۱۳۹۸ دی ۱۰, سه‌شنبه

تجاوز آيت الله خمينى به دختر ٥ ساله

خبرهای داغ سیاسی

  • امام از سید صاحب خواست تا اين دختر خردسال را برايش بیاورد كه او را صیغه نماید و از او لذّت ببرد. پدرش با خوشحالی زیاد قبول کرد و خمینی شب را با هم آغوشی آن دختر بچه به سر برد.

کتاب «لله ثم للتاريخ» كه نويسنده آن علامه السيد حسين الموسوی از علماى مشهور و بنام نجف و از شاگردان برجسته آيت الله خوئى است خاطره اى را نوشته است از زمانى كه آيت الله خمينى در عراق ساكن بود و ايشان در مسافرتها به همراه وى بود.
اين روحانى شيعه عراقى نوشته است:
وقتی خمینی در عراق بود، ما با او رفت و آمد داشتیم، و از او دانش فرا می گرفتیم، و ارتباط ما کم کم بيشتر شد تا جائى من يكى از معتمدين وى شدم، یک بار دعوتی از یکی از شهرها براى آيت الله خمينى فرستاده شد،
آن شهر در غرب واقع شده بود، که تقریبا تا آنجا با ماشین یک ساعت و نیم راه بود، ايشان از من خواست تا با او همسفر شوم، و با او به آن شهر برم، به آنجا که رفتیم از ما استقبال زيادى کردند و ما را بی نهایت مورد اکرام قرار دادند.
در این مدت نزد قبیله ای از شیعیان آنجا بودیم که عزمشان را جزم کرده و عهد بسته بودند تا در آن مناطق تشیع را نشر بدهند و همیشه یک تصویر به یاد ماندنی از ما را که در خانه شان گرفته بودیم حفظ می کردند.
وقتی مدت سفر تمام شد و از آنجا برگشتیم در راه بازگشت و عبور ما از بغداد، امام خواست تا مقداری استراحت کند و خستگی سفر بر طرف شود. دستور داد تا به منطقه عطیفیه برویم چرا که در آنجا یک مرد ایرانی الأصل شيعه ساکن بود که به او سید صاحب می گفتند و سيد صاحب و خمينى با همدیگر آشنایی زیادی داشتند.
سید صاحب با آمدن ما خوشحال شد و برای ما غذای فاخری آماده کرد و بعضی از بستگانش را هم خبر داد تا در جلسه حاضر شوند و منزلش برای خوش آمد گویی به ما شلوغ شد.
ايشان از ما درخواست کرد تا شب را در منزلش بمانیم, امام نيز موافقت کرد. هنگام شام هم که شد برای ما شام آورد و جمعیت حاضر دست امام را می بوسیدند و از او سؤال می پرسیدند و او هم به آنها پاسخ می داد.
وقتی هنگام خواب فرا رسید و جمعیت اهالی محل هر کس به خانه اش برگشت، امام چشمش به دختر بچه ٤ یا ٥ ساله صاحب خانه افتاد که بسیار زیبا و دلربا بود.
 

امام از سید صاحب خواست تا اين دختر خردسال را برايش بیاورد كه او را صیغه نماید و از او لذّت ببرد. پدرش با خوشحالی زیاد قبول کرد و خمینی شب را با هم آغوشی آن دختر بچه به سر برد و ما تا صبح صدای گریه و جیغ و فریاد آن دختر بچه را از اتاق كنارى(اتاقى كه خمينى در آن با دختر بچه خلوت كرده بود) می شنیدیم.


بالاخره آن شب تمام شد و وقتی صبح شد و برای خوردن صبحانه نشسته بودیم، خمینی به من نگاهی کرد و در صورت من نشانه هایی از عدم رضایت از کار دیشبش را می دید که چگونه از یک دختر بچه کوچک لذّت جویی کرده بود در حالی که در خانه دختران جوان بالغ و رشیدی وجود داشت و این امکان برایش وجود داشت تا یکی از آنها را صیغه کند و لذت بجوید ولی او يك دختر بچه را انتخاب كرد.
 
آيت الله خمينى به من گفت: سید حسین درباره صیغه کردن و لذت بردن از دختر بچه خردسال چه می گویی و نظرت چیست؟؟
به او گفتم: سید، سخن سخن توست و کار تو درست است, تو امام و مجتهدی برای مثل من ممکن نیست که چیزی بگویم جز آنچه را شما صلاح می بینید و نظر می دهید و معلوم است که برای من امکان اعتراض وجود ندارد.
 
منبع:
کتاب «لله ثم للتاريخ» مؤلف علامه السيد حسين الموسوی صفحه ٣٥-٣٦ باب متعه»نسخه اصلی محفوظ در کتابخانه مرکزی حرم امام رضا
و کتاب ناگفته های مرجعیت تأليف شيخ ابومحمد کربلائی ج ١ ص ٦٨ و ٦٩ باب فتاوای فقهاء )
نقد اسلام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر