یا روبنده پوشانده است، در حال مدفوع روی جمله پلشت «لا اله الا الله» نوشته شده بر پرچم است.

آنان که باد می کارند، طوفان درو می کنند

جهان امروزی لبریز از احساسات ضد اسلامی، تنفر و ترس از قوانین شریعت و مسلمانان است. مسلمان افراطی و جنایات آنان در جهان، تنها دلیل برانگیخته شدن این حس نفرت جهانی از اسلام هستند. مسلمانانی که حتا تحمل دیدن فیلمی (معصومیت مسلمانان) بر اساس آیه های کتاب مقدس خود را ندارند.
آنان به خیابان ها می ریزند و به آشوب و کشتار می پردازند، نه تنها در برابر جنایات ضد بشری داعش سکوت کرده اند، بلکه منبع اصلی تامین نظامی و مالی داعش بوسیله توانگران و دولتمردان مسلمان از جمله حکومت کشور عربستان سعودی، می شوند. بنابرین می توان انتظار داشت که مردم جهان نگاه بدبینانه و پر از نفرتی به کل جامعه اسلامی داشته باشند.
این فیلم “تسلیم” نام دارد و ساخته تئو ون گوگ کارگردان هلندی به نقد پایمال شدن حقوق زنان در دین اسلام می پردازد. شایان ذکر است که کارگردان این فیلم به دست یک مسلمان افراطی به قتل رسید.

شنیدن کی بود مانند دیدن

به طور کلی بسیاری از مردم برای آرامش احتیاج به باوری مذهبی پس از مرگ دارند. طمع به زندگی دنیوی و جاودانگی و ترس از مرگ و نیستی دلیل اصلی پناه بردن مردم به دامن ادیان است. در تمامی کتاب های مذهبی تبلیغ به برده داری، چند همسری، قتل و جنایت برای رضای خدا و…ذکر شده است.
چون کتاب های مقدس به دست مردان سودجویی نوشته شده، که مذهب و خدای خود را برای بدست آوردن قدرت و سود و سلطه بر مردم طراحی کرده اند. اما اینکه شما وقایع کشتار مردم در صدر اسلام را در کتاب های تاریخی خوانده باشید، یا دستور و مجوز به این فجایع را در آیات قرآن دیده باشید، بسیار متفاوت است تا اینکه فجیع ترین صحنه های تجاوز و غارت و قتل و… به دست مسلمان را در شبکه جهانی اینترنت شاهد باشید.
پر واضح است با وجوداین تصاویر ضد انسانی هیچ فردی حتی با کوچکترین درک و احساس انسان دوستی و عاطفه نمی تواند، لب به اعتراض نگشاید و احساس انزجار نکند. حتا بسیاری از مسلمانان و متعصبین اسلامی به دلیل مشاهده جنایات هولناک مسلمین افراطی، نسبت به ارکان های اصلی دین خود بی اعتقاد و سست مذهب شدند. این دین گریزی فراگیر را می توان به راحتی در کل جامعه ایران و بخصوص در بین نسل جوان شاهد بود.
در این تصویر علیا المهدی دختر مصری به عنوان اعتراض با اسلام زن ستیز لخت شد. این کار یعنی خروش، طغیان، و نهایت اعتراض به اسلام و اسلام گرایان است. ۱۴۰۰ سال اسلام با چوب و چماق، سر نیزه، و شلاق و اعدام به جان زنان جهان افتاد و با دیکتاتوری دستور داد چی بپوشند، وی چی نپوشند؟ چگونه راه روند، و چگونه حرف بزنند؟ حال، عصیان این بانوان نهایت اعتراض به این اسلام سلطه گر است.

قربانیان اصلی مذاهب

زنان قربانیان اصلی مذاهب هستند. دکتر و نویسنده بنگلادشی، تسلیمه نسرین در مورد دلیل تهدید حقوق زنان توسط بنیادگرایان مذهبی به عنوان هدف اصلی و نهایی چنین می گوید: «در دید آن ها قدرت مردها از میزان تسلط شان بر زنان سنجیده می شود. مذهب سرچشمه بنیادگرایی است. درنتیجه هیچ مذهبی برابری زن و مرد را نمی پذیرد. این مذهبی ها هستند که ستم به زنان را تشویق می کنند و آنها را از داشتن حقوق برابر بازمیدارند. آن ها سیستم پدرسالاری را تحکیم می بخشند، که با آزادی هیچ زنان همخوانی ندارد.»
بدین سبب زنان و دختران همواره اولین قربانیان حکومت های اسلامی یا هر حکومت مذهبی هستند. بدین دلیل جهان شاهد شورش عریان و فراگیر زنان است. زنانی که نمی خواهند جسم و جان و روح و سرنوشت خود را به سیاستمداران و مذهبیون بسپارند. چنین مبارزان آزاده ای در راه اعتراض به قوانین متحجر ادیان الهی، حتی از جان خود نیز گذشته اند. چون هدفی والاتر و انسانی تر را در جهانی مملو از قوانین حقوق بشری برای دختران و زنان آینده جهان جستجو می کنند.

پیام اعتراضات برهنه زنان

فرتور تظاهرات سال گذشته علیا را به همراه گروه فمن در برابر سفارت مصر در شهر استکهلم و به اعتراض به قوانین اسلامی، نشان می دهد.
اعتراضات برهنه علیا و هر زن آزادی خواه و فمنیست به ما یادآوری می کند که بدن یک زن تنها به او تعلق دارد. عریانی زن نه تنها گناه و جرم نیست، بلکه می تواند طغیانی در برابر نابرابری ها باشد. همچنین هیچ چیز جز انسان، وجود انسان و تفکر و حق او بر سرنوشت خود قابل احترام نیست.
مذهبیون باید بپذیرند که بسیاری از مردم هیچ اعتقادی به ادیان و خدایان ندارند. پس همانگونه که در مذاهب به آنان توهین شده و کافر و گمراه و … نام گرفته اند. آنان نیز این حق را به خود می دهند که اعتقادات مذهبی را به سخره گیرند و جواب شایسته ای به توهین ها و قوانین متحجر آن، داشته باشند.

کلام آخر

سخن پایانی را تنها به ترجمه یک پاراگراف از کتاب “رودخانه جنگ” وینستون چرچیل سیاست‌مدار و نویسنده مشهور بریتانیایی و برنده جایزه نوبل ادبیات، اختصاص می دهم. وی بیش از صد سال پیش در مورد صدمات اسلام به زندگی و روح و روان طرفدارانش چنین نگاشته است؛
«چه مخوف و نفرین شده است که دین اسلام بر پایه تحمیل چنین باورهایی به طرفداران خود بوجود آمده است. به غیر از تعصب های کورکورانه، که بسیار خطرناک هستند و انسان را به سگ هاری(که چون حیوان وحشی و دیوانه ای، هر لحظه آماده به حمله و کشتار است) تبدیل می کنند.
اسلام یک نوع واهمه اجباری آمیخته به بی تفاوتی را در آنها بوجود می آورد. مسلمانان این حالت را برای خود سرنوشت الهی دانسته و برای خود گریزی از ان نمی بیند. امروزه می توان اثار وحشتناک دین اسلام را در مسلمانان بسیاری از کشورها مشاهده کرد.
در نتیجه باور نهادینه شدن اصول و احکام اسلام در افکار آنان، هر کجا که پیروان حکومت پیامبر زندگی می کنند؛ عادات زندگی لا ابالی، سیستم های عقب مانده و نامنظم کشاورزی، روش های از رونق افتاده تجارت و ناامنی مالی و اقتصادی وجود خواهد داشت. همواره یک حس درونی فاسد، مسلمانان را تحت تاثیر قرار می دهد و مانع از بهرمندی آنان از لذت های زندگی میشود.
سپس (قربانی شدن) عزت و حرمت انسانی مطرح است. در حقیقت اصلی که در قانون محمد هر زن باید به مردی به عنوان ملک شخصی وی تعلق داشته باشد، یا به عنوان کودک یا، یک همسر، یا صیغه، درک قبح برده داری زنان در اسلام و الزام انقراض آنرا به تاخیر می اندازد. زیرا که ایمان به اسلام به مردان قدرت بسیار زیاد و نامحدود و قابل سوء استفاده بر علیه زنان را می دهد….»
 فضول محل

۱۳۹۳ شهریور ۲۶, چهارشنبه

شکنجه و بی حرمتی نسبت به بانوان بزرگوار کشورمان، از چه فرهنگی سرچشمه می گیرد؛ ایرانی، و یا تازیان؟

