۱۳۹۳ مرداد ۷, سه‌شنبه

آزادی یواشکی در ایران



 نیویورک تایمز هم صدای زنان ایرانی این صفحه را شنیده است. این مقاله ای است در مورد زنان و اعتراض آنها به حجاب اجباری:‌

در حالیکه رهبران ایالت متحدهٔ آمریکا و اتحادیه اروپا درگیر مذاکرات هسته‌ای با ایران بودند، بحث دیگری بین زنان ایرانی‌ و کاربران فضای مجازی در جریان بود.
زنان شجاع ایرانی‌ حجاب از سر برداشته و برای کمپینی به نامه "آزادیهای یواشکی" جلوی دوربین عکس میگیرند. در حالیکه مقامات غربی در تلاشند تا جلوی دسترسی ایران به "بمب" را بگیرند، این کمپین خود انفجاری در ایران به پا کرده است و موجب پاسخی بسیار متخاصم از سمت دولت ایران شده است.
حکومت ایران که تصاویر در حال اشتعال سمبل آمریکا (عمو سام) و تصاویر گروگان های چشم بسته را در خاطرات بینندگانی که انقلاب اسلامی سال 1979 را از تلویزیون دیدند، سوزاند. اکنون توسط زنان ایرانی توجه ها را دوباره به خود جلب کرده است. اين كمپين ثابت كرده است كه اگرچه جمهورى اسلامى به طور رسمى بر مصدر قدرت است، اما تلاش ٣٥ساله اش براى القاى عقايد و ايدئولوژي هايش، حداقل بر نيمى از ملت اثرى نداشته است. به تلافى از انتشار عكس بدون حجاب صدها زن ايرانى بر روى فيسبوك، پليس تهران اقدام به دستگيرى گروهى دختر و پسر جوان كرد كه با آهنگ "هَپى" از فارل ويليامز رقصيده بودند. آنها روى پشت بامى ميرقصيدند كه نمايش تاريخى شعار "الله اكبر" توسط آيت الله روح الله خمينى در سال ١٩٧٨ در آنجا برپا شد، روزهايى كه سقوط شاه را به دنبال داشت.

رویا حکاکیان

***

As the leaders of the United States and European Union engaged in nuclear talks with Iran in recent weeks, another conversation was going on between Iranian women and citizens of cyberspace. Brave Iranian women took off their veils and posed for the cameras in a campaign called My Stealthy Freedom. While Western officials worked to prevent Tehran from getting “the bomb,” the women’s campaign caused an explosion of its own, and provoked a belligerent response from the government.

The regime that burned the images of flaming effigies of Uncle Sam and blindfolded hostages on the memories of viewers who watched the 1979 Islamic Revolution unfold on television has now been upstaged by its female citizens. The campaign has proved that while the Islamic Republic may officially be in charge, its 35-year effort to instill its ideology on half of the nation has mostly failed. To retaliate against the images of hundreds of bareheaded women posted on Facebook, Tehran resorted to arresting a group of young people who had posted a YouTube video of themselves dancing to Pharrell Williams’s “Happy.” They danced on one of the rooftops where Ayatollah Ruhollah Khomeini’s historic spectacle of chanting Allah-akbar was staged in 1978 in the days leading up to the fall of the shah.

Just as the civil rights movement is important to understanding the other United States, so is the story of the nearly 100-year struggle over the hijab important to deciphering the hidden Iran. As the country modernized in the early part of the last century, Reza Shah Pahlavi ordered his gendarmes in 1936 to pull the veil off the heads of women in public. The abolition of the veil and the desegregation of genders defined the Pahlavi rule and became the ethos of modern Iran. In the heady days of 1978, when revolutionary zeal engulfed the nation, the majority of secular voices embraced the hijab as a symbol of their rejection of the monarchy and its values.

If one follows the history of the veil in Iran, one can trace the failure of the country’s democratic movement. The secular leadership positioned itself against the clergy on most issues, including freedom of the press and speech. But when it came to freedom of dress for women, or protecting women’s rights, they deemed them less pressing than issues like a potential American-backed coup against the fledgling regime. In uniting with the clergy against the shah, the male-dominated secular opposition found that the hijab was an easy sacrifice to make.

Within days after the victory of the 1979 revolution, Khomeini issued an order to reinstate the mandatory veil. A small yet effective group of women, accompanied by a few French activists and the American feminist Kate Millett, demonstrated against the decree on Ma Bishomarimrch 8, 1979, and forced him to back off, and the veil did not become law until 1983.

In that historic demonstration, a reporter asked Ms. Millett what she thought of the ayatollah’s position on the Islamic dress code. Ms. Millett, who was later detained and thrown out of Iran, cast an indignant look at the camera and called the most venerated man in Iran a “male chauvinist.”

Her statement, in the wake of a revolution that her famous fellow leftist intellectuals had hailed as anti-imperialist, was prescient. Even as Iran’s schools, buses and theaters were segregated and women were banned from most careers in law, medicine and engineering, misogyny was dismissed as the usual feminist petulance. Women lost the right to travel and divorce. In court, the value of a woman’s testimony in a criminal trial dropped to half of a man’s. They were relegated to second-class citizenry, but Khomeini’s malice was still measured by the fear he provoked in the West, not by the harm he caused to millions of women at home. He was called a terrorist, a fundamentalist, a religious megalomaniac, but rarely a misogynist.

Today, the My Stealthy Freedom campaign reveals that Ms. Millett’s fiery declaration was the harbinger of the real order that would veil itself in the name of an Islamic Republic: a gender apartheid. Khomeini’s brand of misogyny, disguised in the cloak of Islam, inspired maliciousness in others in the region, and has become a ubiquitous and multiheaded beast: on Tahrir Square, it raped female demonstrators; in Pakistan, it took aim at Malala; in Nigeria, it stole nearly 300 girls from a school.

Decades since the rule of the shah, Iranian women are covertly retaking the freedom the monarchy once gave them by force. For this generation, the goal is not to ban the veil, as many Iranian women still embrace it, but to legally protect the choice to veil or not. So far, their successful virtual spectacle — with hundreds of thousands of Facebook likes — and the media coverage is not a victory, for victory in cyberspace is ethereal.

A real victory is rooted in a campaign with vision, values, strategy and a strong identity. Those who are fighting must connect the dots of global sisterhood to transcend mere spectacle and begin a real movement. Citizens of the free world cannot stop their support at a virtual thumbs up on social media. A new generation of Kate Milletts must see past the religious smokescreen that misogynists have put up to keep them at bay. The personal is still political, to be sure. But now, it is also global.

(Roya Hakakian is the author of “Assassins of the Turquoise Palace

مناطق نفت خیز ایران و ساخت یک امیرنشین عربی در جنوب و جنوب-غربی ایران توسط بیگانگان!










گروههای تروریستی عرب مدعی هستند که کشوری بنام "امیرنشین عربی الاحواز" وجود داشته است، که در سال ۶۳۷ میلادی بپا گشته و تا سال ۱۳۲۵ به حیات خود ادامه داده تا آنکه رضاشاه آنرا اشغال و جزیی از خاک ایران میسازد! این گروهها در تاریخسازی خود فراتر رفته و مدعی میشوند که ایرانیان برای نابودی و از میان بردن هرگونه اثری از آن امیرنشین عربی، سرزمینشان را به "خوزستان" تغییر نام داده اند! در این میان برای خود نقشه ایی از امیرنشین خیالی عربی الاحواز آماده کرده که امروز سمبلی برای آنان گشته است!

باری، ادعاهای تاریخی این گروهها آنچنان بی اساس و کودکانه است که ارزش پاسخ دادن ندارد، ولی نمیتوان از نقشه ی نامبرده که در هر نشستی با سیاستمدران غربی به آنان نشان داده میشود و اشک تمساح جاری میکنند که "ایرانیان چه بلایی برسر ما آورده اند"، بدین آسانی گذشت!

اگر به نقشه آنان بدقت بنگریم روشن میشود این گروهها که در نهایت کشورهای غربی هستند، نه تنها چشم طمع به خوزستان، بلکه بخش بزرگی از ایران دوخته اند، که استانهای خوزستان، بوشهر، لرستان، ایلام و کهگیلویه و بویر احمد و همچنین بخشهایی از استانهای کرمانشاه، کردستان، همدان، مرکزی، قم، اصفهان، چارمحال بختیاری، فارس، و هرمزگان را در بر می گیرد![۱] شگفت انگیز نیست که نقشه خیالی این گروهها، گونه ایی کشیده شده است که همه ی مناطق نفت خیز ایران را در بر میگیرد.

تاریخسازی + ملت سازی = کشورسازی!
امروز جمعیت ایرانیان عربزبان (بجز معاودین) نزدیک به هفتصد هزار تن برآورد شده است که بیشترشان غیر-بومی و در سالهای پایانی سلطنت قاجاریه از عراق به ایران مهاجرت نموده اند.[۲] اکثریت نزدیک به کُل این جمعیت امروز در استان خوزستان زندگی کرده و یک-ششم از کل جمعیت ۴.۵ میلیونی آن استان را تشکیل میدهند.

سرپرست این گروههای تروریست که یک انگلیسی بنام ........ [۳] میباشد، با همیاری نوچه هایش همچون . . . . . [۳] و نیز تنی چند که در زمینه "دفاع از حقوق بشر" نامی بهم زده بودند و امروز رسوای جهان گشته اند، همچون خانم . . . . [۳]، جمعیت را به ۷ و حتی به ۹ میلیون تن افزایش میدهند. این افزایش ده تا دوازده برابری به چندین دلیل میباشد:

۱. بومی جازدن ایرانیان عربزبان: اگر این گروهها سرشماری درست ۷۰۰ هزار تن را اعلام کنند، مشخص میشود که مهاجر بوده و بومی نیستند، ولی با اعلام سرشماری تک جمعیت چندین میلیونی، دیگر از حالت مهاجر برون رفته و بومی بشمار خواهند رفت!

۲. ملت سازی: ادعا کنند که یک قوم (بگفته این گروهها "ملت") میباشند و بایستی براساس قانون اساسی کشور حقوق قومی به آنان تعلق گیرد؛

۳. گسترده تر ساختن سرزمین های محل زندگی: با اعلام یک جمعیت ۷ تا ۹ میلیونی، دقیقا جمعیت جنوب و جنوب غربی ایران را در برمیگیرد و مدعی میشوند که همه عربزبان بوده، یا بگفته ایی دیگر "مناطق نفت خیز ایران" عرب نشین میباشند.

نیاز به یادآوریست که اکثریت اعضای این گروهها عرب مصری، قطری، سعودی، اماراتی و کویتی میباشند که بدروغ خود را ایرانی عربزبان جلوه معرفی میکنند و نبایستی با هم میهنان عربزبانمان اشتباه گرفته شوند.

در پایان، این روشنست که در صورت بروز خطری در آینده، از جمله درگیری ایران با کشورهای غربی بسرکردگی آمریکا همه ی ملت شریف و آزاده ایران یکپارچه برای دفع دشمن بپا خواهند خاست، ولی ما بایستی از امروز در اندیشه و پیدا کردن راه و چاره ایی برای دفع این خطر باشیم - که کار امروز را به فردا انداختن، ممکن است نوشدارو و پس از مرگ سهراب شود.


شاپور سورنپهلو

۱۳۹۳ مرداد ۶, دوشنبه

رستم


رستم

فردوسی علاقه دیدار زابلستان را در تیموربه وجود آورده بود در اولین توقف تیمور در باد مشک با پدر و شش پسرش روبرو شد.اندام و غذا خوردن آنها به قدری برای تیمور عجیب بود که نزد آنها رفته و پرسید: آیا رستم از سرزمین شما به وجود آمده؟ پیرمرد گفت بلی. و بعد دست در پشت پسرهای خود زد و گفت: تمام اینها رستم هستند.

من (تیمور) مردی بلند قامت به شمار می آیم، ولی وقتی کنار آن مرد و پسرهایش ایستادم خود را کوتاه یافتم. آنها به قدری بلند بودند و قوت داشتند که وقتی می خواستند شترهای خود را بار کنند، شترها را نخوابانیده و شترها را ایستاده بار می کردند.

با این که پیرمرد و پسرانش بیش از هفت نفر نبودند، از قشون من در اردوگاه کوچکترین هراسی نداشتند و مثل این بود که من و سربازانم را چون مورچگان می بینند! گفتم ای مرد آیاهمه در سیستان مانند تو وپسرانت بلند قامت هستند؟ مرد گفت: در زابلستان همه این طور می باشند آنجا مملکت مردان ایران است.

سپس تیموربا سه هزار سوار راه ایران ( زابلستان ) را پیش گرفت و یک ایلچی نزد امیر زابلستان (امیر گرشاسب ) فرستاد تا بگوید که من برای جنگ نیامده است.

بر خلاف انتظار تیمور به جای مشاهده سواران امیر گرشاسب حیرت زده قشون گاو سوار وی را مشاهده کرد که به او نزدیک می شوند.

وقتی رسیدند پیرمردی که ریش سفید و قامت بلند داشت دست بر بالای چشم نهاد که بتواند اطراف را ببیند و با صدای بلند بانگ زد گرشاسب از نوادۀ گودرز سالار زابلستان هستم… تیمور کیست؟

قامت گرشاسب و مردانش به قدری بلند بود که سپاهیان تیمور تصور می نمود از نتایج دیوها هستند نه آدمی زاد!

تیمور می نویسد : فردوسی در اشعار خود از یک رستم نام برده بود و من در زابلستان هزاران رستم دیدم!

نهایتا در پی تعقیب امیر ماورا النهر متوجه سیستان شد و در جنگی که درآن منطقه در گرفت حاکم سیستان بر ایشان تاخت و در میان گیر و دار، پاشنه پای راست و شانۀ راست تیمور مجروح شد. و دو انگشت آخر همین دستش نیز از ضربت شمشیر جدا گردید. چون نقص پایش به هیچ دارو و مرهم بهتر نشد و دائم می لنگید، «تیمور لنگ» لقب گرفت.

نکته مهمی که دربارۀ ابر مردان سیستان و تیمور لنگ باید یادآور شویم و ندیده ایم کسی گفته باشد این است که تیمور پس از این تاریخ صدمه ای که در سیستان دید، با جنگ های پیوسته ای که داشت و تقریباً ربع مسکون را اشغال کرد، از سر حد چین تا مسکو و امپراتوری عثمانی و سراسر ایران بزرگ و همه جا هم فاتح و شکست ناپذیر بود، ولی دیگر حتی یاد سیستان را هم نکرد!



