۱۳۹۴ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

سکولاریسم به مَعنای “مَذهب ستیزی” نیست!

سکولاریسم چیست؟

سکولاریسم یک اصل است که دو خواسته و هدف پایه را در بَر می گیرد؛ نخستین برنامه جدایی روشنِ دین و نهاد هایِ مذهبی از حکومت است و دیگری برابری تمامی مردم با هر باورِ دینی، در پیشگاهِ قانون است؛ این بدان معناست که در یک جامعه سکولار، یک فردِ مسلمان با یک فردِ مسیحی، یهودی و یا خداناباور در نزدِ قانون برابر بوده و از حقوق یکسانی برخوردار است و هیچ فرقی میان ایشان نیست.
جدایی دین از دولت اساس و بنیانِ سکولاریسم است؛ این قانون تضمین می کند که گروه های مذهبی و نهاد های دینی در کارِ دولت کمترین دخالتی نمی کنند و همچنین اجازه فضولی حکومت در کارهای نهاد های مذهبی را نمی دهد؛ می توان گفت که سکولاریسم اصلی است که مرزهای مشخص و ملموسی را بین مذهب و حکومت کشیده و اجازه نمی دهد تا این دو نهاد، در امور یک دیگر سَرک کشیده و دست درازی کنند.
جدایی دین از دولت و کوتاه کردن دستِ نهاد های مذهبی از امورِ مملکت داری در حقیقت حافظِ حرمت و ارزش دین و باورهای قلبی مردمان است؛ چنانچه که به وضعیت ادیان و جایگاه شان در ایران زمین نگاهی بیاندازیم درخواهیم یافت که وجود یک حکومت مذهبی و توتالیتر موجب ایجاد موج عظیمی از نفرت و دشمنی از سویِ جوانانی که به وسیله احکام قرون وسطایی دینی آزار دیده اند، در برابر باورهای دینی مردمان گشته است.
مکتب خداناباوری پَسادینی و مذهب ستیز، دو روی یک سکه اند؛ هرچند هر دو اساس باورشان بر نبود خدا و هرگونه نیروی فرا طبیعی است اما در روش، پَسادینی بسیار خردمندانه تر و متمدنانه تر از مذهب ستیزی است، اینکه مذهب را بخشی جدانشدنی از تاریخ فرگشتی انسان بدانی و جنبه های مثبتش را نیز در نظر بگیری منطقی تر است از اینکه بخواهی مذهب را نابود کنی! سیروس پارسا
یکی از اهداف سکولاریسم تضمین و پاسداشتِ آزادی ادیان و حق داشتن آموزش های دینی برای تمامی شهروندان است؛ در یک جامعه سکولار که آزادی دین وجود دارد دیگر با قوانینِ ضد انسانی دینی همچون اسلام که برای کسانی که اسلام را ترک می گویند، حُکم مرگ صادر می کند، رو به رو نخواهیم شد؛ چرا که هر فردی آزاد است تا پیرو هر باوری باشد که می خواهد و محدودیتی برای وی وجود ندارد.
در یک جامعه سکولار هر شهروندی حق دارد تا آزادانه افکار و باورهایش را به دیگران معرفی کند و از آزادی کامل بیان و اندیشه برخوردار است؛ این قانون برای باورمندان به ادیان و شهروندان خدا ناباور و یا ندانم گرا، به صورت برابر و مساوی عمل کرده و کمترین تفاوتی میان یک فرد خدا ناباور با یک مسیحی، یهودی و یا مسلمان وجود ندارد و همه از حق آزادی بیان و پندار بهره می برند.
در یک جامعه سكولار تمامی شهروندان در برابر قانون و دولت مساوی اند و باورها و عقاید مذهبی شان کمترین تأثیری در حق و حقوق ایشان ندارد و عدالت اجتماعی شامل حال همگان می گردد. در ایرانِ اسلامی مسلمانان شیعه شهروندان درجه یک، مسلمانان سنی شهروندان درجه دو و مسیحیان، زردشتیان، یهودیان، بهاییان، دراویش و… در درجه های بسیار پایینتری قرار دارند و دِگر اندیشان نیز از هیچ حقی برخوردار نیستند.
این عدالتِ دینی و مذهبی است که گروهی خاص را نسبت به سایر شهروندان جامعه برتر و شایسته تر می خواند و عدالت به صورت گزینشی برقرار می شود. در ایرانِ اسلامی باورمندان به ادیانی به غیر از اسلام، حتی حق تحصیل نیز ندارند و با هزاران مشکل و درماندگی می توانند دوره دبیرستان را به اتمام برسانند.
در یک جامعه سکولار تمامی شهروندان برابرند و عدالت به صورت یکسان برای همگان اجرا می شود. سکولاریسم حقوق بشر را به هر دین و مسلکی ترجیح می دهد و در برابر قوانین خشک و ضد انسانی و قرون وسطایی ادیان، از زنان و کودکان و دگر باشان محافظت می کند.
ما همگی از بیمارستان ها، مدرسه ها، ایستگاه های پلیس و دیگر مراکز خدماتی و دولتی استفاده می کنیم؛ این نکته که این مراکز باید سکولار باشند بسیار حیاتی است چرا که هیچ کس نباید به خاطر باور دینی اش، نسبت به شخصی دیگر از حقوقی بالاتر و یا پایین تر برخوردار باشد و همه باید به طور مساوی، از این خدمات و فارق از باورهای دینی شان بهره ببرند.
تمامی مدارس دولتی باید سکولار بوده و ازآموزش های دینی به کودکان و دانش آموزان بپرهیزند؛ فارق از اینکه دین پدران و مادران دانش آموزان چیست، تمامی کودکان و نوجوانان با هم در یک مکان تحصیل کرده و مدارس دولتی که بودجه شان توسط حکومت تأمین می شود اجازه آموزش ایمان مذهبی و یا تبلیغ مذهبی خاص را ندارند.
مردم فرانسه برای دفاع از سکولاریسم و آزادی بیان، به خیابان ها آمده و اقدام تروریستی مسلمانان راستین را، محکوم کردند.
بارها به مسئله خدا ناباوری و یا ندانم گرایی پرداخته ایم؛ خداناباوری پنداری است که وجود خدایی قادرِ مطلق و هرگونه توهم فرا طبیعی را رَد کرده و خرد، منطق و علم را جایگزین ایمان مذهبی نموده است. جامعه خداناباور همواره حامی و پشتیبان سکولاریسم است ولی سکولاریسم در پیِ پشتیبانی از یک گروه خاص دینی و یا غیر دینی نبوده و نیست و استقلال خود را حفظ کرده و می کند و در سددِ خدا ناباور نمودن هیچ یک از شهروندان جامعه نیست.
در یک جامعه سکولار مردم دیندار حق دارند که باورهای دینی شان را در اجتماع بیان نمایند ولی شهروندانی که مخالف آن باور دینی هستند نیز از حق نقدِ آن مسلک، پرسشگری و ابراز مخالفت خود با آن باور برخوردارند. باور های مذهبی، پندار ها و سازمان ها نباید از مزیت برخورداری از امنیت به دلیل حق آزادی بیان، لذت ببرند.
در یک جامعه دموکرات، تمامی باور ها و پندار ها می توانند بسیار آزادانه به چالش کشیده شوند و شهروندان حقوق اجتماعی دارند ولی ایده ها و باورها از حقوقی برخوردار نیستند. در یک جمله سکولاریسم بهترین راهی است که ما به کمک آن می توانیم جامعه ای بسازیم که در آن تمامی شهروندان فارق از باورهای مذهبی شان، با یکدیگر در سایه امنیت و عدالت اجتماعی و آرامش و صلح و دوستی زندگی کنند.