فرهنگ ایران باستان مالامال از احترام و مهرورزی نسبت به بانوان است. زنان در هرسن و سال مقام و جایگاهی والا و پراز احترام در میان مردان داشتند. زندگی زناشویی یک زندگی مشترک و دوگانه و با برابری، همدوشی، و همکاری زن و مرد اداره می شد و میان زن و مرد مقامی بالاتر و یا پایین تری وجود نداشت.
زنان نه تنها شمع فروزان و مشعل سوزان خانواده بودند، بلکه در اجتماع نیز در بیابان و مزرعه، در باغ و کشتزار، دوش به دوش مردان به کارهای تولیدی و سازندگی می پرداختند. در کارهای نظامی و تربیت سربازان جنگی نیز زنان هنرمند و سخت کوش ایران پا به پای مردان در تلاش بودند. چیزی که کمتر می توان در دنیای متمدن امروز از آن نشانی گرفت.
آنان که از سن بالاتری برخوردارند به خوبی به یاد می آورند پیش از آن که کشورمان باردگر در طلسم تازی زادگان گرفتار شود، در همه جا، و در همه کارها، چون باغداری و کشاورزی، زنان و دختران سخت کوش به کار می پرداختند. کلیه کارهای برداشت محصول، خرمن کوبی، چایکاری، پنبه کاری، و حتی جوانه زدن و فروش فراورده های کشاورزی با بانوان بود. و اما، با تسلط رژیم دور از هر خرد و اندیشه بر ایران، زنان فعال و سخت کوش کشورمان همه گونه تلاش و کوشش پیشین را ترک نمودند و گوشه نشین خانه و آشپزخانه شدند.
از آن جا که اسلام یک حزب واپس گرای سیاسی، دشمن هرگونه آزادی و آزادمنشی، و بسیار زن ستیز است، با نهایت بی رحمی و بی وجدانی نیمی از جامعه پویا و سرزنده ایرانی را نادیده گرفت، و آنان را به آشپزخانه و اطاق خواب روانه نمود. این رفتار نکوهیده و بسیار زشت دور از وجدان و آدمیت، بر بانوان گرانمایه و مردان منصف و باغیرت ایرانی سنگینی آمد. تا آن جا که بانوان برای دفاع از خود کمپین یک میلیون امضاء به وجود آوردند.
در این ویدیو شما  چهره مظلوم و ستمدیده این بانوان فداکار کشورمان که با دست خالی در برابر آخوند ایستادند و مبارزه کردند، می بینید. به نوع مجازات و دوران آن که بی تردید بستگی به تسلیم نشدن این فرزانگان است، پی خواهید برد. ما به وجود این عزیزان افتخار می کنیم. این ها گل سر سبد و موجب مباهات هر ایرانی اند.
این فعالیت و نمونه های دیگری که برای دفاع از حقوق دست رفته بانوان بود موجب گردید که رژیم جهل و جنایت آخوندی زن ستیز با بی شرمی و گستاخی این گرانمایه های کشورمان را مورد بی حرمتی بیشتر و دشمنی ذاتی خود قرار دهد و به آنان آزار و ستم هایی وارد سازد که نمونه هایی از آن در زیر به نگارش می آید:
۱ – شيوانظراهارى – فعال حقوق بشر، ۴ سال زندانی در کرج و ۷۴ ضربه شلاق.
۲ – پریسا کاکایی – ۵ سال زندانی.
۳ – شیوا کمالی پور آزاد – گزارش گر، به طور وحشیانه دستگیر، و به اوین فرستاده شده است.
۴ – پیمان پناه – دختر ۱۶ ساله بهایی – ۴ مارس ۲۰۱۱ دستگیر و تا کنون خبری از او نیست.
۵ – درسا سبحانی – عضو کمپین یک میلیون امضاء، از دانشگاه بیرون شده، و به تازگی زندانی او یکسال کاهش یافته است.
۶ – فرح واضحان – به ایران بازگشت را از دختر سرطانی خود بازدید کند. پس از دیدار کوتاهش در بیمارستان به زندان فرستاده شد.
۷ – فرانک فرید – در تبریز پس از حمله و مجروح کردن کامل، او را دستگیر و به زندان بردند.
۸ – هاله سبحانى– فعال حقوق زنان، در هنگام سوگواری مرگ پدرش به قتل رسید.
۹ – ژیلا بنی یعقوب – روزنامه نگار، برای نوشتن ۲مقاله انتقادی از رژیم دستگیر و زندانی شده است.
۱۰ – کتایون شهابی – فیلم ساز، به دلیل همکاری با بی بی سی دستفیر شده است.
۱۱ – محبوبه کرمی – فعال حقوق زنان، محکوم به سه سال زندانی.
۱۲ – هانیه شتربان – در هنگام یورش به خانه پدرش دستگیر، و برای فعالیت در فیس بوک تحت محاکمه است.
۱۳ – مهدیه گلرو – با تقاضای فرجام ۶ ماه دیگر زندانی است.
۱۴ – منصوره بهکیش – متهم به عزاداری با مادران داغدیده دیگر.
۱۵ – نسرين ستوده– وکیل حقوق کودکان و حقوق انسانی، محکوم به ۶ سال زندانی، و ۱۰ سال محرومیت از کار قضایی.
۱۶ – شادی صدر – به دلیل اعتراض دستگیر. به ۶ سال زندانی و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است.
۱۷ – شهناز رنجبر – عضو انستیتیوی مادران امروز، با تلفن تهدید شده است.
۱۸ – سمیه توحیدلو – جامعه شناس و دارای بلوگ در کامپیوتر. تاکنون ۵۰ ضربه شلاق خورده وچوب لای انگشتانش گذاشته اند.
۱۹ – سوسن غیاثوند – نویسنده داستان ها خیالی، در کرج دستگیر شده است.
۲۰ – سروه ویسی - ۲۳ ساله، دانشجوی مدیریت ورزش، برای اعتراض، به ۲ سال زندان محکوم شده است.
به انتظار چه نشسته اید؟ عجله نکنید، فریاد نکشید، داد و بی داد سر ندهید ، نوبت شما هم می رسد. زیرا رژیم جلاد منش و آدم کش ولایت وقیح، برای همه ۷۰ میلیون، دار و چوبه اعدام آماده کرده. این رژیم سوای چند میلیون امت خردباخته، بسیجی های جنایتکار، چند گله آخوند، و شماری پاسدار وطن فروش، به فرد دیگری نیاز ندارد. آنوقت می تواند بدون درد سر مملکت را بهتر و راحت تر میان «خودی ها»، بخش و تقسیم کند. (عکس از بهی لر)
۲۱ – زهرا یزدانی – روزنامه نگار، به وسیله گروه امنیت رژیم در خانه دستگیر شده، و تا کنون خبری از او نسیت.
۲۲ –بهاره هدايت– پس از فرجام خواهی بازهم ۶ ماه دیگر زندانی است.
۲۳ – زینب بایزیدی – فعال کرد، در حال اعتصاب غذا.
۲۴ – نزهت امیرآبادیان – روزنامه نگار، رفورمیست، پس از دستگیری زندانی در اوین شده و وب سایت او را نیز بستند.
۲۵ – فریبا کمال آبادی – به دلیل بهایی بودن دستگیر شده و در زندان اوین است.
۲۶ – خدیجه مقدم – فعال حقوق بشر، دستگیر و زندانی است.
۲۷ – کبری بنا زاده امیری – فعال حقوق بشر، محکوم به ۲/۵ سال زندان، و ۳۰ ضربه شلاق.
۲۸ – لیلا توسلی – عضو جنبش آزادی، محکوم به ۲ سال زندان.
۲۹ – انسیه صفاریان – دانشجوی اخراجی رشته ریاضی، دستگیر شده و زندانی است.
۳۰ – هنگامه شهیدی – دستگیر، انتقال به بند ۲۰۹ اوین، و تحت شکنجه شدید است.
۳۱ – فاطمه عرب سرخی – دستگیر شده و در اوین است.
۳۲ – ژینوس غضنفری سبحانی – منشی سابق دفاع از حقوق بشر، محکوم به ۲ سال زندان.
۳۳ – فرزانه روستایی – روزنامه نگار، از ۲۸ نوامبر محاکمه او آغاز شده است.
در این ویدیوی بسیار غم انگیز و تأثر آور، چند اوباش که به حیوان درنده و و حشی بیشتر میمانند تا یک انسان، با زور و قلدری به زنی مظلوم و درمانده تجاوز می کنند.زن، پس از این جریان ناگوار خود کشی می کند. رژیم ادعا کرده که متجاوزین را اعدام نموده است. درستی و یا نادرستی این ادعا برای ما نامعلوم است.
اینها شمار اندکی از بانوان گرامی کشور ما می باشند که نهایت بی احترامی به آنان شده، و تحت شکنجه و محاکمه های دور از اخلاق و عفت انسانی قرار می گیرند. احیاناً مزدوران رژیم با بیشرمی و درندگی به عده ای از آنان دست درازی و خدای نا کرده تجاوز هم می کنند.
از آن چه گفته شد، وظیفه اخلاقی، انسانی، شرافتی، و میهنی فرد فرد ایرانی، از کوچک و بزرگ، زن و مرد، به ویژه بانوان مقیم کشورهای دیگر، ایجاب می کند که با تمام نیرو و قدرت خود، این ظلم و ستم های بیکران و بی حرمتی به مقام بانوان کشورمان را به گوش مردم جهان برسانند و از آنان کمک و یاری بخواهند.
در هر کشوری بهتر است تشکیلاتی به وجود آورند، با سخنرانی و نشان دادن فیلم و تصویر، مقامات اداری و فرهنگی کشور میزبان خود را با اینگونه ستم و بیدادگری آشنا کنند. بی تردید تلاش همگی به جایی خواهد رسید و آخوند دست بی حرمتی خود را از روی بانوان گرامی ما بر خواهد داشت. به امید تلاش شبانه روزی تک تک بانوان و آقایان نیک اندیش، و نیک پندار، و شنیدن اخباری نیکو و شادی آفرین.
فضول محله

۱۳۹۳ شهریور ۲۲, شنبه

امام چگونه «امام» شد؟ و ابوالحسن بنی‌ صدر چگونه موفق به دریافت عنوان «دکتری»؟

 
روزنامه انقلاب اسلامی، به صاحب امتیازی و مدیر مسئولی ابوالحسن بنی‌صدر - دی‌ ماه ۱۳۵۸ در صفحهٔ اول خود نوشت: "در آسمان ایران شخصیتی از سلاله علی (ع ) چشم به جهان گشود که تمام ابرقدرتها را مات و حیران کرد و هزاران سؤال در اطراف شخصیت..."

حال این پرسش مطرح است که اگر ابوالحسن بنی‌ صدر از عملکرد خود و دروغ‌های سرنوشت سازی که بارها به مردم ایران گفته پشیمان است، چرا هنوز از "انقلاب اسلامی" دفاع می‌کند و به همراه یارانش نشریه‌ای تحت همین نام را در خارج از ایران میگردانند و بر علیه شاهپور بختیار دروغ پردازی می کنند؟

هفته گذشته پس از انتشار نقل قولی‌ از دکتر شاپور بختیار در تاریخ ۱۴ شهریور ۱۳۹۳ در صفحه سپیده دم و استفاده از عنوان «دکتر» برای ابوالحسن بنی‌ صدر با اعتراض یکی‌ از هموطنان مقیم خارج از کشور به نام شهریار مترجم مدنی مواجه شدیم، که نوشت" اون تایتل دکتر را از جلوی اسم بنی‌صدر حذف کنید. ایشان دکترای قلابی دارند ..."

که ما پس از بررسی‌ دریافتیم اولین رئیس جمهور ایران نیز همانند آخرین رئیس جمهور ایران، بدون مدرک تحصیلی از عنوان «دکتری» در رسانه‌‌ها و مجلس خبرگان استفاده کرده است!