۱۳۹۳ مرداد ۲, پنجشنبه

یک سال و سه ماه و یک روز زندان برای سرودن شعر طنز

‏یک سال و سه ماه و یک روز زندان برای سرودن شعر طنز
دیروز از شعبه 26 دادگاه انقلاب تلفنی تماس گرفتند که بیا حکم حاضره. رفتم و دادنامه را گذاشتند جلوم و گفتند بخوان. حتا کپی هم ندادند و گفتند سند دست شماها نمی‌دهیم. 
قسمت هایی از حکم به شرح زیر است:
رای دادگاه
     حسب کیفر خواست صادره از دادسرای عمومی وانقلاب تهران اقای سید محمد رضا عالی پیام فرزند ماشالله به شماره شناسنامه 431 متولد 1336 صادره از تهران، شیعه مسلمان، متاهل، آزاد با تودیع وثیقه، شغل شاعر، متهم است به :
     الف - فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری سلامی ایران با سرودن اشعار طنز در بین مردم وارسال آن از طریق پیامک و اینترنت برای افراد دیگر.
     ب - توهین به مقدسات قرآن کریم و امام زمان (عج)
     ج - توهین به حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری 
     د - توهین به ریاست محترم جمهوری اسلامی و مسئولین نظام  
     با توجه به مفاد کیفر خواست دادسرا و گزارش مرکز پشتیبانی عملیات اطلاعات پاواناجا و صورتجلسه کشف آلات و ادوات مجرمانه از قبیل لب تاب و دو حلقه فیلم ویدئویی و مقداری سر رسید و دفتر یادداشت حاوی دست نوشته های متهم و غیره همچنین بررسی و بازبینی لب تاب و استخراج عکس های مستهجن ومبتذل که تصاویر این اقدامات در پرونده ضبط می باشد و توهین به مقام معظم رهبری و حضرت امام خمینی (ره) و رئیس جمهور که در آن مشهود است و این که متهم علیرغم حضور در زندان به تاریخ 6/10/91 شعر هالو تحت عنوان : «این گونه زندان گشت دانشگاه» سروده ودر سایت کلمه منتشر شده است. سوابق شغلی و فعالیت هایی در زمینه بازیگری و کارگردانی و غیره موجب گردیده که از سوی وزارت ارشاد ممنوع کاری شود. به دنبال این موضوع در انجمن های مختلف علمی ادبی هنری عضویت یافته و با برگزاری جلسات در حضور شعرا و اعضاء انجمن به سیاه کاری و شعر خوانی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران نماید. سرودن اشعار در قالب طنز به صورت سیاه نمایی علیه نظام جمهوری اسلامی و تحریک مردم به عدم مشارکت در انتخابات یکی از این مصادیق می باشد. . . . 
. . . با توجه به گردشکار فوق الذکر و متن اشعار و سروده ها و اقاریر صریح متهم به ماهیت این اشعار و استمرار و عملکرد متهم در سرودن شعر با مضامین سیاه نمایی بر علیه نظام جمهوری اسلامی وتوهین و تحقیر حضرت ولی عصر (عج) و در دفاعیات وی احراز بزهکاریش و توجها به این که اعمال مجرمانه وی مشمول قانون مجازات اسلامی سابق می باشد و حسب ماده 10 قانون مجازات اسلامی اخیر التصویب می بایست بر اساس قانون حاکم بر زمان وقوع جرم تعیین مجازات نموده وآن که مجارات سابق اخف و به نفع متهم می باشد، لذا با رعایت ماده 42 همان قانون و مواد 500 و 513 از قانون مجازات اسلامی نامبرده از حیث اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی به تحمل 91 روز حبس تعزیری و از جهت توهین به مقدسات به یکسال حبس تعزیری محکوم می نماید . ایام بازداشت قبلی به هنگام اجرای حکم کسر و محاسبه خواهد شد . 
     در خصوص الات و ادوات مشکوفه که مرتبط با جرم می باشد، در اجرای ماده 10 قانون مجازات اسلاحی سابق و ماده 215 قانون مجازات اسلامی اخیر التصویب امحاء و وسایل سیستم رایانه پس از تخلیه کامل تحویل متهم می‌گردد. 
    «دوستان عزیز، منتظر اشعار من از داخل زندان باشید»
عالی پیام (هالو)‏

دیروز از شعبه 26 دادگاه انقلاب تلفنی تماس گرفتند که بیا حکم حاضره. رفتم و دادنامه را گذاشتند جلوم و گفتند بخوان. حتا کپی هم ندادند و گفتند سند دست شماها نمی‌دهیم.
قسمت هایی از حکم به شرح زیر است:
رای دادگاه
حسب کیفر خواست صادره از دادسرای عمومی وانقلاب تهران اقای سید محمد رضا عالی پیام فرزند ماشالله به شماره شناسنامه 431 متولد 1336 صادره از تهران، شیعه مسلمان، متاهل، آزاد با تودیع وثیقه، شغل شاعر، متهم است به :
الف - فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری سلامی ایران با سرودن اشعار طنز در بین مردم وارسال آن از طریق پیامک و اینترنت برای افراد دیگر.
ب - توهین به مقدسات قرآن کریم و امام زمان (عج)
ج - توهین به حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری
د - توهین به ریاست محترم جمهوری اسلامی و مسئولین نظام
با توجه به مفاد کیفر خواست دادسرا و گزارش مرکز پشتیبانی عملیات اطلاعات پاواناجا و صورتجلسه کشف آلات و ادوات مجرمانه از قبیل لب تاب و دو حلقه فیلم ویدئویی و مقداری سر رسید و دفتر یادداشت حاوی دست نوشته های متهم و غیره همچنین بررسی و بازبینی لب تاب و استخراج عکس های مستهجن ومبتذل که تصاویر این اقدامات در پرونده ضبط می باشد و توهین به مقام معظم رهبری و حضرت امام خمینی (ره) و رئیس جمهور که در آن مشهود است و این که متهم علیرغم حضور در زندان به تاریخ 6/10/91 شعر هالو تحت عنوان : «این گونه زندان گشت دانشگاه» سروده ودر سایت کلمه منتشر شده است. سوابق شغلی و فعالیت هایی در زمینه بازیگری و کارگردانی و غیره موجب گردیده که از سوی وزارت ارشاد ممنوع کاری شود. به دنبال این موضوع در انجمن های مختلف علمی ادبی هنری عضویت یافته و با برگزاری جلسات در حضور شعرا و اعضاء انجمن به سیاه کاری و شعر خوانی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران نماید. سرودن اشعار در قالب طنز به صورت سیاه نمایی علیه نظام جمهوری اسلامی و تحریک مردم به عدم مشارکت در انتخابات یکی از این مصادیق می باشد. . . .
. . . با توجه به گردشکار فوق الذکر و متن اشعار و سروده ها و اقاریر صریح متهم به ماهیت این اشعار و استمرار و عملکرد متهم در سرودن شعر با مضامین سیاه نمایی بر علیه نظام جمهوری اسلامی وتوهین و تحقیر حضرت ولی عصر (عج) و در دفاعیات وی احراز بزهکاریش و توجها به این که اعمال مجرمانه وی مشمول قانون مجازات اسلامی سابق می باشد و حسب ماده 10 قانون مجازات اسلامی اخیر التصویب می بایست بر اساس قانون حاکم بر زمان وقوع جرم تعیین مجازات نموده وآن که مجارات سابق اخف و به نفع متهم می باشد، لذا با رعایت ماده 42 همان قانون و مواد 500 و 513 از قانون مجازات اسلامی نامبرده از حیث اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی به تحمل 91 روز حبس تعزیری و از جهت توهین به مقدسات به یکسال حبس تعزیری محکوم می نماید . ایام بازداشت قبلی به هنگام اجرای حکم کسر و محاسبه خواهد شد .
در خصوص الات و ادوات مشکوفه که مرتبط با جرم می باشد، در اجرای ماده 10 قانون مجازات اسلاحی سابق و ماده 215 قانون مجازات اسلامی اخیر التصویب امحاء و وسایل سیستم رایانه پس از تخلیه کامل تحویل متهم می‌گردد.
«دوستان عزیز، منتظر اشعار من از داخل زندان باشید»
عالی پیام (هالو)