- نَقد مَذهب و پدیده احساسی مَذهب ستیزی:

در طیف خداناباوران دو مکتب فکری متفاوت وجود دارد: پَندار خداناباوریِ پَسادینی و پَندار خداناباوریِ مَذهب ستیز، نمونه بارز پندار پَسادینی پرفسور دَنیل دنت است و نمونه پندار مَذهب ستیز، زنده یاد کریستوفر هیچنز! پندار پَسادینی، مَذهب را بخشی جدانشدنی از تاریخ فرگشت انسان ها می داند و باور دارد که دین در زمانی از تاریخ، مزیت هایی برای انسان ها داشته و با گذشت زمان و پیشرفت آدم و گسترده تر شدن دانشش، امروز جایگاهش هم ردیف دیگر افسانه های تاریخ بشر است.
خداناباورانِ پَسادین به نَقد مذهب و نهادهای مَذهبی می پردازند اما قابلیت هم زیستی با افراد دیندار را نیز داشته و به حق آنان برای باورمند بودن احترام می گذارند، به تَعریفی دیگر به در خانه افراد مَذهبی نرفته و داد نمی زنند که شما باورهای احمقانه دارید! نقد مذهب آنان در چهارچوب منطق و عقل و دانش و اخلاق شکل می گیرد و می دانند که امکان ندارد تا تمامی مردمان جهان، خداناباور باشند و چنین رویای کودکانه ای نیز ندارند.
دُنیایِ ایده آلِ یک خداناباورِ پَسادین، یک جَهان سکولار است که بر مَبنای احترام به حقوق انسان ها و خردگرایی و منطق و عَقلانیت شکل گرفته و قوانین مَذهبی در اداره آن جَهان، کمترین نَقشی نیز ندارند، حقوق زنان و کودکان و دگرباشان و دگراندیشان محترم خوانده شده و هر کسی حق دارد تا در قلب و ذهن خود، به هر چه که می خواهد ایمان داشته باشد.
پندار مَذهب ستیز نقطه مقابل پَسادینی است؛ این جنبش احساسی که اساسش را نفرت و انزجار و خشم تشکیل می دهد، انسان های مذهبی را تحقیر کرده و با خودبرتر بینی و خود شیفتگی خاصی، هرکسی که با وی موافق نباشد را نادان و احمق می خواند! به گمان نگارنده این دیدگاه هرچند لایه هایی از منطق، عقل، دانش و خردگرایی را در خود دارد، اما به دلیل حمایتش از خشم و نفرت و بال و پر دادنش به تعصب و دیوار کشیدن میان انسان ها، بسیار ترسناک است.
راه رسیدن به سکولاریسم و برخورداری تمامی شهروندان از حقوق انسانی شان، نَقد درست مَذهب است و مَذهب ستیزی فقط و فقط به جدا شدن هر چه بیشتر افراد مَذهبی از خداناباوران شده و باعث می شود که ایشان از ترس حضور ناباوران، به دامان حکومت های مذهبی پناه ببرند چرا که دست کم، زیر سایه آن دولت ها، ایشان و مذهب شان در امان خواهند بود.
سيروس پارسا
فضول محله

۱۳۹۴ فروردین ۱۰, دوشنبه

مردان کابل نشان دادند که دین اسلام جز توحش نیست و قرآن زباله است

اثبات بی گناهی دختر کشته شده کابلی؛ اما چه سود؟

مردان کابل «فرخنده » را که گمان می بردند قرآن را آتش زده است با  درندگی و توحشی بسیار سزاوار  مُسلم واقعی له کردند و جسد له شده اش را آتش زدند. آنها بمانند پیامبرشان که از شکنجه و تکه تکه کردن زنان لذت می برد، چنان در لذت این جنایت غرق بودند که لحظه ای  هم گمان نبردند که “شاید این شایعه دروغ باشد”.
آری بازرسان که از اتفاق رخ داده پرسان شدند و گواهی اهالی و امام جماعت محله دختر را گرفتند، متوجه شدند که این دختر بی گناه بوده است و قرآن را آتش نزده بوده است. کل ماجرا درگیری لفظی دختر بیچاره با یک دعانویس در مسجد دو شمشیره بوده است و ملای مسجد هم فریاد می زند که دختر قرآن را آتش زده است!
به همین سادگی! مردم غیرتمند و علاف کابل هم که بیشترین آمار بیکارگی و علافی را در میان شهرهای افغانستان دارد، تمام عقده های دوران کودکی شان را ناگهان بر سر فرخنده خالی می نمایند. در ویدئو هایی که از این جنایت گروهی مردان کابلی دیدیم، این دختر بیچاره در میان تماشا و بهت نیروی پلیس زنده زنده له می شود و بمانند فرشی که قرار است خاکش را بتکانند مرتب به زمین کوبانده می شود، دست آخر هم جسد او را آتش می زنند.
این فرخنده است.دختری که توسط مردان کابلی لت و پار شو و پس از شکنجه جسدش را سوزاندند... براستی قرآن چیست که باید بخاطرش هزاران انسان بی گناه کشته شوند و کتابهای بسیاری سوزانده شود؟

به رهبری پیامبر  پاهای زنی شاعر را به دو شتر بستند و به دو نیم کردند!

انسانیتی در اسلام نیست. چرا که اسلام یک حزب سیاسی است. حزب سیاسی بودن اسلام به تعریف جرم سیاسی می انجامد و مجرم سیاسی در اسلام معمولن با بدترین مجازات ممکن روبرو می شود: “اعدام”. پیامبر اسلام خود اولین ترورها و اعدامهای سیاسی اسلام  را انجام داد. داستان کشتن پیرزنی به نام ام قرفه که در میان اعراب به شرافت و نجابت معروف بود یکی دیگر از جنایاتی است که محمد و یارانش انجام دادند، آنها این پیرزن را با طناب به دو شتر بستند و پس از دونیم کردن او، دخترش را اسیر و به وی تجاوز نمودند.
طبری در شرح همین داستان می‌گوید:
رسول الله (ص) زید ابن حارثه را به دره قری فرستاد، آنان با بنی فزاره درگیر شدند، برخی از یاران او در این جنگ کشته و زخمی شدند و خود او هم زخم برداشت. « هنگامی که زید ابن حارثه برگشت، نذر نمود که غسل جنابت به جا نیاورد تا اینکه با بنی فزاره بجنگد؛ پس از اینکه زخمش التیام یافت، رسول الله او را با لشکری به سوی بنی فزاره فرستاد، پس با آنان در دره قری درگیر شد و آنان را شکست داد.
قیس این مسحر را کشت و ام قرفه که نامش فاطمه دختر ربیعه بن بدر و پیرزنی فرتوت بود به همراه دخترش و همچنین عبدالله بن مسعده را به اسارت گرفت؛ زید دستور داد تا ام قرفه را با حالتی فجیع بکشند؛ آنها ابتدا طناب را به دو پایش بستند، پس این طناب‌ها را به دو شتر بستند تا او را پاره نمودند؛ سپس دخترش و عبدالله بن مسعده را تقدیم رسول الله (ص) نمودند، دختر امّ قرفه را سلمه بن عمرو اسیر کرده بود؛ ام قرفه از شریف‌ ترین مردم قومش بود به گونه‌ای که اعراب در مثال شرف می‌گفتند “اگر شریف‌ تر از ام فرقه هم باشی، بیش از این نیستی”.
پس رسول الله (ص) از سلمه درخواست این دختر را نمود که او هم به ایشان بخشید، رسول الله (ص) این دختر را به دابی‌ اش، حزن ابن ابی وهب بخشید، پس از او عبدالرحمن ابن حزن زاده شد. حدیثی از عایشه در این مورد روایت شده است: «محمد، از قول زهرى، از عروه و او از عایشه نقل مى‏کرد که گفته است: چون زید بن حارثه از این سفر برگشت رسول خدا (ص) در خانه من بودند.
زید آمد و در زد و پیامبر (ص) در حالى که از کمر به بالا برهنه بودند و جامه خود را به زمین مى‏ کشیدند- و من هرگز پیامبر را چنین ندیده بودم- او را استقبال فرمود و در آغوش گرفت و بوسیدش، و از او سؤال کرد و او خبر پیروزى خود را داد.»در واقع محمد با بی شرمی و شقاوت زنی را که از ادیبان و شعرای عرب بوده است را اسیر کرده و با رهبری وی او را به دو نیم کرده اند. نفرت محمد از شعرای عرب همواره در روایات دیده می شود و محمد همواره شعرای عرب را ترور کرده است.
 ام قرفه که نامش فاطمه دختر ربیعه بن بدر و پیرزنی فرتوت بود به همراه دخترش و همچنین عبدالله بن مسعده را به اسارت گرفت؛ زید دستور داد تا ام قرفه را با حالتی فجیع بکشند؛ آنها ابتدا طناب را به دو پایش بستند، پس این طناب‌ها را به دو شتر بستند تا او را پاره نمودند؛ سپس دخترش و عبدالله بن مسعده را تقدیم رسول الله (ص) نمودند، دختر امّ قرفه را سلمه بن عمرو اسیر کرده بود؛ ام قرفه از شریف‌ترین مردم قومش بود به گونه‌ای که اعراب در مثال شرف می‌گفتند "اگر شریف‌تر از ام فرقه هم باشی، بیش از این نیستی"؛ پس رسول الله (ص) از سلمه درخواست این دختر را نمود که او هم به ایشان بخشید،(تاریخ طبری جلد دوم ص287 و 287)
موارد متعدد از تجاوز، ترور و  کشتار دگر اندیشان بدست محمد ثبت شده است که چون مورخین محمد را بعنوان فرستاده ی خدا محق می دانستند، با خیال آسوده آن را روایت کرده اند! در واقع واقدی و طبری گمان هم نبرده اند که این روایات آنها روزی به ضرر محمد تمام شود و کسی او را جنایتکار بخواند!

چرا مسلمانان از آتش زدن قرآن می هراسند؟

چرا زنی را با گمان بردن که قرآن را آتش زده، تکه تکه کردید؟ این همه حیوانیت و خشونت شما مسلمین از کجاست؟ از چه می ترسید؟ سگ زمانی که می ترسد بیشتر خشن می شود و بیشتر “پاس” می نماید. این غریزه هر حیوانی است که از ترس به فرار و یا خشونت متوسل شود. حال پرسشی دارم که شما مردان مسلمان از چه می ترسید که اینگونه وحشیانه و دیوانه وار زنی را شکنجه می دهید تا بمیرد؟
ترس شما همان ترس محمد است که شاعران را ترور می کرد. پیامبرتان هم مانند شما ترسی در دل داشت که باعث شد گروه زیادی از مخالفان و ادیبان عرب را که او را بدلیل اشتباهات ادبی قرآن مسخره می کردند، ترور کند؛ با همان میزان خشونت شما در امروز. انگار که ویروسی در قرآن است که از محمد به همه ی مسلمین چون شما منتقل شده است. ویروسی بدتر از هاری! ویروسی که باعث می شود عقل را کنار بنهید و دست به  جنایتی هولناک بزنید. انسانی را بکشید و بعد ببینید که همان جرمی را که متهمش کرده بودید هم دروغ بوده و او حتی با قرآن شما بیچارگان هم کاری نداشته.
در قرآن هیچ نیست! قرآن مجموعه ایست از وهمیات و خرافات محمد. محمد طبق قرآن گمان می کرده که زمین پیش از آسمان پدید آمده و آسمان سقف است! قرآن طوفان نوح و دروغهای دیگر تورات را روایت کرده و  آنقدر احمقانه درباره وقایع طبیعی مانند سیل و زلزله سخن گفته که بشر امروز باید به حماقت محمد بخندد! کسی که دلیل سیل و زلزله را بداند، کسی که دلیل وجود ستارگان را بداند. کسی که چیستی زمین و آسمان را بداند، کسی که تفاوت خورشید و ماه را بداند، و بالاخره کسی که مقداری ژنتیک بداند، متوجه می شود که قرآن دروغی از وهمیات محمد است. یک کتاب مانند رباعیات خیام بسیار بیش از قرآن معرفت و تفکر در خود دارد و عرب بیابانگرد مانند محمد هر چقدر هم که مکار و باهوش بوده ولی به گرد خیام هم نرسیده است. آنها که می گویند "اگر می توانید چیزی چون قرآن بیاورید" می توانند سری به چاه فاضلاب منزل بزنند!
در قرآن هیچ نیست قرآن مجموعه ایست از وهمیات و خرافات محمد. محمد طبق قرآن گمان می کرده که زمین پیش از آسمان پدید آمده و آسمان سقف است! قرآن طوفان نوح و دروغهای دیگر تورات را روایت کرده و آنقدر احمقانه درباره وقایع طبیعی مانند سیل و زلزله سخن گفته که بشر امروز باید به حماقت محمد بخندد!
کسی که دلیل سیل و زلزله را بداند، کسی که دلیل وجود ستارگان را بداند، کسی که چیستی زمین و آسمان را بداند، کسی که تفاوت خورشید و ماه را بداند و بالاخره کسی که مقداری ژنتیک بداند، متوجه می شود که قرآن دروغی از وهمیات محمد است. یک کتاب مانند رباعیات خیام بسیار بیش از قرآن معرفت و تفکر در خود دارد و عرب بیابانگرد مانند محمد هر چقدر هم که مکار و باهوش بوده ولی به گرد خیام هم نرسیده است.
آنها که می گویند “اگر می توانید چیزی چون قرآن بیاورید” می توانند سری به چاه فاضلاب منزل بزنند! این ضعف قرآن در بازگویی مسایل جهان و وهمیات آن باعث می شود که افراد مسلمان از همان محمد زنباره و دیوانه تا به امروز، منتقدان قرآن را ترور نمایند. غافل از این که: آنکه حساب پاک  است / از محاسبه چه باک است؟