نگاهی به اسناد جعل عنوان دکترا توسط ابوالحسن بنی‌ صدر در لینک زیر:


و جالب اینکه هردو متقلب روح الله خمینی را « امام» نامیدند! حسن روحانی در اولین سفر انتخاباتی خود در سال ۱۳۹۲ با بیان اینکه "همه زندگی‌ام به عشق امام گذشت و خواهد گذشت" گفت: " اینکه من لقب «امام» را برای بنیانگذار جمهوری اسلامی برگزیده‌ام و به مردم پیشنهاد کردم یک الهام الهی بود. چون نه کسی به من گفته بود و نه با کسی مشورت کرده بودم"

دکتر شاپور بختیار ابولحسن بنی صدر را پليدترين فرزند انقلاب خمينی دانسته بود و در مورد او نوشت: " بنی صدر اين دانشجوی مادام العمر، در جريانی که ايران را به سمت ديکتاتوری و ويرانی فعلی برد، عاملی تعيين کننده ومؤثر بود. در طول دوسالی که به ويرانگری مشغول بود، همه اين فرصت را يافتند که او را بشناسند. به عنوان رئيس شورای انقلاب مسئول انتخاب خلخالی شکنجه گر است ....

شاهکارهای او به نتايجی انجاميد که می دانيم تا بالأخره اين جادوگر ناشی از چنگ غولی که خود از شيشه برون آورده بود، گريخت . در اين باره خبرنگاران راديويی و تلويزيونی با من مصاحبه کردند و از من پرسيدند که آيا حاضرم با بنی صدر همکاری کنم ، جواب من اين بود : اگر در ۱۹۴۳ » لاوال » به الجزيره پناهنده می شد و می گفت این پیرمرد پتن شورش را در آورده من دیگر آماده ام که با شما همکاری کنم دوگل بدون ترديد او را محاکمه می کرد و به جوخهٌ آتش می سپرد . چطور حتی برای يک لحظه تصور می کنيد که من بتوانم با همدست خمينی و معمار آن رژيم همکاری کنم ؟ او پليدترين فرزند انقلاب خمينی است ؛ انقلابی که خود آتش بيار آن نيز بوده است. "

شاپور بختیار ، یکرنگی صفحه ۱۴۱


بنی صدر به يك روزنامه نويس فرانسوی، که خودش بمن گفت، گفته بود: «اگر نفس بختيار به خمينی ميرسيد امكان داشت که آقا خيلی از اين شدتی که داشت کاسته بشود و جا بزند، و "نفع ما" در اين نبود. انقلاب اسلامی بايستی ميشد و لازم بود که ما اين ملاقات را بهم بزنيم.»

برگرفته از گفتگو با دكتر شاپور بختيار
سی و هفت روز پس از سی و هفت سال


محمدرضا شاه پهلوی نیز در کتاب پاسخ به تاریخ، انقلاب اسلامی ایران را توطئه ابوالحسن بنی‌صدر، ابراهیم یزدی و صادق قطب‌زاده می‌داند و عنوان «مثلث بیق» را برای آنان به کار می‌برد.

بنی‌صدر همچنین در کتاب «درس تجربه» که در سال ۸۰ منتشر شد، نکته‌ای را در پیوند با نحوه ترجمه مصاحبه‌های آیت‌اله خمینی گفته است. بنی‌صدر در مورد اولین ملاقات بین خبرنگار روزنامه لوموند و آیت‌اله خمینی اظهار داشته است: «این هیات (از روزنامه لوموند) که عازم عراق بود و از آن‌جا به نجف رفت. این طور عمل کردیم و گفتیم، شما سوالات خود را بدهید و برای این که ایشان حاضر شود، ما این سوالات را قبلن برای او می‌فرستیم و اگر مناسب دانست و موافقت کرد، مصاحبه خواهد کرد. ما این سوالات را گرفتیم و جواب‌ها را هم خودمان در پاریس تهیه کردیم که یکی از آن سوالات این است که حکومت مورد توجه شما چیست؟ ما هم در جواب نوشتیم یعنی از قول آقای خمینی که ما حکومت ملی می‌خواهیم به معنای این که حکومتی باشد بر پایه آزادی و استقلال. به این‌ترتیب، وقتی آن هیت خبرنگاران رفتند به نجف، او چون حالا سوال‌ها و جواب‌ها دست‌اش بود، پذیرفت که مصاحبه کند.» «از ابتدا مست 
بودند» ۱۳۹۰ دی ۱۶ شراره سعیدی

آماده کردن ملت شهید پرور برای خبر مرگ خامنه ای در آینده نزدیک!

شایعات سالهای گذشته

از سال ۱۳۷۷ به این طرف یعنی بیش از ۱۵ سال است که شایعاتی درباره سرطان پروستات آقا رفت و آمد می کند! این شایعات از جامعه اسلامی دانشگاهها (که ارگان بیت رهبر در دانشگاه است) آغاز شد و همین نشان داد که این موضوع در بیت رهبری هم دهان به دهان شده است… هم زمان خبرهایی از جانشینی احتمالی “شاهرودی” بجای آقای جنایتکار  شنیده می شد و حال که ۱۵ سال گذشته به نظر می رسد که بالاخره به پایان عمر نکبت بار و جنایت آمیز این نوکر روسیه و بلای خانمان سوز دو دهه گذشته نزدیک می شویم.

شیوه منسجم و برنامه ریزی شده در خبر رسانی پروستات آقا!

پس  از ۱۵ سال پنهانکاری بالاخره مشخص شد که شایعات درست بوده اند و خامنه ای مدتهاست که تحت درمان برای پروستات خود است. البته بیماری سرطان پروستات بسیار کند است و در صورت اقدام به موقع می تواند تا حد زیادی درمان شود. بطوری که شخص برای ده سال و یا بیشتر هم زنده بماند.
روشهای مختلف درمانی با هزینه های گزاف برای سالهاست که خامنه ای را زنده نگه داشته است و تفرج ایشان در هوای ییلاق سد لتیان و ساحل  زیبا کنار و دیگر نقاط مورد علاقه ایشان هرگز قطع نشده است. اما به نظر می رسد که بالاخره سایه مرگ در آینده نزدیک رهبر ایران را فرا خواهد گرفت و شیوه منسجم در اطلاع رسانی و همچنین پخش هماهنگ عکسهای خامنه ای قبل و بعد از عمل ،کاملا بر این حقیقت تاکید می کند که سران نظام قصد آماده کردن عوام برای مرگ احتمالی آقای جنایتکار را دارند.
(فرتورهای منسجم و برنامه ریزی شده برای محک زدن و آماده کردن افکار ملت گوسفند پرور ایران! آمادگی برای تعویض پالان! ولی خر همان خر است وجمهوری اسلامی همان است که بود! مردم باید با حذف خرافات و آخوند، این بی وطنان را از ذهن نسل خود و نسلهای آینده پاک کنند)
عکسهایی که کاملا بصورت کارشناسی و با هدف آمادگی ملت شهید پرور برای مرگ جانسوز (ارتحال) آقا گرفته شده است. انتشار این تصاویر توسط خبرگزاریهای وابسته به سپاه پاسداران و رسانه های خود خامنه ای ، نشان از اعلام آمادگی غیر مستقیم برای جانشینی قصاب ۸۸ دارد.

موقعیت ایران در دو دهه حاضر

ایران از لحاظ سیاسی وضعیت چندان مناسبی ندارد. خامنه ای با روشهای تهاجمی نه آبرویی بین کشورهای اسلامی و عربی برای خود گذاشت و نه بین کشورهای دیگر دنیا. تنها چند کشور مانند روسیه و چین و کره شمالی یا ونزوئلا بخاطر منافع مالی رابطه نسبتا خوبی با ایران دارند؛ هرچند رابطه ایران با روسیه و چین بیشتر “نوکر و اربابی” است و خبری از احترام متقابل نیست.
(گندی که رژیم ملایان بی وطن به اقتصاد ایران زدند بی سابقه است و روی شاهان قاجار را سفید کرد! جمعیت ایران از 1358 تنها دو برابر شده و در آمد نفت چهار برابر... ولی اوضاع مملکت بجایی رسیده و چنان شکافی در طبقات اجتماع ایجاد شده که دیگر امیدی به ایجاد طبقه متوسط نیست... رویای خانه دار شدن هرگز در خواب یک کارمند نیست و کارمندان باید این را به گور ببرند!)
از نظر اقتصاد هم وضعیت ایران بسیار تاسف بار و نگران کننده است. شکاف بزرگ طبقاتی و تفاوت درآمدها عملا طبقه متوسط را از بین برده است و طبقه متوسطی که از اوایل پهلوی به وجود آمده بود، دیگر وجود ندارد. رویای طبقه متوسط در ایران دیگر وجود خارجی ندارد.
هرگز امیدی هم نیست که طبقه متوسط بار دیگر به وجود آید. دیگر از کارمندان خانه دار و یا  از کسانی که منتظر خانه دار شدن باشند، خبری نیست. با درآمد فعلی، سیر کردن شکم گرسنه هم کار بزرگی است و هرگز کسی نخواهد توانست اندیشه ی مالک شدن را حتی در سر داشته باشد!
(رقابت و تلاقی رفسنجانی با خامنه ای از دهه 60 تا امروز ادامه دارد. خامنه ای از دهه 70 تا امروز 23 سال است که موفق میدان شده و از طریق افرادی مانند گنجی در دهه 70 و احمدی نژاد در دهه 80 بیشترین آسیب را به وجهه رفسنجانی زده است.شاید اگر رفسنجانی سید بود و ریش داشت ، رهبر ایران او می شد! ولی چه کنیم که نانوشته گفته اند رهبر ایران باید یک کیلو ریش و 5 کیلو عمامه سیاه داشته باشد! بیچاره رفسنجانی! حقش بود بره بایرن مونیخ!)
از نظر فرهنگی نه امیدی به دانشگاه است و نه به مدارس، نه سینما و نه موسیقی. آخرین نسل هنرمندان دوران پهلوی در حال پژمرده شدن هستند و با رفتن امثال بیضایی و شجریان و لطفی جانشینان مناسبی در داخل برای پرورش نیافته اند. در شعر و رمان هم وضع منسبی نداریم.
بی توجهی رسانه های دولتی به فرهنگ   بسیار زننده است. رسانه های دولت خامنه ای همواره از هنر صریح و پاک دوری کردند و بجای آن از هنرمندان خود فروخته و برنامه های سفارشی و بی ریشه استفاده کردند؛ فرهنگ در دوران ما به یک چیز خلاصه شده است: دین؛ آن هم فقط شیعه دوازده امامی!