۱۳۹۳ مرداد ۱, چهارشنبه

به او ديكتاتور گفتند اما....



رضا شاه بزرگ، دیکتاتوری که توانست ایران را از دیکتاتوری اسلامی حاصل دو سلسلۀ، صفویان و قاجاریان، سلسلۀ های پادشاهی ایی که توسط دیکتاتورهای جهانخوار و مافیاهای اسلامی در ایران بر سر قدرت گذاشته شده بودند،... برهاند. قلدری که توانست دست خان سالاران قلدر را از تصاحب زمین های ایران کوتاه کند و فرزند برومندش را مأمور به تقسیم آن زمین ها در میان رعیت های زحمت کش کند.
رضا شاه بزرگ، دیکتاتوری که توانست دیکتاتورهای بیگانه مانند انگلیس را از جنوب، روسیه را از شمال ایران با دریایت سیاسی خود بیرون کند و با دیکتاتوری و قلدری خود نیروهای انسانی مردم ایرن را برای باز سازی ایران مخروبه بکار گیرد. بله،... رضا شاه بزرگ با دیکتاتوری و قلدری خود، مردمان تنبل و دین زده و خرافاتی ایران را بکار کشید و در یک مدت زمان کوتاه 16 سال، ایران را به قدرتی رسانده بود که سبب تحّیر و وحشت مافیاهای جهانی شده بود. این ابر مرد بزرگ، این دزد و دیکتاتور و قلدر (به گفتۀ دشمنانش)، برای پیشگیری از فروپاشی ایران و نفوذ دوبارۀ بیگانگان در ایران، به دستور دیکتاتورهای جهانی، موافقت کرد که با یک چمدان لباس شخصی خود از ایران به تبعیدگاه دشمنان ایران برود تا سزای خدمات بزرگ تاریخی خود را به ایران بپردازد.
تاریخ را بخوانید تا به دیکتاتوری و قلدری رضا شاه بزرگ، یک قدرت دیکتاتوری و قلدری لازم در آن موقعیت زمانی برای ایرانسازی پی ببرید. تا شاید بخود بیایید و از خود شرم کنید در پرخاشگری به خاندان بزرگ پهلوی.
ایران اکنون نیاز به یک رضا شاه بزرگ دیگر دارد تا ایران ما را از بلایای انشعابی جامعه که نتیجۀ خانمانسوزی اش بمرور زمان و بسرعت دامنگیر همگان خواهد شد، مانند: بیکاری، گرانی، فقر، بیرون ریختن اثاثیه مستأجران به خیابانها به سبب عدم پرداخت اجاره، معتادی، اعدام های علنی، فحشای دینی (صیغه)، فحشاهای خیابانی نوجوانان و کودکان بی سرپناه، چپاولگری اسلامیان و مافیایی دست نشانده قدرتهای 1+5،... برهاند.
اگر مرا شاه اللهی مینامید، آنرا نیز بحساب بیخردی شما میگذارم.
بپا خیزید و به ما بپیوندید. روز رستاخیز نزدیک است، ما میتوانیم، چون ما هستیم.
نهم آبان دیدار ما در پاسارگاد.

شعر برای سالگرد کشف حجاب رضا شاه است...برای پروین اعتصامی است.

زن در ایران، پیـش از این گویی که ایرانی نبود پیــــشه‌اش جز تیره‌روزی و پریشــــــانی نبود

زندگی و ‌مــــرگش اندر کنج عزلت‌ می‌گذشت زن چه بود آن روزها، گــــر زان که زندانی نبود

کس چو زن، انـــدر سیاهی قرنها منـــزل نکرد کس چو زن، در معبــد سالوس
قــربانی نبود

در عدالتخانـــــه‌ی انصاف، زن شاهـــد نداشت در دبستان فضیـــلت، زن دبستـــــــانی نبود

دادخواهیهـــــای زن می‌مانــد عمری بی‌جواب آشکارا بـــــــود این بیــــــداد، پنهـــــــانی نبود

بس کســـان را جامه و چوب شبانی بود، لیک در نهــــــــادِ جمله گـــرگی بود، چــوپانی نبود

از بــــــرای زن به میــــــدا ن فــــراخِ زنــــــــدگی ســرنوشت و قسمتی، جز تنگ میــدانی نبود

نـــــور دانـش را زچشم زن نهـــان می‌داشتند این نـــــدانستن ز پستی و گرانجـــــــانی نبود

زن کجــا بافنــده می‌شــد بی‌نخ و دوک هنـــر خـــــــرمن و حاصل نبـــود آنجا که دهقانی نبود

میـــوه‌های دکّـــه‌ی دانش فراوان بــــود ، لیک بهــــــــر زن هــــرگز نصیبی زین فـــــراوانی نبود
در قفـــــــس می‌آرمید و در قفس می‌داد جان در گلستــــان، نام از این مـــــرغ گلستانی نبود
بهـــــــر زن، تقلیـــد تیه فتنه و چـــــاه بلاست زیـــــــرک آن زن کاو رهش این راه ظلمانی نبود
آب و رنـــگ از علم می‌بایست شــــرط برتری بـــــــــا زمـــــــرّد یاره و لعل بـــــــدخشانی نبود
جلوه‌ی‌صد‌‌پرنیان ،‌ چون‌یک قبای‌ساده نـیست عـزت از شایستگی بود، از هوســــــرانی نبود
ارزش پوشنده، کفش و‌ جامــــــه را‌ ارزنده کرد قــــدر و پستی، با گـــرانی و بـــــه ارزانی نبود
ســــادگی و پاکی و پرهیز، یک یک گــــوهرند گــــــوهر تابنـــــده، تنهـــــا گوهـــــر کانی نبود
از زر و زیور چه سود آنجا که نــــادان است زن زیـــــــور و زر، پــــرده‌پـــــوشِ عیب نادانی نبود
عیب‌ها را جامه‌ی پرهیز پوشانده‌ست و بــس جامـــــــه‌ی عجب و هـــ وا، بهتر ز عریانی نبود
زن سبکساری نبیند تا گـرانسنگ است و پاک پـــــاک را آسیبی از آلــــــوده دامـــــــانی نبود
زن چو گنجور است‌و عفت،گنج و حرص‌و ‌آز،دزد وای اگـــــــر آگـــــه از آیین نگهبــــــــــانی نبود
اهـــرمن بر سفره‌ی تقو ی نمی‌شد میهمــــان زان که می‌دانست کان جا، جای مهمانی نبود
پا بــــــه راه راست بایــــد داشت، کاندر راه کج تـــــوشه‌ای و رهنمـودی، جــــز پشیمانی نبود
چشم و دل ر ا پـــرده می‌بایست، امـا از عفاف چــــــادر پـــــــوسیــــــده، بنیاد مسلمانی نبود
خسروا، دست تـــــوانای تــــو، آسان کــــرد کار ورنـــــــه در این کـــار سخت امیــد آسانی نبود
شه‌نمی‌شد گر‌در این گمگشتـــه کشتی‌ناخدای ســــــاحلی پیـــــدا از این دریــای طوفانی نبود
بایـــد این انـــوار را پروین بـــــه چشم عقــل دید مهــــــر رخشان را نشایـــــد گفت نــورانی نبود
« پروین اعتصامی»

۱۳۹۳ تیر ۲۵, چهارشنبه

درد بی فرهنگی در جامعه

عکس: ‏امروز درد دارم درد بی فرهنگی
امروز اشک دارم
امروز میخوام از بی شعوری مسئولین ورزش بانوان بگم
من این عکسو دیدم اشکم در اومد
این عکس بچه های تیم ملی کراته ایرانه این شیر زنای ایرونی
تا مرحله نیمه نهائی مسابقات رسیده بودن که یه ... به نام مرضیه اکبرآبادی معاون وزیر ورزش در حوزه بانوان
بعد از دیدن یه عکس از بچه های تیم تو مسابقه سریعا به مدیر تیم زنگ میزنه و از اون میخواد برا مسابقه نیمه نهائی بچه ها لباس اضافی بپوشن
(که مخالف مقررات جهانیه
فدراسیون جهانی برا مسلمونا یه حجاب تعریف شده داره)
مربی تیم هم اجبارا قبول میکنه و میرن مسابقه تو نیمه نهائی مصر (قهرمان دوره قبل جهان رو )
4بر 1 شکست میدن
اما 30 دقیقه بعد از مسابقه به علت اعتراض مصری ها به لباس بچه های ما
فدراسین جهانی طبق قانون ایران از مسابقه اخراج میکنه و مصر میره فینال و قهرمان میشه
به خدا با اشک این پستو گذاشتم

با نگریستن به تصاویر گریستن بانوان تیم ملی کاتاروی ایران ، آه از نهادم برخاسته شد و از اعماق وجود برای زنان سرزمینم ، افسوس خوردم !
به امید روزی که بانوان ایرانی به بدیهی‌ترین حقوقشان که همانا ، حق انتخاب نوع پوشش است دست یابند .‏
امروز درد دارم درد بی فرهنگی
امروز اشک دارم
امروز میخوام از بی شعوری مسئولین ورزش بانوان بگم
من این عکسو دیدم اشکم در اومد
این عکس بچه های تیم ملی کراته ایرانه این شیر زنای ایرونی
تا مرحله نیمه نهائی مسابقات رسیده بودن که یه ... به نام مرضیه اکبرآبادی معاون وزیر ورزش در حوزه بانوان
بعد از دیدن یه عکس از بچه های تیم تو مسابقه سریعا به مدیر تیم زنگ میزنه و از اون میخواد برا مسابقه نیمه نهائی بچه ها لباس اضافی بپوشن
(که مخالف مقررات جهانیه
فدراسیون جهانی برا مسلمونا یه حجاب تعریف شده داره)
مربی تیم هم اجبارا قبول میکنه و میرن مسابقه تو نیمه نهائی مصر (قهرمان دوره قبل جهان رو )
4بر 1 شکست میدن
اما 30 دقیقه بعد از مسابقه به علت اعتراض مصری ها به لباس بچه های ما
فدراسین جهانی طبق قانون ایران از مسابقه اخراج میکنه و مصر میره فینال و قهرمان میشه
به خدا با اشک این پستو گذاشتم

با نگریستن به تصاویر گریستن بانوان تیم ملی کاتاروی ایران ، آه از نهادم برخاسته شد و از اعماق وجود برای زنان سرزمینم ، افسوس خوردم !
به امید روزی که بانوان ایرانی به بدیهی‌ترین حقوقشان که همانا ، حق انتخاب نوع پوشش است دست یابند .

۱۳۹۳ تیر ۱۹, پنجشنبه

وزارت اطلاعات روحانی ،خانم صبا اذر پیک ، روزنامه نگار را بازداشت کرد

خبرنگار روزنامه اعتماد و هفته‌نامه "تجارت فردا" روز چهارشنبه هفتم خرداد در محل کارش در نشریه "تجارت فردا" دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل شده است



۱۳۹۳ تیر ۱۸, چهارشنبه

اثرات بد روزه بر بدن و مغز (پزشکی )

پروفسور دکتر ویلیام جارویس استاد دانشکده پزشکی لوما لیندا(امریکا) متخصص سلامت عمومی
روزه شامل دست کشیدن داوطلبانه از خوردن آب و غذا یا فقط غذا برای مدت مشخص است.روزه دارای سابقه ای طولانی در تاریخ است که به دلایل مختلف مذهبی و سیاسی انجام می شده است.برخی پزشکان مذهبی برای توجیه و تراشیدن فواید علمی برای آن، از روزه به عنوان پاکسازی بدن و یا درمان هر درد! یاد میکنند.از آن جمله می توان به هربرت شلتون نویسنده کتاب fit for life اشاره کرد که در سال 1981 منتشر شد و پر از اطلاعات علمی اشتباه بود.

برخلاف ادعاهای طرفداران، روزه بدن را پاکسازی نمی کند و باعث استراحت کبد نمی شود.ولی البته باعث انباشت سم در بدن و امراض کبد می شود! چون با فشار بر کلیه باعث انباشت ترشحات سمی مانند اوره می شود.

روزه می تواند برای سلامتی خطرناک باشد.به ویژه وقتی به دلایل مذهبی و سیاسی و بدون توجه به مسایل علمی و پزشکی اتخاذ شود.مثلا در رژبم روزه ای شلتون(که همانطور که قبلا اشاره شد پر از اشتباهات علمی هم بود)، شکل و مدت روزه برای افراد در سنین و شرایط گوناگون بدنی کاملا متفاوت بود.ولی در روزه های مذهبی و سیاسی همین مسائل هم رعایت نمی شود.

طرفداران روزه می گویند به دلیل روزه بسیاری از سموم از بدن خارج می شود.اما باید بدانید در مقابل شما در معرض هپاتیت ، اختلالات کلیه ، بیماری های خون ، بیماری های قلبی ، ورم مفاصل بیماری های اعصاب و روان یا حتی سرطان — بسته بر شرایط ارثی و یا نقاط ضعف ساختاری بدن شما – قرار می گیرید.