تکلیف ما با قرآن چیست؟

نگارنده نمی داند که از آغاز فتنه ی اسلام تا به امروز چند نفر بخاطر کاغذ پاره ای بنام قرآن کشته شده اند. ولی اگر سزاست کسی بخاطر کاغذ توالت بمیرد، می توان پذیرفت که کسی هم بخاطر قرآن کشته شده باشد. انسانهای بسیاری بخاطر قرآن اعدام شده اند و یا شکنجه شده اند، کتابهای بسیاری را اعراب وحشی حجاز در زمان حمله به ایران آتش زدند، آنها فریاد می زدند «لا حکم الّا قرآن»!
تعجب و عقده ی اعراب این بود که قرآن را تنها کتاب دارای معرفت می دانستند و وقتی به ایران رسیدند با دریایی از اشعار بزرگانی چون مانی و مزدک روبرو شدند. پس با  شعار اینکه “قرآن ما را بس است” ارزشمند ترین ذخایر ۴۵۰ سال پادشاهی ساسانیان را آتش زدند. براستی کتابی که باعث مرگ انسانها می شود و کتابی که بخاطرش هزاران کتاب را آتش زده اند، چه خاصیتی جز توحش دارد؟
منبع درباره دو نیم کردن زن شاعر توسط یاران محمد: اینجا
باران بهارى
فضول محله

۱۳۹۳ اسفند ۲۹, جمعه

در برابر فرصتی چون مرگ خامنه ای چه کار باید کرد؟

ملت ایران همواره بدنبال یک منجی و کاریزما

کاریزما کیست ؟ کاریزما  رهبری است که توسط اکثریت یک  ملت  بعنوان یک سمبل  تسخیر ناپذیر  شناخته شود. افرادی مانند بابک خرمدین، شاه اسماعیل صفوی و نادرشاه از کاریزماهای تاریخ سده های اخیر ایران  هستند. رضاشاه و خمینی هم  دو کاریزما در تاریخ معاصر ایران هستند. باید پذیرفت که بیشتر تغییرات ایران در طول تاریخ نه بدست مردم که بدست کاریزماهای متعدد ایجاد شده است. در واقع امروز ایران محصول سرسلسله هایی نظیر خمینی ونادر شاه و  رضاشاه است.
بجز انقلاب مشروطه که نقطه عطفی در ایران بود، کمتر جایی در تاریخ ایران را می توان یافت که تغییری در سرنوشت مردم بدست خودشان ایجاد شده باشد.امروز هم می بینیم که ملت ایران در تفرقه و جدایی بسر می برند و شکست جنبش سبز ،ایشان را مجدداً  به خواب و  سستی فرو برده است. ملت ایران با پنهان شدن موسوی و کروبی در منزل ناگهان ستونهای لرزانی که انتخاب کرده بودند را از دست دادند. نه کروبی اهل بر اندازی تاج و تخت است و نه موسوی… اینها کاریزما نبودند و ملت از ایشان جلوتر بود!

کاریزما؛ کسی از مردمش جلوتر است

با نگاه به افرادی چون رضاشاه و نادرشاه و خمینی و مانند آن چه تفاوتی در آنها با رهبران معمولی مانند موسوی و کروبی دیده می شود؟ افراد دارای شخصیت کاریزماتیک شجاعت و جسارتی دارند که ایشان را از ملت پیش انداخته است و مردم مجبور به دنباله روی وی هستند. چه خمینی در سال ۴۲ و چه رضاشاه در سال ۱۳۰۰ هر دو از دیگر رجال سیاسی و مردم یک قدم جلو تر بودند. بماند که افکار خمینی در ارتجاع و تحجر جلو بود ! ولی به هر حال شجاعت وی در ابراز عقایدش یک شخصیت کاریزماتیک برایش ساخت. شخصیتی که قطب زاده و بهشتی در ۱۳۵۷ تکمیلش کردند!
موسوی کجاست؟ آیا موسوی همانند خمینی منتظرفرصت است؟ به نظر نگارنده خیر! اصولن هدف موسوی باز ستاندن رأیش بود که پس از 6 سال دیگر معنایی ندارد. آری امروز موسوی بی هدف شده است. ملت ایران هدفش سرنگونی خامنه ای بود. ملت ایران فریاد می زد:" مرگ بر جمهوری اسلامی" . به اقرار  سران نظام جنبش انقلابی 88 از جنگ عراق برای نظام خطرناک تر بوده است. اما آیا موسوی کسی بود که حاضر به سقوط رژیم باشد ؟ هرگز!  موسوی در پشت ملت ایران قرار گرفت. آری این ملت ایران بود که پیشتر از امثال موسوی بدنبال براندازی نظام بود و کاری هم به رأی موسوی نداشت! رأی موسوی بهانه ای بود. همانطور که چهارشنبه سوری بهانه است.
اما موسوی کجاست؟ آیا موسوی همانند خمینی منتظرفرصت است؟ به نظر نگارنده خیر! اصولن هدف موسوی باز ستاندن رأیش بود که پس از۶ سال دیگر معنایی ندارد. آری امروز موسوی بی هدف شده است. ملت ایران هدفش سرنگونی خامنه ای بود. ملت ایران فریاد می زد:” مرگ بر جمهوری اسلامی” . به اقرار  سران نظام جنبش انقلابی ۸۸ از جنگ عراق برای نظام خطرناک تر بوده است. اما آیا موسوی کسی بود که حاضر به سقوط رژیم باشد ؟ هرگز!
موسوی عقب تر از ملت ایران قرار گرفت. آری این ملت ایران بود که پیشتر از امثال موسوی بدنبال براندازی نظام بود و کاری هم به رأی موسوی نداشت! رأی موسوی بهانه ای بود. همانطور که چهارشنبه سوری بهانه است.