آیا پس از خامنه ای تغییری در وضع ایران خواهیم داشت؟

یکی ازمشکلات فرهنگی مردم ایران که ناشی از خرافات دینی است، منتظر فرج شدن است! یعنی بجای تلاش برای نجات و تغییر منتظر باشیم قضا و قدر ما را با خود ببرد! اگر دستها را روی دست بگذاریم و از وضع فعلی راضی باشیم، هرگز تغییری در اوضاع و احوال ما روی نخواهد داد.
بنابر این با مرگ خامنه ای و امثال او هیچ تغییری روی نخواهد داد و این مردم هستند که باید تغییر پیدا کنند. تا زمانی که خرافات و دروغ پرستی رواج دارد، البته ملایان بر مردم حکومت خواهند کرد. خر سواری تا وقتی که خری باشد ممکن است! بدون خر، هیچ ملایی سواری نخواهد گرفت!

گزینه های احتمالی پس از خامنه ای

(با رفتن خامنه ای ، یکی کپی برابر اصل خودش می آید... با همان ریش و پشم... ما مردم ایران باید چاره ای اساسی برای حذف آخوند از دولت و سرنوشتمان بیاندیشیم)
پس از رفتن خامنه ای ،بالاخره خبرگان این فسیلهای متحرک از خواب بیدار می شوند تا کسی را بعنوان جلاد آینده و خلیفه ایران انتخاب کنند. شرم بر ایرانیان که تن به خلافت ملای دزد و دروغگو داده اند! اما به هر حال گزینه های احتمالی محدود است و نگارنده ۶ تای محتمل را آورده است:
۶- صادق لاریجانی:
کارنامه خانواده لاریجانی چندان مثبت نیست و به لحاظ اقتصادی منفور هستند ولی لابی قدرتمندی را در رژیم ایران دارند که ممکن است با وجود کله سفیدی (سید نبودن) او را تا دربار رژیم اسلامی ببرد. از نظر علمی متوسط و از نظر سنی گزینه مناسبی است. او خود از متهمان اصلی اعدامهای بی مهابای سالهای اخیر است.
۵- جوادی آملی و مکارم شیرازی:
گزینه بعیدی هستند به لحاظ سنی و شخصیتی. ولی به هر حال از طرفدارانی برخوردار هستند.
۴- ناطق نوری: به لحاظ سنی گزینه مناسب ولی به لحاظ علمی و مشکلات فساد اقتصادی از گزینه های مشکل دار است و بعید است کسی که پرونده دزدی خودش و دامادش باز است را به رهبری برسانند.
(جانشینی خامنه ای چندان مهم نیست... مهم این است که مردم ایران ملایان دغل باز و سیستم دیکاتوری ولی فقیه را برنتابند... این ملایان و آخونها جایشان مسجد است، نه محکمه و دولت)
۳-: مصباح یزدی: مرجع دیوانه و تندرو ، لابی بزرگی در خبرگان و سپاه و وزارت اطلاعات دارد اما کله سفید است! از نظر عقلی و سنی گزینه مناسبی نیست!
۲- سید حسن خمینی: از نظر پایگاه مردمی و عوام پسند بودن گزینه مناسبی است. اما اجتهاد ندارد و از لابی مناسبی هم در خبرگان برخوردار نیست. تنها ۴۲ سال دارد و در صورت انتخاب می تواند ۴۰ سال خلافت کند! کله سیاهی و نوه ی خمینی بودن از مزایای اوست!
۱- هاشمی شاهرودی(عراقی):
مناسب ترین گزینه است و از ۱۵ سال پیش هم زمزمه های جانشینی وی سر زبانهاست. اعتقادات شدید شیعی و عراقی دارد و از اعضای حزب الدعوه عراق است. فارسی را چنان سخن می گوید گویی در فارسی واژه ها همه عربیند. مدتها در ریاست قوه قضائیه بود و با افتضاح کهریزک در سال ۱۳۸۸ از کار کناره گیری کرد. کله سیاهی و دوستی با خامنه ای و همچنین سن مناسب و لابی در بین مراجع عراق از مزایای اوست .حداقل می تواند ۱۰ سالی خلافت کند. دست او از الان هم به خون بسیاری از جوانان وطن آلوده است.
(از 15 سال پیش هم زمزمه های جانشینی وی سر زبانهاست. اعتقادات شیعی و عراقی دارد و از اعضای حزب الدعوه عراق است. فارسی را چنان سخن می گوید گویی در فارسی واژه ها همه عربیند. مدتها در ریاست قوه قضائیه بود و با افتضاح کهریزک در سال 1388 از کار کناره گیری کرد. کله سیاهی و دوستی با خامنه ای و همچنین سن مناسب و لابی در بین مراجع عراق از مزایای اوست. با این سن حداقل می تواند 10 سالی خلافت کند. دست او از الان هم به خون بسیاری از جوانان وطن آلوده است.)

سخنی با مردم ایران

آینده شما و فرزندانتان در دست آخوند دروغگو و سالوس است. این آینده را بدست بگیرید. ایران مهمترین کشور منطقه است ، اما مدیریت اشتباه امثال خمینی و خامنه ای ما را به این حال و روز انداخته است.
فقر و فحشا و عصبیت در میان مردم موج می زند، خبری از لبخند و شادی بین ما نیست و هر روز مان یک خبر بد و همراه عزاداری شده است. کشورهایی مانند برزیل و ترکیه آرام آرام پله های پیشرفت را طی کردند و کشور ما پس از ۳۵ سال فقط شده است: “نوکر پوتین”
 فضول محله

۱۳۹۳ شهریور ۲۱, جمعه

شهروندان شیرازی به تماشای اعدام در ملا عام نرفتند.

‏شهروندان شیرازی به تماشای اعدام در ملا عام نرفتند.

( به نظر شما چگونه می‌توان این عمل مثبت و ارزشمند مردم شیراز را در میان همه مردم کشور گسترش داد؟)

این درحالی بود که پوسترهای بزرگ اطلاع‌رسانی درباره زمان اعدام و اختصاص فضای بزرگ برای اعدام سه نفر در نظر گرفته شده بود. 

وقتی که حاکمیت برای کاهش فرهنگ خشونت و مجازات مرگ تلاش نمی‌کند و حتی برای خشونت و اعدام تبلیغ می‌کند، اینگونه اقدامات آگاهانه و انسانی مردم می‌تواند موجب تغییرات مثبت در جامعه شود.
منبع:فیس‌بوک لگام‏

( به نظر شما چگونه می‌توان این عمل مثبت و ارزشمند مردم شیراز را در میان همه مردم کشور گسترش داد؟)
این درحالی بود که پوسترهای بزرگ اطلاع‌رسانی درباره زمان اعدام و اختصاص فضای بزرگ برای اعدام سه نفر در نظر گرفته شده بود.
وقتی که حاکمیت برای کاهش فرهنگ خشونت و مجازات مرگ تلاش نمی‌کند و حتی برای خشونت و اعدام تبلیغ می‌کند، اینگونه اقدامات آگاهانه و انسانی مردم می‌تواند موجب تغییرات مثبت در جامعه شود.
منبع:فیس‌بوک لگام

۱۳۹۳ شهریور ۲۰, پنجشنبه

رژیم ضد ایرانی آخوندی، آموزش و پرورش نونهالان کشورمان را به نابودی کشانده است

درد ما یکی دوتا نیست. از هرچه بگوییم و بنالیم، بازهم کم گفته ایم. هنگامی که ما برای چند لحظه در اندیشه بدبختی های جامعه خود، ویرانی و فرسایش سریع کشورمان فرو می رویم، و نسل های نوجوان و جوان را بدون آینده، بی هدف، و تلف شده می بینیم، اندوه و غم بی پایانی سراسر وجودمان را فرا می گیرد و آنچنان ما را افسرده و ناتوان می سازد که مرگ و نیستی را بر این زندگی در زیر چتر یک مشت روضه خوان غارت گر، بی فرهنگ، و ضد ایرانی ترجیح می دهیم.
این دخترک نازنین، نونهال میهن ما، برای رسیدن به دبستان، ناچار است کیلومترها از دامنه کوه و پرتاب و همچنین به کمک طنابی که به دو سوی رودخانه کشیده شده، خود را به آنسوی رودخانه برساند. براستی باید گفت نفرین بر این رژیم ضد مردمی، ضد ایرانی که سرمایه های ایران را به غارت برده اند، و کمترین کار برای این نونهالان عزیز کشورمان انجام نداده اند. به راستی شرم بر آنان باد.
اجازه دهید امروز ازکودکان محروم جامعه خود گفتگو کنیم. کودکانی که سرمایه ملی، و امید آینده کشورند و باداشتن روحیه حساس و نقش پذیری زیاد، به آرامش، محیط آموزش سالم، اطرافیانی آگاه، آرام، و شرایط خوب زندگی نیاز دارند. حال، آیا آخوند چپاول گر، آخوند ضد آیین و فرهنگ ایرانی با افکار پوسیده و خرافاتی ۱۴۰۰ سال پیش می خواهد و یا می تواند امکانات ضروری برای آموزش و پرورش فرزندان این آب و خاک را فراهم کند؟.

از ۳۲ سال پیش که سایه شوم این رژیم ضد انسانی بر سر ما افکنده شد، کودکان معصوم و گل های نازنین و زیبای سرزمینمان به جای آن که در پناه خانواده پرورش یابند، به کودکستان و دبستان روند تا با آموزش خوب و تربیت عالی افرادی کارکشته، آگاه، و خردمند برای جامعه آینده خود باشند، گروهی در خیابان ها به فروش کالای ناچیز و بی ارزش می پردازند تا درآمدی برای زندگی خود کسب کنند، عده ای نیز بی خانمانند و به نام بچه های کار و کارتن خواب شناخته می شوند.
این ویدیو شرایط سخت و بسیار خطرناک گذر نوباوگان کوهستان خوزستان را برای رسیدن به دبستان نشان می دهد.
در میان ایلات و عشایر که زندگی دگرگونی دارند و ناچارند خود را با طبیعت دمساز کنند، و یا در دامنه کوهستان ها به ویژه در خوزستان فرزندانشان از تحصیل و تعلیم و تربیت محرومند. خانواده ها که خود در حقیقت از همه چیز حتی آب خوردن محرومند، ناچارند از راههای پر پیچ و خم کوهستان ها و گهگاه از رودخانه های بدون پل گذر کنند تا به آموزشگاه و یا دبستانی برای فرزندان خود دسترسی پیدا کنند.