تغییرات شیمیایی در خون در طول روزه میتواند تاثیرات خطرناکی بر سیستم بدن داشته باشد.از جمله احتمال مسمومیت‌های استامینوفنی که همراه با برخی داروها رخ میدهد. برهم خوردن تعادل گرمایی بدن، تشنگی مفرط، ضعف و نقصان مواد غذایی مورد نیاز بافت‌های بدن از جمله جنبه‌های منفی روزه‌گرفتن است. ایجاد حالات عصبی همراه با سردرد، بیخوابی و خستگی مفرط از دیگر عوارض روزه‌ داری است.

هنگامی که بدن با کمبود انرژی مواجه می‌شود بدن طی فرآیندی به نام کاتابولیسم شروع به شکستن ماهیچه‌ها و دیگر بافت‌های پروتئنی و تبدیل آن به انرژی می‌کند. این کاتابولیسم(در حالت روزه) در واقع نوعی «خود خوری» محسوب می‌شود که با تولید اوره و آمونیاک (به عنوان مواد فرعی) منجر به افزایش اسیدیته خون می‌شود. نتیجهٔ اسیدی شدن خون ضعف، خستگی شدید، کج‌خلقی، افسردگی، کاهش میل جنسی و احساس کسالت است.

روزه علاوه بر سمی کردن خون با مواد اسیدی، مانع از دفع کامل آنها از بدن نیز میشود.
روزه باعث از دست رفتن سریع آب، پتاسیم و سدیم میشود. کاهش آب بدن منجر به کاهش حجم خون و در نتیجه کاهش فشار خون خواهد شد که به سرگیجه، احساس ضعف و یا غش منتهی میشود. کمبود شدید پتاسیم منجر به بهم خوردن ریتم ضربان قلبی میشود. این افت تپش قلب حتی ممکن است در مواردی به مرگ بینجامد. کسانی که روزه می‌گیرند ممکن است همچنین به کم‌خونی، ضعف ایمنی بدن، آسیب‌های کلیوی یا کبدی مبتلا گردند. همچنین آسیب‌های معده-روده‌ای یا نارسایی‌های گوارشی میتواند تا چند هفته یا چند ماه ادامه داشته باشد. روزه خصوصاً برای کودکان خطرناک است. از دست رفتن آب بیش از حد باعث کاهش سطح هوشیاری و یبوست و سنگ کلیه نیز می شود.

اثرات جسمی روزه:

به جز مغز که بیشتر از هر ارگان دیگری در بدن نیاز دائمی به گلوکز دارد و کمبودش باعث آسیب به مغز می شود، پایین آمدن شدید قند خون در نتیجه روزه باعث می شود بدن برای تامین کالری مورد نیاز شروع به کاتوبولیسم تجزیه بافت عضلانی و سایر پروتین های بدن کند.در هنگام روزه ، شکل کاتوبولیسم بدن تبدیل به “خود خواری” می شود که با ترکیب با سایر نتایج روزه مثل افزایش آمونیاک و اوره منجر به ضعف ، خستگی ، تحریک پذیری ، افسردگی ، میل جنسی کم ، و احساس بیماری می شود.

. روزه منجر به از دست دادن سریع آب ، سدیم و پتاسیم است. این کار سبب کاهش حجم خون می شود همچنین کم خونی، کاهش ایمنی بدن، پوکی استخوان ، صدمه به کلیه ، یا آسیب کبدی از عوارض دیگر روزه است.
روانشناسی روزه:

روزه از دید مذهبی ارتبط زیادی با “خود آزاری “دارد.مرتاضان اعتقاد دارند بزرگترین رشد و لذت روحی آزاد دادن و ضرر زدن به خود است.این موضوع به ضر=ورت ریشه ای ارتباط نزدیکی با فقدان اعتماد به نفس دارد.آنها از زجر و درد لذت می برند.مرتاض ها و افراد شدیدا مذهبی وقتی اتفاق خوبی برایشان می افتد احساس بدی می کنند زیرا خود را لایق ان نمی دانند و احساس بی ارزش بودن می کنند.

یکی از این افراد می گوید: ” وقتی بیمار ویا ناراحت هستم تفکر می کنم.در هنگام شادی تنها غفلت وجود دارد، پس من شادی نمی خواهم.من فقط درد و رنج می خواهم!

در پایان به شدت توصیه می کنم از روزه طولانی بپرهیزید.به خصوص اگر روزه شما شامل آب نخوردن هم هست،بیش از 6 ساعت آن را ادامه ندهید.ویا منتظر عواقب آن بر سلامتیان باشید.

فریدون فرخزاد چگونه به قتل رسید؟







فریدون فرخزاد، شاعر و هنرمند نام‌آشنا در ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ (۶ اوت سال ۱۹۹۲) در محل سکونتش در شهر بن در آلمان بر اثر ضربات چاقو به قتل رسید. قاتلان شکمش را دریدند و زبان و گوش و دماغش را بریدند و جنازه او را آلوده کردند.
فریدون فرخزاد، شاعر و هنرمند نام‌آشنا



فرخزاد در سال‌های پایانی زندگی‌اش، از دوری از ایران و به ویژه از دوری از مادرش رنج می‌برد، و از محیط تبعیدی‌ها هم سرخورده شده بود. با وجود آنکه پرونده قتل او از ۲۱ سال پیش تاکنون همچنان باز است و راز قتل‌اش همچنان سر به مُهر مانده و قاتلانی که او را به قتل رسانده‌اند، هنوز به طور کامل شناسایی نشده‌اند، این پرسش در میان می‌آید که جمهوری اسلامی با چه انگیزه‌ای کمر به قتل این هنرمند دگراندیش و دگرباش بست؟ آمران و عاملان قتل او چه کسانی بودند؟ او چگونه به قتل رسید؟

اسماعیل پوروالی، روزنامه‌نگار ملی‌گرا و فقید ایرانی در همان سالی که فریدون فرخزاد به قتل رسید، در یکی از شماره‌های ماهنامه «روزگار نو» می‌نویسد: «نام فریدون فرخزاد زمانی در فهرست مهدورالدم‌ها قرار گرفت که در سفری به عراق جهت اجرای برنامه برای اسرای ایرانی و یافتن راهی جهت کمک به اسرای خردسال و نوجوان، مذاکراتی را با مقامات امنیتی این کشور در رابطه با برادر سعید محمدی، نوازنده و خواننده‌ جوانی که فرخزاد او را کشف کرده و مشوق و حامی او بود انجام داد.»
ری‌شهری، دستور قتل را او صادر کرد



علی اکبر محمدی (برادر سعید محمدی) خلبان هواپیمایی «آسمان» در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۳۶۵ (۱۲ اوت ۱۹۸۶) پس از اینکه از فرودگاه رشت با یک فروند جت فالکن-۲به منظور انجام پرواز آموزشی به پرواز درآمد، خاک ایران را ترک کرد و با استفاده از حریم هوایی ترکیه در یکی از فرودگاه‌های بغداد فرود آمد.

وی حدود یک ماه بعد از طریق عراق به آلمان غربی رفت و در تاریخ ۲۳ دی ۱۳۶۵ (۱۳ ژانویه ۱۹۸۷) در هامبورگ به دست دو فرد نا‌شناس کشته شد.