مردم ایران بدنبال بهانه اند و مرگ خامنه ای بهترین بهانه است

بهانه ای مانند موسوی، مرگ مرتضی پاشایی ،  بازی فوتبال و چهارشنبه سوری! خلاصه بهانه ای که مردم با آن بیرون بیایند کافیست که به تظاهرات و اعتراض بدل شود! مردم ایران بدنبال بهانه اند و چه بهانه ای بهتر از مرگ خامنه ای در آینده نزدیک؟ اما چه کسی می تواند از این فرصت استفاده کند؟.  آیا در این فرصت نزدیک ، کاریزمایی ظهور خواهد کرد؟. کسی که از مردم پیش باشد؟. نه کسی مانند موسوی که از مردم عقب است. آیا کسی وجودش را دارد که رضاشاه شود؟. حتی کسی شجاعت خمینی دجّال را دارد که در آن بهبوهه به ایران بازگردد؟.
مرگ خامنه ای نزدیک است ولی در برابر این فرصت چه کسی می تواند ملت سرگردان ایران را که از دزدی و چپاول خسته شده است و سالهاست بدنبال فرصتی برای سقوط رژیم  می گردد، رهبری نماید؟. مردم ایران در سال ۸۸ نشان دادند که هدفی جز سقوط رژیم اسلامی راضیشان نمی کند. دهن کجی زن و مرد ایرانی به مسایل اسلامی و بی توجهی به سخنان آخوند نشانه از آمادگی مردم برای بیرون ریختن با هر بهانه ای هست.
(با رفتن خامنه ای ، یکی کپی برابر اصل خودش می آید... با همان ریش و پشم... ما مردم ایران باید چاره ای اساسی برای حذف آخوند از دولت و سرنوشتمان بیاندیشیم)

داستان مضحک هخا و بازگشت به ایران

هخا را یادتان هست؟. کسی که می خواست بعنوان یک ناجی با هواپیمای چارتر به ایران بازگردد؟. شوخی مسخره ای که یک سال  گروه زیادی از هموطنان داخل و خارج را پای تلویزیون به خنده واشت و سر کار گذاشت! داستان هخا اما یک واقعیت تلخ دارد. اینکه ایران امروز در  عطش نداشتن یک رجل و رهبر کاریزماتیک می سوزد.
انقلاب مشروطه یک استثنا بود. استثنائی که خارجی ها هم بدان کمک شایانی نمودند. اما غیر از مشروطه دیگر تغییرات شگرف در تاریخ میهن ما بدست رهبران کاریزماتیک واقع شده است. این که هخا از کجا آمد و حامی وی که بود در ابهام است ولی شکی نیست که کار هخا به سخره گرفتن دیگر رهبران اپوزسیون و ترساندن ایشان  از مسخره شدن توسط ملت ایران بود. در واقع هخا از بروز و صعود هر کاریزمای احتمالی در خارج از ایران جلوگیری کرد.
ملت ایران از هر فرصتی برای بیرون ریختن و اعتراض استفاده می کند.

شاهزاده رضا پهلوی در کجای این داستان است

صدای شاهزاده رضا پهلوی را از ۲۸ سال پیش از رادیو می شناسم. ایشان در آن زمان یک سخنرانی شور انگیز کردند که از رادیو پخش شد.(به گمانم صدای امریکا). در این سخنرانی ایشان فرمودند که حاضرند به ایران بازگردند و بعنوان یک خلبان در جنگ به ایران کمک کنند؛ اما اینها شعاری بیش نبود! واقعیت این است که شاهزاده هرگز به بازگشت به ایران بطور جدی فکر نکرده است. خود مسأله بازگشت شاهزاده می تواند کمپینی برای ایشان باشد. اما حقیقت چیز دیگری است. شاهزاده مرد خانه و خانواده است. آرامش و زندگی شخصی خود را بیش از هر چیز دوست دارد. وطن را هم دوست دارد ولی باندازه یک ژورنالیست و نه رهبر یک جنبش!
 فعال سیاسی بیشترین چیزی است که می توان برای کارهای تا به امروز شاهزاده متصور شد. پرسشی ساده از شاهزاده داریم که : جناب شاهزاده ؛ شما بیشتر برای آزادی ایران تلاش کردید و یا مردم ایران؟ مگر نه این که رهبران باید از ملت خود پیش باشند؟   شاهزاده باید تکلیف خود را مشخص کند تا به هخا و مضحکه اش بدل نگردد. ایشان یا باید بعنوان یک فعال ساده سیاسی کار کند که گهگاه اعلامیه می دهد و گاهی هم مصاحبه ای می کند. کاری که از هر ایرانی با هر نام خانوادگی بر می آید! یا اینکه از نام "پهلوی " بعنوان یک حربه قوی استفاده نماید که در این صورت باید خانواده خویش را فراموش کند و دیگر "مرد خانه" نباشد.
فعال سیاسی بیشترین چیزی است که می توان برای کارهای تا به امروز شاهزاده متصور شد. پرسشی ساده از شاهزاده داریم که : جناب شاهزاده ؛ شما بیشتر برای آزادی ایران تلاش کردید و یا مردم ایران؟ مگر نه این که رهبران باید از ملت خود پیش باشند؟
شاهزاده باید تکلیف خود را مشخص کند تا به هخا و مضحکه اش بدل نگردد. ایشان یا باید بعنوان یک فعال ساده سیاسی کار کند که گهگاه اعلامیه می دهد و گاهی هم مصاحبه ای می کند. کاری که از هر ایرانی با هر نام خانوادگی بر می آید! یا اینکه از نام “پهلوی ” بعنوان یک حربه قوی استفاده نماید که در این صورت باید خانواده خویش را فراموش کند و دیگر “مرد خانه” نباشد.

مرگ خامنه ای فرصت یا تهدید؟

ملت ایران از خامنه ای متنفر است. این هم فرصت است و هم تهدید. تنفر از خامنه ای می تواند فرصتی باشد برای بیرون آمدن مردم و ایجاد یک تظاهرات مخالفت آمیز با نظام. خامنه ای آن چنان منفور است که ممکن است مردنش باعث شکاف عظیم در میان سران سپاه هم بشود. شکی نیست که بسیاری از افراد درون سیستم از  وحشی گری وی در حفظ حکومت با چنگ و دندان راضی نیستند.
از طرفی ملت ایران براحتی با وعده و وعید فریب می خورند و اگر برای شاهروی تبلیغ  شود که “شاهرودی خوب است؛ اهل آزادی دادن است! مخالف حجاب اجباری است! شاهرودی دزد نیست!” و مانند اینها. وعده های آب و ناندار. وعده های مردم فریب می تواند چند سالی به نظام فرصت دهد تا دوباره بازی ۲۵ سال خامنه ای تکرار شود!
ملت ایران باید آگاه شوند که امثال شاهرودی و هر کسی در نظام ولایت فقیه ، به فساد و جنایت روی خواهند آورد. چرا که قدرت مطلق فساد مطلق می آورد.
رهبران سیاسی داخل و خارج هم  باید شرایط را برای ایجاد یک فرصت در زمان مرگ خامنه ای غنیمت بشمرند. بدون از جان گذشتگی نه کسی رضاشاه می شد و نه نادر شاه!

باران بهارى
فضول محله

۱۳۹۳ اسفند ۲۴, یکشنبه

بازداشت گروهی ۶۰ پسر و دختر در تهرانسر از سوی سپاه

 
 
ایران وایر : در ادامه موج تازه بازداشت گروهی جوانان از سوی سپاه پاسداران، سایت دفاع پرس از بازداشت 60 جوان در تهرانسر خبر داده و مدعی شده که اتهام بازداشت شدگان حضور با "مچ بندهای سبز رنگ در پارتی شبانه"، "استفاده از ابزار و وسایل نورپردازی" و "شرب خمر" است.
سایت دفاع پرس ارگان "بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس" از بنیادهای وابسته به ستادکل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی خبر داده است که این بازداشت ها شنبه شب و توسط "اطلاعات بسیج حوزه ۲۰۷ الغدیر تهرانسر" انجام شده و طی آن "تعداد ۶۰ نفر با مچ بندهای سبز رنگ که در یک پارتی شبانه در غرب تهران شرکت کرده بودند، شناسایی و دستگیر شدند."
به نوشته این سایت، بازداشت گروهی 60 جوان در تهرانسر "براساس اطلاعات سر تیم های اطلاعات بسیج حوزه ۲۰۷ تهرانسر مبنی بر برگزاری یک مراسم پارتی در غرب تهران" انجام شده است و "پس از کسب دستور قضایی از معاون دادستان و هماهنگی مربوطه با نیروی انتظامی، با حضور پلیس امنیت اخلاقی و ضابطین قضایی اطلاعات حوزه مقاومت بسیج ۲۰۷ الغدیر، ۶۰ نفر شامل چهل نفر آقا و۲۰ نفر خانم در حین ارتکاب جرم و شرب خمر و حالت مستی دستگیر شدند."
صمد اسدی فرمانده حوزه ۲۰۷ الغدیر تهرانسر به این سایت گفته است: "در این پارتی که در یک باشگاه ورزشی بدنسازی مربوط به یک دستگاه غیردولتی برگزار شد، از پیشرفته ترین ابزار و وسایل نورپردازی استفاده شده بود و نکته قابل توجه این بود که تمام دستگیر شدگان دارای مچ بندهای سبز رنگ یک شکل بودند."
فرمانده حوزه ۲۰۷ الغدیر تهرانسر همچنین گفته است: "در این عملیات مقادیری مشروبات الکی(؟!) و مواد مخدر کشف و ضبط، و باشگاه مربوطه تا اطلاع ثانوی پلمپ و متهمین نیز برای انجام سیر مراحل قضایی تحویل نیروی انتظامی شدند."
دوره تازه بازداشت های گروهی جوانان در شهرهای مختلف از سوی سپاه پاسداران از اواخر دی ماه آغاز شده است. در هفته پایانی دی ماه سالجاری همزمان اداره اطلاعات ناحیه سلمان سپاه مشهد از بازداشت 84 پسر و دختر جوان به اتهام شرکت در "پارتی شبانه" خبر داد و سپاه مازندران هم در 25 دی ماه سالجاری دستکم 20 دختر و پسر جوان را در آمل به اتهام شرکت در "پارتی" بازداشت و اتهام آنها را شرکت در مهمانی همراه با "بساط رقص و پایکوبی" اعلام کرد.
پس از آن در نظرآباد کرج نیز سپاه پاسداران و نیروی انتظامی در یک عملیات مشترک 46 پسر و دختر را به اتهام شرکت در یک مهمانی بازداشت کردند، و چند روز بعد هم "ناحیه سلمان سپاه مشهد" وابسته به سپاه استان خراسان رضوی از دومین بازداشت گروهی در مشهد خبر داد و اعلام کرد که  75 دختر و پسر را به اتهام "حضور زننده در یک مهمانی شبانه" بازداشت کرده است.
...
توضیح:
توضیح: در متن خبر سایت دفاع پرس از قول فرمانده بسیج حوزه 207 الغدیر از عنوان مشروبات "الکی" استفاده شده است و چون تغییر در این عبارت می تواند حقوق بازداشت شدگان را نقض کند در متن خبر ایران وایر از همین عبارت استفاده شده است.