رژیم ضد ایرانی میلیون ها دلار از حلق و گلوی مردم و کارهای آبادانی کشور را گرفته است، تا برای سوریه و لبنان، مدرسه، بیمارستان، کارخانه درست کند، و جاده سازی نماید. احمدی نژاد هم که بی تردید یک وطن فروش دشمن مردم ایران است، ارز مملکت را در ونزوئلا و کشورهای دیگر صرف خانه سازی و تأسیسات رفاهی برای مردم آن جا نموده است.

مجتبی و مصطفی خامنه ای که دزدی و غارت گری را از پدر بزرگوار خود فرا گرفته اند، ارزهای مملکت را در بانک های خارج گذاشته، و یا در آفریقای جنوبی به خانه سازی و کارهای دیگر اختصاص داده اند.

نتیجه این که دبستان و یا آموزشگاهی که برای این نونهالان فراهم شده، تنها محدود می شود به یک بیغوله و جای تاریک و کثیفی به نام کلاس درس که به آغل گوسفندان شبیه هست تا جای دگر.، و  کلاس درس تنها منحصر است به  جای نشستن، یک تخته سیاه، و کتابی که گویای شرایط و منطقه آموزش نیست.

این به اصطلاح دبستان، کمترین امکانات آموزش و پرورش نونهالان سرزمینمان را ندارد. آموزگاری هم که در این مدارس تدریس می کند، خود دارای مشکلات و دشواری های  مادی و روانی فراوانی بوده، و می توان گفت برای این کار پرورش نیافته است.
این ویدیو به اصطلاح دبستان روستایی را نشان می دهد. خرابه ای که تنها یک سقف دارد و گذرگاه گوسفندان است. کیفیت این دبستان از آغل گوسفندان هم پایین تر است
 فضول محله

چاقو کشان ولایت در خدمت قالیباف، قصاب بزرگ شهر

پیش گفتار

رژیم ضد انسانی ولایت فقیه از روز نخست با کمک و همکاری اراذل و اوباش، لات ها، چاقوکشان، و بزن بهادرهای چاله میدان و دروازه قزوین به پا گرفت و توانست ملتی را رفته رفته به اسارت و بردگی خود درآورد. شما دست بر روی هرکدام از افراد رژیم که بگذارید به گذشته مالامال از خشونت، زورگویی، غارتگری، و قتل و جنایت آنان برخورد خواهید نمود. این جانوران ضد ایرانی و ضد انسان در رأس همه سازمان ها و گروههای کلیدی و مردم افکن رژیم دیده می شوند: از آخوندها گرفته، تا پاسداران، بسیجی، نیروی انتظامی، مسئولان شهرداری، دادگستری و دیگر تشکیلات لشکری و کشوری، به هرکجا که بروید با اینگونه افراد فاسد ضد مردمی بر خورد می کنید. لیست ۸۰ نفر از این اراذل و اوباش و آدم کشان ولایتی که مورد بررسی سازمان های بین المللی است و هرکدام سالیانی چند در پست و مقام خود به جنایت و ظلم و ستم پرداخته اند گویای این حقیقت تلخ است.

سرچشمه وکانون فساد در کجاست؟

بی گمان سرچشمه و در رأس این حکومت فاسد و آدم کش فعلی، علی خامنه ای و فرزند ابر جلادش مجتبی خامنه ای اند. این دو جانور درنده خوی و خون آشام لات ها، و اراذل و اوباش را به خدمت گرفته و همه سازمان ها را در اشغال خود در آورده و آنها را رهبری می کنند. از سربازان گمنام امام زمان گرفته تا بسیجی های آدم کش و یا مداحان هرزه و بی فرهنگ، و شهردارهای نالایق و بی مسئول، آخوندهای قاضی نمای آدم کش در زیر چتر و دستورات این دو فاسد حاکم بر کشورمان قرار دارند. بنابراین، جای آن دارد که علی خامنه ای را به جای رهبر مسلمین، رهبر جنایتکاران جهان نامید.
این ویدیو شامل حرف های بسیار زشت و دور از هر فرهنگی است که از دهان هرزه مداحان پرورش یافته خامنه ای شنیده می شود. چنانچه از شنیدن حرف های ناموسی زننده بر کنارید و نمی خواهید به عمق فاجعه فرهنگی کشورمان پی ببرید، این ویدیو را نگاه نکنید. دیدن و گوش کردن به این ویدیو شما را با اراذل  و اوباش مکتب ولایتی دستت پرورده علی خامنه ای و فرزند جنایتکارش مجتبی آشنا می کند.

آشنایی با قصاب پایتخت

سردار (!) سپاه محمد باقر قالیباف شهردار کنونی تهران را می توان از بزرگترین جلادان و سرکوب گران دانشجویان در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ کوی دانشگاه تهران نامید. به دستور مستقیم او به عنوان فرمانده نیروی هوایی سپاه، حمله پاسداران و بسیجی های آدم کش به کوی دانشگاه تهران آغاز گردید. خود قالیباف در آن روزها سوار بر موتور، و مردم را با چوب مجروح و خونین می کرده است. حمله وحشیانه ای که موجب دستگیری، شکنجه و آزار بیش از ۳۰۰ نفر و تاراج و تخریب وسائل شخصی و کشتار آنان گردید. دامنه این یورش حیوانی به شهرستان ها نیز کشیده شد و در تبریز شماری مانند عزت الله ابراهیم نژاد، فرشته علیزاده، تامی حامی‌فر جان خود را از دست دادند.
این ویدیو گویای جنایت رژیم در کوی دانشگاه در ۱۸ تیر سال ۱۳۷۸ است، جنایتی که ما آن را پذیرفتیم و به دنبال آن بلند نشدیم.
قالیباف، نه تنها در ۱۴ سال گذشته از بزن بهادرهای علی خامنه ای بوده که همه جا در برابر خواسته های قانونی مردم، به ویژه جوانان با تیر و تفنگ و شلاق و تجاوز و اعدام پاسخ داده، بلکه همیشه با همکاران کمی انسان تر از خودش به چالش برخاسته، و آنان را نیز وادار به خشونت و ضرب و شتم مردم ایران نموده است. پس از کشتار سال ۷۸ دانشجویان، به پیشنهاد و به وسیله او نامه تهدید آمیزی به خاتمی رئیس جمهور وقت می نویسد و از رفتار حیوانی خود و اعلام این که باید ادامه یابد دفاع و جانبداری می کند.

کشتن یک دستفروش

مردم ایران فراموشکارند و خیلی زود جنایتکاران و افراد ضدملی که جوانان مملکت را به خاک و خون کشاندند فراموش می کنند. قالیباف هم یکی از جنایتکاران مزدور خامنه ای است که شهرداری های تهران را به کانون اراذل و اوباش و قمه کش ها تبدیل نموده است.
به دنبال تفکیک جنسیتی در شهرداری تهران که به دستور قالیباف مزدور ولی فقیه و جیره خوار مجتبی خامنه ای انجام پذیرفت و ظلم و ستم فراوانی را بر بانوان کشورمان تحمیل نمود، جزمه های زیر فرمان قالیباف دستفروش زحمتکش و خانواده داری را بیرحمانه به قتل رساندند که گزارش این جنایت چنین است:
کارگر زحمتکش و فامیل داری بنام علی چراغی که با فرزند ۱۴ ساله خود سوار بر وانت و در حال حرکت بودند در برابر اتوموبیل شهرداری ناحیه ۴ تهران ناچار به توقف می شوند. آنگاه چهار مأمور از اتومبیل پیاده شده وانت را توقیف کرده و در اختیار خود می گیرند.
آقای علی چراغی از این حرکت بی قانونی و مزاحمت مأمورین شهرداری با تلفن دستی از پلیس ۱۱۰ کمک می گیرد که مورد اصابت پنجه بکس و ضرب و شتم مأمورین جنایتکار شهرداری قرار گرفته و از هوش می رود و چهار مأمور پس از انجام این جنایت در یک لحظه ناپدید می شوند. در هرحال، این انسان شریف و زحمتکش و نان آور خانواده، با خونریزی پس از یک هفته در بیمارستان از پای در می آید.
قالیباف، قصاب بزرگ و لایتی با بی اعتنایی به موضوع بر خورد می کند و اکنون که این وحشیگری زبانزد عام و خاص شده، به دنبال آنست که چند نفر بیگناه و بی زبان را در گوشه و کنار شهرداری ها پیدا کرده و آنان را مانند گذشته صورت مسأله را پاک نموده و گناه این قتل بزرگ را به گردن چند بیگناه دیگر بیاندازد.

قمه کشی مأموران شهرداری به مسئول یک پارکینگ

خانواده ماتم زده و بی سرپرست علی چراغی در انتظار دادخواهی از بیدادگاه رژیم لعنتی اسلامی اند. آنهم از قصاب بزرگی چون قالیباف کشتارگر معروف اسلامی. حال نمی دانیم این خانواده ماتم زده و بی سرپرست چه اصراری دارند که واژه "کربلایی" به دنب علی چراغی از دست رفته اضافه کنند؟!.
این بار نوبت جنایت به شهرداری بخش ۹، یکی دیگر از ادارات زیر دست قالیباف فرا رسید. بنابه گزارش، میان مرد ۶۷ ساله ای بنام علی اکبر تیموری که یکی از مالکان پارکینگ میدان استاد معین می باشد با مأمورین کلانتری بخش ۹ در گیری به وجود آمد و مأمورین با قمه به مسئول پارکینگ یورش برده و او را زخمی و روانه بیمارستان کردند. در هرحال، گروهی که زیر دست و به فرمان قالیباف جنایتکار کار می کنند نمی توانند کمتر امکان دارد که افراد سالم و بی آزاری باشند. همانگونه که قالیباف خود دست پرورده و مزدور مجتبی خامنه ای است و امکان ندارد که بتواند دارای ویژگی های اخلاقی و انسانی باشد.
گرچه در اینگونه جنایت های آشکار و ضد مردمی شهرداری تهران ادعا دارد که اراذل و اوباشی به افراد آنان حمله کرده اند، ولیکن به درستی و یا نادرست آن استنادی نمی توان نمود. بیگمان، بیان چنین ادعایی جز شایعه نمی توان چیز دیگری باشد. در هرحال، اگر اراذل و اوباشی درون بافت اجتماع نیز دیده شوند آنان نیز دست پرورده این حکومت و پیامد ظلم و ستم فراوان و بی قانونی آنند.

نکته پایانی:

علی اکبر تیموری یکی دیگر از قربانیان شهردار قمه کش و یکه تاز میدان ولایت
شهرداری های کشورمان سابقه خوبی در خدمت به مردم و درستی و امانت داری ندارند. در دوران رژیم گذشته نیز شهرداری ها همانند دارائی، ثبت اسناد، و گمرکات، به رشوه گیری ، ظلم و ستم، تبعیض، و ضعیف ستیزی معروف و شناخته شده بودند. بسیاری از کارها، با رشوه دادن و توصیه آوردن انجام شدنی بود و چه بسا حق های زیادی که به ناحق می گرایید و چراغ خانه هایی که خاموش می شد. البته این گونه ناهمآهنگی و نا به سامانی عمومیت نداشت ولی آنچنان بود که ورد زبان ها می گشت.
در رژیم کنونی که همه چیز و همه جا یک کاسه و یک سنگ شده. به گفته دیگر، حقیقت و درستی ای در جایی به چشم نمی خورد. بساط رشوه خواری، پارتی بازی، زور گویی و ضعیف آزاری همگانی و همه جایی شده. حال چه در گمرک باشد، یا وزارت نفت، پستخانه باشد، یا ثبت اسناد. دارائی باشد، یا فرهنگ. به هرحال، هرکجا آخوند و آخوند مرام است، عدالت بی معناست و ظلم و ستمکاری فراوان.

۱۳۹۳ شهریور ۱۴, جمعه

رژیم فاسد اسلامی توان دفاع از ایران را برابر حمله خارجی ندارد

شعار امروز آخوند و بسیج چیست؟

(تصویری که می بینید کار داعش نیست... کار رژیم اسلامی است.. خیلی وقت هم نیست کمتر از 5 سال است. ولی چه ساده مردم ایران کشتار فرزندان خود را بوسیله سپاه و بسیج فراموش کردند... چقدر ساده ایم.)
امروزه شاهد آنیم که در کوچه و بازار، بسیجیان و آخوندها در حال تبلیغ برای نظام فاسد و مندرس جمهوری اسلامی هستند. مرتب و مکرر مردم را از داعش و کردستان می ترسانند و به مردم ایران چنین القا می نمایند که رژیم اسلامی مدافع مرزها و جان و ناموسشان است! نظامی که هزاران ایرانی را رسما اعدام کرده است، میلیونها را آواره خارج نموده است و یک میلیون ایرانی را فدای کربلا و قدس نموده است.
آری رژیم اسلامی ایران که در ۳۵ سال گذشته مردم ایران را از همه لحاظ آزار داده است، امروز ادعا می کند که وجودش یک سد دفاعی در حفظ جان و مال مردم ایران است. در این گفتار سعی داریم بررسی نماییم که آیا رژیم اسلامی برای مردم ایران خیری هم داشته است و آیا امروز توان دفاع از مردم ایران را دارد؟

کارنامه سیاسی رژیم ایران و از دست دادن منافع ملی

کارنامه سیاسی رژیم ایران پر است از اشتباهات و حماقتهایی که به از بین رفتن جان انسانها، هدر رفتن فرصتها و فرار مغزها و سیاه شدن آینده ایران انجامیده است. از اولین روز انقلاب با اعدام خلبانان نیروی هوایی ایران (به بهانه تحصیل در امریکا !) تا امروز سیاست داخلی و خارجی رژیم ایران مبتنی بر پوپولیسم مذهبی و هوچی گری بوده است.
(در دوران نخست وزیری هویدا بیشترین پیشرفت اقتصاد که تاکنون ایران به خود دیده است بوقوع پیوست و ایران پله های ترقی اقتصاد را بسرعت پیمود.  اما در روزهای انقلاب، شاه او را به زندان انداخت! بعد هم در دادگاه خلخالی در میان جلسات محاکمه با کلت کمری اعدام انقلابی شد! این است همان چیزی که "آغاز" نظام مقدس اسلامی نامیدندش! " )

۱- اعدام فرزندان ایران

اعدام نیروهای سالم و تحصیل کرده که در رژیم شاهنشاهی سوابق درخشانی داشتند در آغاز انقلاب ،لکه ننگی بر پیشانی جمهوری اسلامی است که اگر روشنفکران و مردم ایران هشیار بودند متوجه خطر این نوع تند روی و اعدامهای دسته جمعی می شدند.

۲- کشتار جوانان و نوجوان در سلاخ خانه جنگ عراق

در طول جنگ ۸ ساله با عراق از همان سال دوم جنگ با توجه به فرصت برقراری صلح و پشیمانی صدام، فرصتهای مختلف برقراری صلح مکررا از بین رفت و منطق کشور گشایی و شعار مشهور “راه قدس از کربلا می گذرد” که گفته روح الله خمینی بود نه تنها به ادامه جنگ انجامید، بلکه بیشترین کشته ها و تلفات جانی  و مالی ایرانیان در این دوره شش ساله اتفاق افتاد. عدم پذیرش قطعنامه ۵۹۸ که تمامی درخواستهای ایران را در نظر گرفته بود یکی دیگر از اشتباهات خمینی در سال ۶۶ بود که سال پایانی جنگ را به بد ترین سال از نظر نظامی برای ایران بدل ساخت.
بسیار جالب است که قطعنامه ای که ۸ سال جوانان ایران را بخاطر بند بندش به کشتن دادند، به گوشه ای نهاده شد و باز پرداخت غرامت جنگ که می توانست مرهمی بر افت اقتصادی و انسانی دوران جنگ باشد، کاملا به فراموشی سپرده شد؛ گویی که تنها هدف رژیم ایران و خمینی ، ادامه دیوانه وار جنگ بوده است و مابقی درخواستها از سازمان ملل بهانه ای بیش نبوده است.

۳- تبلیغ و اشاعه شیعه گری

پس از جنگ، رژیم اسلامی سیاست اشاعه و تبلیغ تشیع را در کشورهای منطقه ایجاد کرد و میلیلردها دلار را صرف شیعه کردن مسلمانان کشورهای سوریه و هند و پاکستان نمود. در کشورهایی نظیر مالزی و بسیاری از کشورهای جهان مفت خورانش را به بهانه تبلیغ تشیع فرستاد. این سیاست تهاجمی ایران، نا خرسندی و خشم دولتهای عربی را به همراه داشت و بسیاری از کشورهای عربی روابط خود با ایران را محدود نمودند.

۴- سیاست ضدملی تحقیقات هسته ای

سیاست پنهان کاری هسته ای و ایجاد تزلزل سیاسی در ایران؛ رژیم اسلامی از دهه هفتاد خورشیدی برنامه های هسته ای خود را پنهان کرد و در برابر اعتراض مجامع جهانی مقاومت نمود. وابستگی یش از حد ایشان به  روسیه و سرازیر شدن تسلیحات دست دوم و عقب مانده روسها به ایران کمک اقتصادی بزرگی به روسیه شد و دولت ورشکسته روسیه تا جایی که توانست هزینه تراشی کرد تا دلارهای نفتی ایران را بدست آورد. اما آنچه ایران بدست آورد نه فن آوری در خوری بود و نه روسیه اجازه آموزش دیدن کارشناسان ایرانی را می داد.  نیروگاه اتمی بوشهر پس از صرف میلیاردها دلار و سه دهه وقت کشی روسها هنوز توان تولید برق را ندارد و اگر تا ابد هم برق تولید کند نمی تواند هزینه های سرسام آور دریافت شده از طرف روسها را باز پس دهد.
(موشکهای روسی اسکاد که کپی موشک وی-۲ هستند میلیاردها دلار سود برای روسیه داشتند ،سپاه پاسداران ایران به داشتن این موشک 70 ساله افتخار می کند، در حالیکه هیچ دقتی در حملات خود ندارد و از فن آوری جنگ دوم جانی بهره می برد)
در برابر این حاتم بخشی ایران به روسیه ، ایران متهم ردیف اول هسته ای جهان شد و خود روسیه هم آرام آرام به جمع معترضین به سیاست هسته ای ایران پیوست! روسیه ابتدا ساتریفوژ و تجهیزات غنی سازی را به ایران فروخت و سپس در سازمان ملل به جمع رای دهندگان علیه رژیم ایران پیوست! تردیدی نیست که غنی سازی و بلند پروازیهای هسته ای ایران در تولید اورانیوم ۲۰٪ خطر بزرگی برای صلح و آرامش منطقه است ولی روسها نشان دادند که به هیچ عنوان متحد و همراه با ایران نیستند و تنها هدفشان داشتن سهمی از دلارهای نفتی آخوند بوده است.

۵- رشوه گیری و فساد در قراردادهای نفتی و نظامی

ژمانی که در قراردادهای نفتی،قرار دادهای نظامی و هر نوع امضای قرار داد ردّپای فساد و رشوه باشد امیدی به پیشرفت و کیفیت نیست.  بنابر این توان ارتش و سپاه ایران پوشالی است و رشوه خواری در خرید تسلیحات باعث شده است که بی کیفیت ترین و عقب مانده ترین  نوع  تسلیحات در نیروی دفاع ایران موجود باشد. در یک جنگ فرضی نیروی هوایی و هوانیروز ایران عملا همان نیروی پایان جنگ ایران و عراق است و توان سپاه هم به موشکهای اسکاد روسی محدود شده است. موشکهایی که دقت بسیار پایینی دارند و هرگز بعنوان یک توان موشکی واقعی پذیرفته نیستند. موشک اسکاد در واقع کپی روسی همان موشک معروف وی است که هفتاد سال از طراحی نمونه اولیه آن می گذرد.

سیاست فساد مافیایی و ارعاب معترضان

بارها شنیده ایم از اعتراض گروهی مردم به فساد اقتصادی و دروغهای موجود در سیستم فاسد جمهوری  اسلامی ، اعتراضهایی که همواره به بازداشت معترضان و زندانهای طولانی مدت و تبعید ایشان انجامیده است. سیستم فاسد  اداره حکومت ایران جای را برای پوشش دادن کاستیها و ضعفها باز گذاشته است. بطوری که امکان اعلام و ایراد مشکلات نیست و هر نوع بازرسی از نقاط مختلف سیستم اداری را ناممکن می نماید. بقول معروف : “وای به روزی که بگندد نمک !”
مافیای قدرت اما تلویزیون را در اختیار دارد و همواره در بوق و کرنا اعلام می کند که مخالفان رژیم وابسته به غرب هستند و این مشکلات اقتصادی و فساد و چلشته خور شدن کارمندان و مافیای قدرت را پنهان می کند. سیاست ساده  این رژیم فرافکنی  و وابسته کردن مشکلات به  دولتهای خارج بوده است.
لایه های مختلف فساد درون رژیم در حال حیف و میل هستند و مردم با وجود اطلاع از فساد گسترده معمولا بخاطر ترس سکوت اختیار می کنند.
(هر رأیی که ملت می دهند، دهن کژی به کشته ها و اعدامی های 35 سال گذشته اشت. تأیید تبعیض قومی و دینی است. هر رأیی که به صندوق می رود ، تأیید رژیم فاسد اسلامی است.)

فریب از راه مذهب و ملیت

فریب علنی مردم از طریق خرافات و دست گذاشتن بر زخمهای کهنه و نقاط ضعف ملیت و مذهب ایرانیان روش اصلی اداره مردم بوده است. به هنگام رای گیری از طریق مراجع وابسته سعی دارند به مذهبیون یاد  آور شوند که رای دادن یک امر واجب است و از طریق پخش سرودهای ملی در رسانه خود سعی در شور اندازی در دلهای مردم ملی گرا دارند. این گونه است که در اکثر انتخابات با حضور مردم فریب خورده ایران مواجه می شویم. گروه زیادی به امید بهتر شدن اوضاع رای می دهند غافل از این که هر رأیی که داده می شود عمر این نظام را افزایش داده و فساد و توطئه های ملایان بی وطن را تأیید می کند.
بر اساس همین دوز و کلک و حقه بازی، امروز هم  به مردم اینگونه تلقین شده است که رژیم ایران سدی محکم در برابر داعش است و برای جلوگیری از حمله داعش باید از رژیم اسلامی حمایت کرد. غافل از آن که رژیم اسلامی در این ۳۵ سال خود یک “داعش”، و حتی خطرناک تر از “داعش” برای مردم و کشور ایران بوده است.
این فریبی بیش نیست! آنچه ایران را از داعش حفظ می کند ، همان چیزی است که نظام جمهوری اسلامی را حفظ کرده است: نیروی مردم. هرچند که رژیم اسلامی از شور مردم به روشهای پوپولیستی سوء استفاده کرده است ولی همین مردم ایرانزمین بدون توجه به رژیم منحوس اسلامی و خامنه ای جنایتکار همواره برای دفاع از مرزهای ایران آماده اند.

قضیه وارونه است!

پس قضیه وارونه است. مردم ایران در صورت حمله احتمالی به کشور، نیازی به ملایان فاسد و بسیجیان خودفروخته و تهی مغز ندارند. این رژیم فاسد است که برای دفاع از خود نیاز به خیل مردم دارد. همان مردمی که برای دفاع از میهن و ملیّت ۸ سال جنگیدند ولی این رژیم آن را دفاع از اسلام می نامد!  همان ملتی که برای مخالفت با خامنه ای جنایتکار و سعید جلیلی ، با اکراه بپای صندوق رای رفتند و به کاندید مقابل ایشان روحانی رای دادند. درست  اندیشیدن و تشخیص موقعیت ها چیزی است که باید دنبال کنیم. جمهوری اسلامی ابدی نیست و روزی خواهد رفت، تاریخ رفتنش  را مردم ایران تعیین خواهند کرد.
باران بهاری

افشاگری‌های شهرام همایون واتفاقی بد برای دو دختر جوان ایرانی (تجاوز با کمک پلیس دبی )



 

۱۳۹۳ شهریور ۱۰, دوشنبه

حقایقی تکان دهنده درباره خمينى


نام: روح الله
تبار: هندوزاده وعرب
درباره تبار او دو نظر وجود دارد؛ گروه اول میگویند که خمینی هندو زاده ای از تبار اعراب است که اجدادش در هندوستان ساکن شده بودند اما گروه دوم معتقدند که خمینی هندوزاده ای از تبار سیک های هند است و پدربزرگش که به عنوان خدمتکار برای انگلیسی ها کار میکرد, همراه آنها به عراق رفته بودو پدربزرگش که به عنوان خدمتکار برای انگلیسی ها کار میکرد, همراه آنها به عراق رفته بود و در آنجا به ظاهر مسلمان میشود و نام احمد هندی را برای خود برمیگزیند که در اینباره بسیاری از جمله آقای مهدی شمشیری محقق و تاریخدان معاصر به تفصیل در نوشته هایش راجع به احمد هندی و همکاری او با کمپانی هند شرقی انگلستان توضیح داده است.

همچنین آیت الله سید شهاب الدین نجفی مرعشی که پدرش سید شمس الدین محمود مرعشی از بزرگان فقهای دوران خود بود و در نجف، کاظمین، کربلا، سامرا، قم، تهران و کرمانشاه تحصیل کرده و همچنین ایشان از مراجع تقلید و علمای بزرگ شیعه بود که در شجره نامه شناسی خبره و اهل فن بود و استعداد و تجربه فوق العاده ی در شجره نامه شناسی داشت و میتوانست با بررسی شجره نامه ها تشخیص دهد که آیا شجره نامه واقعی است و یا جعلی است و ایشان در جلسه درسش در اوایل کار خمینی در حوزه اعلام نموده بود که خمینی هندی الاصل است و سید وعرب نژاد نیست اما عده ای از طلبه های جوان و شاگردان خمینی به تحریک خمینی به خانه سید شهاب الدین نجفی مرعشی و محل درسش حمله نموده و او را تهدید به مرگ و سکوت نمودند.

همانطور که میدانیم پدر خمینی دارای چندین زن بود و برادر بزرگتر و ناتنی خمینی (از پدر یکی بودن) یعنی آیت الله مرتضی پسندیده نیز در کتاب خاطراتش اعلام میکند که من مرتضی هندی سابق باید بگویم که اجدادمان در هند بوده اند و پدربزرگم از هند آمده است.

همچنین بسیاری از محققین و پژوهشگران هندوزاده بودن خمینی را تایید کرده اند و از جمله استاد دکترعباس میلانی، مورخ، ایران‌شناس و مدیر برنامهٔ مطالعات ایرانی در دانشگاه استنفورد بارها در برنامه تلویزیونی به هندوزاده بودن خمینی اشاره کرده است و در این میان شباهت بسیار زیاد آرم جمهوری اسلامی و نماد سیک های هندو هم نکته ای قابل توجه ای است. یک روحانی شیعه هم که مدت ها ساکن هند بود به اسم آقای احمد علی مصباح در این خصوص در هندوستان پژوهشهائی انجام داده بود و نتیجه پژوهش را بعدها اینچنین اعلام کرد که” در منطقه شبه قاره هند در بین سیک های هند رسم بوده است که شال هایی به دور سر و کمر خود با رنگ های متنوع از جمله سیاه,سفید, سبز و دیگر رنگ ها میبستند و زمانیکه پدربزرگ خمینی که از سیک های هندوستان بود و برای انگلیس ها کار میکرد و برای آنکه راحت تر و آسوده تر بتواند با مسلمانان بویژه شیعیان معاشرت و در میان ایرانیان نفوذ کند به ظاهر مسلمان شد و نام احمد هندی را برگزید و از آنجا که با شال سیاه بر سر بسته شده به ایران و نجف و کربلا رفت و آمد میکرد و چون در ایران بر سر نا آگاهی عموم مردم بستن شال و یا پارچه سیاه بر سر به صورت عمامه نشانه سید بودن بود به حساب می آمد برای همین هم به احمد هندی لقب سید داده شد و او را سید احمد هندی نامیدند.”

نتیجه بسیاری از تحقیقات و پژوهش های انجام شده حکایت از آن دارد که پدر بزرگ خمینی (احمد هندی) زاده روستای کینتور درمنطقه بربنکی در ایالت اوتار پرادش هندوستان بود و بعد درکشمیر و بعد لکنو بوده و از لکنو کشور هند را ترک کرد و راهی نجف شده است, احمد هندی در نجف با شخصی به نام یوسف‌خان کمره‌ای، از اهالی روستای فرفهان از توابع خمین آشنا شد و همراه یوسف خان به روستای فرفهان خمین رفت و در آن روستا اقامت کرد،اگرچه با این تصمیم او، پیوندش با کشور هند قطع شد، اما بعد از آن نیز وی هم‌چنان با لقب هندی شناخته می‌شد.

این لقب بعدها نیز به نوادگان او منتقل شد، به‌گونه‌ای که خمینی خود در برخی از غزل‌هایش از تخلص هندی برای خود استفاده می‌کند.(دیوان امام! تهران،چاپ سال ۱۳۷۲) و آیت الله مرتضی پسندیده برادر بزرگ و ناتنی (از پدر یکی بودن) خمینی، به صراحت اعلام کرد که پدربزرگش از هند آمده و بالاتر از اسم اجداد خود را در هند نمیتواند بیاد بیاورد(یعنی شجرنامه دال بر سید بودن ندارند) و راجع به پدر خمینی یعنی مصطفی هندی هم آیت الله مرتضی پسندیده میگوید:”پدرمان چند سالی از خمین رفت تا در پیش مراجع اصفهان و نجف تحصیل کند” و جالب است که او ادامه میدهد که:”اسامی اساتید پدرمان در اصفهان و نجف در خاطرم نیست ولی میدانم از مراجع بوده اند”! و جالبتر آنکه محقیقین نتوانستند کوچکترین اثر و نشانی از وجود و حضور مصطفی هندی در هیچ کدام از مراکز مذهبی پیدا کنند و به جای آن نشانه هایی از رد پدر خمینی (مصطفی هندی) در هند و عضویت در انجمن فراماسنری اخوّت وهمکاری مصطفی هندی در ایران با شرکت نفت انگلستان و ایران و فردی که به ظاهر مسلمان شده بوده به نام حاج ولیام سن پیدا کردند .