او از خلبانان واحد ویژه‌ پرواز بلندپایگان رژیم بود و بارها رفسنجانی، خامنه‌ای و دیگر مقامات را به نقاط مختلف کشور برده بود.

پوروالی می‌نویسد: «عراقی‌ها به فرخزاد پیشنهاد کردند که هنگامی که کاپیتان محمدی با هواپیمایش رفسنجانی را به نقطه‌ای می‌برد، وسیله‌ساز گریز او از ایران به عراق شود. محمدی با هواپیمایش به بغداد گریخت اما رفسنجانی با او نبود.»

عراقی‌ها با این حال در آن زمان تبلیغات وسیعی بر سر فرار کاپیتان محمدی از ایران به راه انداختند.

فریدون فرخزاد در مجموع دو بار به عراق سفر کرد و به گفته‌ رئیس سابق استخبارات نظامی عراق که در زمان قتل فریدون فرخزاد در بریتانیا زندگی می‌کرد، فرزندان و خانواده‌ صدام حسین و مسئولان بلندپایه‌ عراقی، برنامه‌های فرخزاد را برای اسرای خردسال و نوجوان اسیر ایرانی دنبال می‌کردند.

علی فلاحیان که تحت تعقیب قرار دارد



برخی از کودکان و نوجوانان ایرانی که در آن زمان به اسارت عراقی‌ها درآمده بودند، به گفته فریدون فرخزاد مورد سوءاستفاده جنسی برخی از سربازان و افسران عراقی قرار می‌گرفتند. هدف فرخزاد کمک به این کودکان و نوجوانان بود.

پوران فرخزاد در گفت‌و‌گو با رادیو زمانه درباره سفرهای فریدون فرخزاد به عراق می‌گوید: «فریدون دو یا سه دفعه به عراق آمد زمان جنگ و چون از طرف یونیسف می‌آمد می‌توانست تعدادی از بچه‌های اسیر ایرانی را با خودش ببرد.»

و در ادامه به تأثرات عاطفی شدید فریدون فرخزاد اشاره می‌کند و می‌گوید: «هر بار ۲۵ تا ۳۰ نفرشان را توانست ببرد و نجات دهد اما خودش گریه می‌کرد و می‌گفت اگر بدانی، این بچه‌ها به من می‌گفتند اینجا به ما غذا نمی‌دهند، شب‌ها این سرباز‌ها به ما تجاوز می‌کنند، بد‌ترین رفتار‌ها را با ما دارند، تو را به خدا ما را نجات بده. خُب او هم برایش مقدور نبود که همه را با خودش ببرد. می‌گفت نگاه می‌کردم، کوچک‌ترینشان، مظلوم‌ترینشان را با خودم می‌بردم.»

ظاهراً دستور قتل فریدون فرخزاد را ری‌شهری صادر کرده بود. محمد محمدی نیک، با نام قبلی محمد درون‌پرور، معروف به محمد ری‌شهری، حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب اسلامی، دادگاه انقلاب ارتش، وزیر اطلاعات، دادستان کل کشور، دادستان دادگاه ویژه روحانیت و سرپرست حجاج ایرانی بود و هم‌اکنون نایب‌تولیه شاه ‌عبدالعظیم و رئیس مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث است.

ری‌شهری مسئولیت محاکمه صادق‌ قطب‌زاده را به عهده داشت و همچنین در ماجرای کودتای نوژه، ۱۲۱ تن از درجه‌داران و افسران ارتش را به جوخه اعدام سپرده بود. او نخستین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی است و از او و از سعید حجاریان به عنوان بنیانگذاران وزارت اطلاعات نام می‌برند. او بعدها در کابینه رفسنجانی جای خود را به علی فلاحیان داد.

اسماعیل پوروالی می‌نویسد: «دستور قتل فرخزاد را ری‌‌‌شهری صادر کرده بود و تیم عملیات، زیر نظر فلاحیان انجام وظیفه می‌کرد.»

اکبر خوش‌کوشک، یکی از عاملان قتل



و در ادامه می‌افزاید: «فلاحیان دستور بررسی و ارزیابی راه‌های به قتل رساندن فرخزاد را به تیم بررسی و طراحی سپرد که زیر نظارت مستقیم سعید اسلامی (امامی) قرار داشت.»

در آن زمان آیت‌الله خمینی تازه درگذشته بود و دولت رفسنجانی بر سر کار آمده بود و فلاحیان وزارت اطلاعات را از ری‌شهری تحویل گرفته بود. به این‌جهت قتل فرخزاد در اولویت قرار نداشت.

یک سال پیش از به قتل رساندن فریدون فرخزاد، دکتر شاپور بختیار در مرداد ماه ۱۳۷۰ به قتل رسیده بود. دکتر سیروس الهی، رییس سازمان درفش کاویانی در آبان ۱۳۶۹ به قتل رسید. دکتر عبدالرحمن برومند، فعال سیاسی و رئیس هیئت اجرائی نهضت مقاومت ملی ایران هم در روز پنجشنبه ۲۹ فروردین ماه ۱۳۷۰ در مقابل آسانسور منزل مسکونی‌اش در پاریس با ضربات کارد به قتل رسید. دکتر کاظم رجوی نیز در سال ۱۳۶۹ در سوئیس ترور شد. احتمال می‌رود که قتل فریدون فرخزاد به دلیل این قتل‌ها و ترورها به تعویق افتاده باشد.

در این میان زندگی فریدون فرخزاد هم به‌تدریج دگرگون می‌شد. مادر او که جان و جهان‌اش بود و او را عاشقانه دوست می‌داشت، بیمار شد و به فکر افتاد که ترتیبی بدهد تا مادر به همراه پوران، خواهرش به ترکیه سفر کند و از آنجا با تمهیداتی مادرش را به آلمان، به نزد خود بیاورد.

پوران فرخزاد درباره عشق فریدون به ایران و به مادرش به رادیو زمانه می‌گوید: «وقتی [فریدون] می‌رفت استرالیا، هواپیمای استرالیا از روی تهران رد می‌شد. یک کارت برای من داده بود همه‌اش اشک بود، برخی جملاتش را نمی‌توانستم بخوانم. در آن نوشته بود: پوران جان وقتی رسیدم آسمان تهران، می‌خواستم پنجره را باز کنم و خودم را از بالا بندازم پایین، روی خونه‌مون روی مامان روی تو روی ایران روی همه چیز به چه دلیل من نباید تو وطنم زندگی کنم؟ توی خونه‌م، پیش خانواده‌ام.»

فریدون فرخزاد در آپارتمانش در بُن



در هر حال، دلتنگی فریدون فرخزاد برای مادرش و بیماری مادر در قتل او نقش مهمی ایفا کرده است. اسماعیل پوروالی ماجرا را به این شکل روایت می‌کند:

«فرخزاد از طریق یک فرش‌فروش ایرانی مقیم فرانکفورت که بسیار به او اظهار دوستی می‌کرد با غلامی، یکی از مسئولان ایستگاه وزارت اطلاعات در آلمان که به عنوان دبیر سوم در سفارت رژیم کار می‌کرد، دیدار کوتاهی در نمایشگاه فرش‌فروش مورد بحث داشت.