با بررسی کتاب خاطرات آقای سر دنیس رایت(دیپلمات‌ انگلیسی در ایران) میتوان بیشتر به راز عدم حضور چندساله پدر خمینی(مصطفی هندی) پی برد, سر دنیس رایت (دیپلمات‌ انگلیسی) در کتاب ”انگلیسی‌ها در میان ایرانیان” بیان میکند که: {بسیاری از اداره امور جاسوسی انگلستان در ایران توسط کمپانی هند شرقی انجام میشد و به علت احترامی که مردم , حاکمان, امرا و درباریان ایرانی به آخوندهایی که سید بودن میگذاشتند و به علت جهل, خرافه پرستی و اعتقادی که مردم آن زمان ایران در دعانویسی سیدها برای حل مشکل و رفع چشم زخم و درمان بیماری داشتند بطوریکه ملاهایی که سید بودن نفوذ زیادی دراندرونی ها پیدا کرده بودند

و به خوبی به اخباراندرونی ها و محافل خصوصی دسترسی پیدا میکردند و به همین علت انگلستان بسیاری از جاسوسان خود را به شکل سید هندی به ایران میفرستاد تا ضمن جاسوسی سعی در نفوذ در بین مردم و حکومت کنند و اخبار را به موقع به انگلیسی ها بدهند و همچنین سیدهای هندی سعی میکردند در بین قبایل و عشایر نفوذ داشته باشند و آنها را علیه حکومت مرکزی تحریک کنند تا حکومت ایران ضعیف شود و حکومت ایران به فکر حرکت به سمت هندوستان و ضربه به مستعمره انگلستان نباشد و تحریک حکومت قاجار برای جنگ با روس ها از طریق سیدهای نفوذی و به بهانه جنگ با کفار و صدور فرمان جهاد و فشار به حکومت ایران برای جنگ با کافران و بعد شکست ایران و از دست دادن بسیاری از سرزمین های شمالی و حمایت انگلستان از تجزیه افغانستان از ایران در همین راستا بود و او در این کتاب بیان میکند که انگلستان چگونه هر چند سال یک بار جاسوسان خود را به هندوستان فرا میخواند تا به آنها آموزش ها و شیوه ها جدید نفوذ و جاسوسی را آموزش دهد.}

لازم به ذکر است برای اولین بار در ۱۷ دی سال ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات مقاله ای که با عنوان ”ایران و استعمار سرخ و سیاه” نوشته شده بود و تبار خمینی را از هند دانست که پس از آن مذهبی ها با اعتراض به نسبت دادن تبار خمینی به هند هیاهو و بلوا راه انداختند و آن را دروغ خواندند! و جالب است که یک سال بعدش در ۲۵ دی ۱۳۵۷ روزنامه اطلاعات آیت الله پسندیده برادر خمینی عنوان کرد که: ”جد ما از هند به ایران مهاجرت کرد.” و مردم یاد همان مقاله معروف با عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه به امضاء رشیدی مطلق افتادند و به این ترتیب هندو زاده بودن خمینی بر همه مسلم شد و مذهبی ها بلافاصله سعی کردند این مساله را عادی و بی اهمیت جلوه دهند!

نکته دیگر اینکه در زمان شاه, منتقدان خمینی به شعرهایی از خمینی اشاره میکردند که در آن خمینی به نام هندی تخلص کرده است اما در آن زمان مذهبی ها آن شعرها را دروغ، جعلی و شایعه های ساخته شده توسط شاه میدانستند اما سالها بعد آن شعرها با تصحیح شاعرانی همانند شهریار در جهت عرفانی و بهتر نمودن آنها و توسط موسسه تنظیم و نشر امام! خمینی منتشر شد و درستی و صحت صحبت های منتقدین خمینی ثابت شد و دیده شد درآن شعرها خمینی به نام هندی واقعاً تخلص کرده است, دراینجا به تعدای از آنها به نقل از “دیوان امام” ناشر موسسه تنظیم و نشر امام! خمینی، تهران، سال ۱۳۷۲ اشاره میکنم همانند:
راز عشق تو نگوید”هندی” چه کنم من،که ز رنگش پیداست (صفحه۵۰)
همه ایام چو”هندی” سر راهش گیرم،گرچه توفیق نظر درهمه ایامم نیست (صفحه۶۸)
”هندی” زهند تا به سر کویت آمده است،کی دل دهد به شاهی شیراز و ملک طوس (صفحه۱۲۸)
از بیت قبلی به خوبی میشود فهمید که چرا خمینی در جواب خبرنگاران که پرسیدند: چه احساسی دارید از برگشت به ایران؟ گفت:”هیچ”!!!
دیگر حدیث از لب ”هندی” تو نشنوی، جز صحبت صفای می و حرف می فروش (صفحه۱۳۱)
و به درستی راجع به بخت خود میگوید:
خوشدل از عاقبت کار شو ای ”هندی” از آنک، بر در پیــــر ره از بخت جـــــوان آمده ام (صفحه۱۳۹)
مخوان حدیث شب وصل خویش را ”هندی”،که بیمناک زچشم بد حسودانم (صفحه۱۵۶)
نهال عشقت اندر قلب ”هندی”،به غیر از آه و حسرت باقی نیست (صفحه۲۹۹)
و…

و عجیب بود که در زمان شاه مذهبی ها حتی به عمد چشمشان را بر روی کتاب هایی راجع به شرح حال خمینی که خودش انتشار داده بود بستند از جمله جلد دوم کتاب آثار الحجه در سال ۱۳۳۳ شمسی, صفحه های ۴۴ و۴۵ اسم پدر خمینی الاحمد الهندی ذکر شده است. بعدها در سال ۱۳۵۷ و همچنین در سال ۱۳۶۵ برادر بزرگتر و ناتنی خمینی(از پدر یکی بودن) یعنی آیت الله مرتضی پسندیده هندوزاده بودن خمینی را اعلام کرد و در کتابی به نام کتاب خاطرات آیت الله پسندیده, به کوشش محمد جواد مرادی نیا سال ۱۳۷۴, چاپ و صحافی موسسه انتشارات سوره, ناشر موسسه انتشارات حدیث, هندی بودن جد خمینی و اینکه فامیلی خانودگی آنها هندی بوده است را بیان کرد.

آیت الله پسندیده در کتاب خاطراتش میگوید:”حادثه جالبی که به هنگام صدور سجل (شناسنامه) پیش آمد, اعتراض مردم به نوشتن نام زنانشان بود (البته ایشان به عمد گویا فراموش کرده اند که آخوندها مردم را علیه رضا شاه تحریک میکردند, زیرا اولین قانون معروف به سجل احوال و یا آمار و ثبت احوال در ۱۴خرداد ۱۳۰۴ با پیگیری رضا شاه در پنجمین مجلس شورای ملی به تصویب رسید و آخوندها به مردم میگفتند که رضا شاه با تصویب این قانون به دنبال نابودی دین اسلام ناب محمدی است, او آمده و میخواهد اسم زن های شما را بنویسد و گفتن اسم زن و مادر به نامحرم جایز نیست.) ” و آیت الله پسندیده ادامه میدهد که:”ما فامیلی هندی را ثبت کردیم و بعدها چون فامیلی هندی شبهه وابستگی به انگلیسی ها را پیش میاورد من و روح الله (خمینی) فامیلی خود را عوض کردیم (جالبه نمیگن که چرا فامیلیشان شبهه وابستگی به انگلیسی ها را داشت) برای همین من فامیلی پسندیده را برای خود انتخاب کردم و روح الله فامیلی اش را به مصطفوی تغییر داد اما برادرمان نورالدین فامیلی اش هندی ماند و برای همین ما سه برادر, سه فامیلی متفاوت پیدا کردیم”!

براساس اسناد و مدارک خمینی بارها فامیلی خود را عوض کرده است: نخستین فامیلی پدربزرگ و پدر و خود خمینی ”هندی” بوده و بعد وقتی به قم میرود فامیلی خویش را به موسوی خمینی تغییر میدهد که مهر خود را هم با نام روح الله موسوی درست میکند و پس از چندی دوباره شناسنامه ای با فامیلی جدید مصطفوی میگیرد و در اسناد و مدارکی که پس از تبعید رضا شاه به دست انگلیسی ها و حمایت خمینی از آقای کاشانی دیده میشود از او با نام حجت الاسلام موسوی نام برده شده است و بر اساس اسناد و مدارک, خمینی دارای سه شناسنامه بوده است: اولی با فامیلی هندی از ثبت احوال شهر خمین توسط حسینعلی بنی آدم ثبت شده است و دومین شناسنامه با فامیلی موسوی خمینی از ثبت احوال شهرقم ثبت شده است و سومین شناسنامه با فامیلی مصطفوی از ثبت احوال شهر گلپایگان توسط جعفری نژاد ثبت شده است و پس از تشکیل جمهوری اسلامی, خمینی سعی کرد تمام سوابق خویش با فامیلی هندی و موسوی خمینی را از بین ببرد و عکسی که حکومت از شناسنامه خمینی نشان میدهد و در اینترنت قابل مشاهده است با نام روح الله و فامیلی مصطفوی است!!!

و جالب است که سه مطلبی که رشیدی مطلق در۱۷ دی سال ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات با عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه بدان اشاره کرد حقیقت داشت
یعنی:
۱) تبار هندی خمینی,
۲) همکاری چپ ها و توده ایها با آخوندها و مذهبی ها علیه شاه (در هنگام تشکیل نظام جمهوری اسلامی به رهبری خمینی شاهد همکاری چپ ها از جمله توده ای ها و بویژه فداییان اکثریت در شناسایی و لو دادن مخالفان خمینی بودیم)
۳) اینکه در آن مقاله نوشته بود چون خمینی در میان روحانیون عالی مقام کشور با همه حمایت های خاص موقعیتی بدست نیاورده بود در پی فرصت می گشت که به هر قیمتی هست خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند (شاهد ماجرا نزدیکترین فرد به خمینی که شاگرد خمینی در حوزه بود و کسی است که برای خمینی نظریه ولایت فقیه را درست کرد یعنی آیت الله منتظری است که در خاطرات خود نوشته اند که با وجودی که خمینی فرد مسنی بود و سالها از زندگی او در حوزه میگذشت اما پس از اینکه آیت الله بروجردی که مرجع تقلید بزرگ شیعیان بودند و ریاست حوزه را برعهده داشته و مخالف دخالت روحانیون در سیاست بودند فوت نمودند آقای منتظری وقتی میخواست به منزل آیت الله گلپایگانی برود شاهد ازدحام جمعیت بسیار زیاد مردم بود که همانند آیت الله شریعتمداری مردم برای اعلام حمایتشان از مرجع تقلید آنان به آنجا مراجعه کرده بودند ولی وقتی به منزل خمینی میرود هیچ کسی را آنجا نمیبیند و همانطور که نوشته است اظهار مرجع تقلید بودن خمینی بعدها به درخواست منتظری و توسط آیت الله شریعتمداری برای حفظ جان خمینی و رهانیدن او از خطر اعدام به علت بلوایی که در مخالفت به انقلاب سفید شاه و حمله به قانون دادن حق رای به زنان راه انداخته بود و مذهبی ها را تحریک به حمله به دولت نموده بود انجام شد.
محمد رستگار – پنجشنبه ۲۷ تیر