غلامی و همکارش اصولی چند بار با فرخزاد ملاقات کردند. آنها به او وعده دادند کار سفر مادرش را به‌راحتی درست کنند و حتی در یکی از ملاقات‌ها به فرخزاد گفتند خود رفسنجانی در جریان است و دستور داده گذرنامه برای وی صادر شود؛ و برای اطمینان خاطر بیشتر، فرخزاد می‌تواند به اتفاق یک تیم از خبرنگاران آلمانی به ایران رود، مادرش را ببینند و بدون مشکلی به خارج بیاید.»

اسماعیل پوروالی، هم به خاطر حرفه‌اش که روزنامه‌نگار کارکشته‌ای بود و رویدادهای ایران و قتل مخالفان را به دقت پیگیری می‌کرد و هم به خاطر دوستی و آشنایی‌اش با فریدون فرخزاد و حلقه دوستان و یاران فرخزاد پیش از قتل‌اش، از نزدیک با بسیاری از مسائل آشنایی داشت. در هر حال، بدون آنکه بتوانیم روایت اسماعیل پوروالی را تأیید کنیم، این روزنامه‌نگار فقید از شخصی به نام «رضا صابری» به عنوان قاتل فریدون فرخزاد یاد می‌کند.

پوروالی در معرفی رضا صابری می‌نویسد:

«رضا صابری، مأموری که پس از دریافت دستور قتل در هماهنگی به “قبه”، رئیس دفتر سعید امامی که با نام رضا اصفهانی به اروپا سفر می‌کرد و اکبر خوش‌کوشک که در ارتباط با تاجر فرش‌فروش ایرانی دوست فرخزاد بود، زمینه‌های قتل فرخزاد را فراهم کرده بود.»

به گزارش سایت «روز‌آنلاین»، اکبر خوش‌کوشک، ملقب به «فرنگی‌کار» از اعضای اصلی تیم ترور خارج از کشور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بود که پس از مرگ سعید امامی، برای مدتی بازداشت شد و به همکاری با اسرائیل اعتراف کرد. اعترافات او اما هرگز پخش نشد.

گور فریدون فرخزاد



سایت «نه زیستن؛ نه مردن» درباره فعالیت‌ها و سوابق اکبر خوش‌کوشک نوشته است: «اکبر خوش‌کوشک هنگامی که در جوخه‌های ترور نظام در اروپا سازماندهی شد با اشاره به سابقه‌اش در کشتی فرنگی، اذعان می‌کرد که “فرنگی‌کار” است. می‌گویند وی در ترور فریدون فرخزاد، احتمالاً دکتر کاظم رجوی و بمب‌گذاری در حرم امام رضا و… شرکت داشته‌ است.»

خوش‌کوشک به سمت مشاور عملیاتی وزیر اطلاعات در دوران فلاحیان دست یافت و اکنون در ایران فعالیت‌های اقتصادی دارد.

در هر حال خوش‌کوشک از طریق دوست فریدون فرخزاد که فرش‌فروش بود توانست با او ارتباط برقرار کند.

اسماعیل پوروالی درباره رضا صابری که به گمان او عامل قتل فریدون فرخزاد است، می‌نویسد:

«صابری که به زندگی در اروپا خو گرفته بود، و به علت آلودگی به مشروب و خوشگذرانی‌های زیاد، مقداری نیز مقروض شده بود، در آوریل ۱۹۹۲ به تهران احضار شد. او از این احضار به شدت نگران شد و تصمیم گرفت با دست پر به تهران بازگردد. صابری در تماس با اصولی مأمور ایستگاه بن، از وی خواست که ترتیب ملاقاتی را با فرخزاد بدهد، چون باید مطالب مهمی را به او بگوید.»

در آن زمان یکی از دوستان فریدون فرخزاد قرار بود به دیدن او بیاید. ظاهراً بین او و فرخزاد دلخوری و کدورتی پیش آمده بود. در هر حال فرخزاد که به ایستگاه راه‌آهن رفته بود که از دوستش استقبال کند، به جای او با تعجب با دو مأمور وزارت اطلاعات مواجه شد.

اسماعیل پوروالی می‌نویسد:

«فرخزاد در روز موعود به ایستگاه راه‌‌‌آهن رفت تا از دوستش استقبال کند، اما به جای او با شگفتی با اصولی و صابری روبرو شد که از ترن پیاده شدند. گفته می‌شود غلامی خود را به دوست فرخزاد در ایستگاه مبدأ رسانده و با دادن هزار مارک به او خواسته بود سفرش را دو روز به تأخیر بیندازد، چون فرخزاد ناچار است به سفری کوتاه برود. (این موضوع را غلامی به یکی از دوستانش گفته بود و پیداست او به عنوان یکی از دوستان فرخزاد به سراغ فرد مورد اشاره رفته و پول را نیز از جانب فرخزاد به او داده بود.)

اصولی با معرفی صابری به‌عنوان سرمایه‌داری که از تهران آمده و قصد خرید هتل و یک کلوپ شبانه را دارد، به همراه فرخزاد به آپارتمان او رفته بود که درباره‌ سرمایه‌گذاری دوستش (صابری) مذاکره کند. سر راه، فرخزاد چند هندوانه و مقداری نان و پنیر خریده بود. آنچه مسلم است نگرانی صابری و اصولی از حضور سگ وفادار فرخزاد در آپارتمان است. به همین دلیل نیز از همان ابتدا آن‌ها از فرخزاد خواسته بودند سگش را ببندد، چون آن‌ها از سگ وحشت دارند.»

فرخزاد فردی ورزشکار و قوی بود. به همین دلیل نیز کشتن او به سادگی نمی‌توانست انجام بگیرد.

پوروالی می‌نویسد:

«به‌نظر می‌رسد صابری نخست با آلودن چای او، فرخزاد را دچار سرگیجه و بی‌حالی می‌کند. تعداد ضربات چاقو و به‌هم‌ریختگی آپارتمان و پاشیده شدن خون به در و دیوار نشانه‌ آن است که فرخزاد در همان حال نیز مقاومت می‌کرده است. پس از قتل فرخزاد، صابری لباس‌های او را می‌کند (بیرون می‌آورد) تا مفهوم خاصی به قتل بدهد و بعد با آلوده کردن جسد، می‌کوشد جریان را یک قتل غیر سیاسی جلوه دهد.»

«ساعت سه صبح، صابری و اصولی خانه را ترک می‌کنند. قبه جریان قتل را دو ساعت بعد، از طریق اکبر خوشکوشک می‌شنود. فلاحیان وقتی خبر را به او می‌دهند، در جلسه‌ای از مدیران وزارت شرکت داشت. ساعت حدود ۹ صبح بود. او بلافاصله سعید امامی را مأمور کرد جریان را پیگیری کند و پس از آن به اصغر حجازی در دفتر رهبر جریان را خبر داد.»

اصغر حجازی هم‌اکنون یکی از قدرتمندترین اشخاص در بیت رهبری است. صابری در بازگشت به ایران دو میلیون تومان پاداش و یک اتومبیل پیکان دریافت کرد و رتبه‌ اداریش نیز دو درجه بالا رفت.
در پرونده‌ قتل فرخزاد، حضور فردی به نام «قدسی» که خود را تاجر پولداری معرفی می‌کرد، که جهت خرید هتل به آلمان آمده، و در فردای قتل فرخزاد ناپدید شد، همچنان یک معما است.
الاهه نجفی