۱۳۹۳ اسفند ۲۲, جمعه

اساس اسلام بر مبنای دروغ گویی

دروغگویی در حکومت های اسلامی و به طور کلی در دین اسلام امری عادی و رایج است. حتی تقیه (دروغ به اصطلاح مصلحتی) یکی از تعالیم اسلامی محسوب می شود. به همین دلیل هرگز نمی توان به قول و قراردادهای حکومت ها و گروه های اسلامی و سردمداران آن، اعتمادی داشت. حقیقت امر این است که نداشتن علم و دانش و اطلاعات عمومی کافی و تنها بسنده کردن به خرافات حلال و حرام مذهبی، به مرور خرد دولتمردان و دست اندرکاران حکومت های اسلامی را در سطح تفکرات حقیر و رذیلانه نگاه می دارد.
بی آبرویی و دروغگویی های شنیع از خصایص رایج این نوع حکومت هاست. زمانی که دروغگویی، سنگسار، شلاق، قطع دست و پا، سربریدن و همخوابگی با دختر بچه ۹ ساله و … قوانین یک حکومت را تشکیل دهد، انتظار داشتن شرافت کلامی و عملی و در کل ارزش های انسانی و آبروی جهانی از چنین حکومتی، تصوری غیر واقعی است.

کشتن یک میمون وحشت زده با موشک نظامی، فضانوردی نیست، بلکه خودنمایی است!

دروغ بزرگ رژیم دروغین و شارلاتانی آخوندی بر فرستادن میمون به فضا و بازگشت سالم آن

ادعای فرستادن میمون به فضا

 در روز دوشنبه هفته گذشته، حکومت اسلامی ایران ادعا کرد که یک میمون به فضا فرستاده است.  البته روزنامه دیلی تلگراف لندن   با دیالی نشان می دهد که این ادعا کاملن دروغ است. این ادعا دقیقا در راستای وعده های قبلی دولتی در مورد دستیابی شروع عصر فضانوردی در ایران و همچنین و در آستانه دهه معروف به دهه زجر(دهه فجر) به سبب تبلیغ تاریخ پیروزی انقلاب به یغما رفته مردم ایران بوسیله آیت الله خمینی و مسلمانان تندرو انجام شد. متاسفانه دروغ بودن این ادعا نیز به سرعت ثابت شد و جز شرم و روسیاهی برای حکومت اسلامی و در نگاه جهانی برای ایرانیان به ارمغان نداشت.
استفاده از موشک جنگی برای فضانوردی
به گزارش خبرگزاری همشهری  کاوشگرها بطور عمومی برای بررسی جو، داده برداری از لایه‌های میانی اتمسفر و بررسی لایه‌های مختلف آن و مطالعات گوناگون دیگر مورد استفاده قرار می‌گیرند و کاوشگر پیشگام ساخت ایران از چهار بخش تشکیل شده است:
۱. مجموعه موتور، متشکل از اجزای قفسه دم، بالک‌های پایدار ساز، بلوک تنظیم ارتفاع،موتور و نازل
۲. سکوی پرتاب برای پرتاب مجموعه
۳. ایستگاه‌های زمینی برای برقراری ارتباط با کاوشگر و دریافت اطلاعات به صورت زمان واقعی
۴. محموله که از اجزای کپسول زیستی سامانه خدمات (الکترونیک، مخابرات و پردازش) جدایش سازه و بازیابی موجود زنده تشکیل شده است.
این گزارش در توضیح بیشتر این کاوشگر را تافته ای جدا بافته و بسیار پیشرفته برای عملیات فضایی معرفی می کند. حال آنکه مایکل المن، عضو ارشد موسسه بین المللی مطالعات استراتژیک (IISS)، در گفتگو با  گاردين گفته است که؛ “چنان که به نظر می رسد که یک موشک تغییر شکل یافته نظامی برای پرتاب این میمون بیچاره استفاده شده است” او در ادامه اظهارات خود چنین اضافه می کند که؛
“ارتفاع در فضای ۱۰۰ کیلومتر از زمین امری بسیار عادی و بسیار ناچیز محسوب می شود و همچنین موشک به کار گرفته شده برای این ماموریت، به نظر می رسد از موشک های نظامی زلزال یا موشک فاتح-۱۱۰ باشد که برای مقاصد نظامی استفاده می شوند. حداکثر محدوده ارتفاع در هنگام حمل اجناس مقرون بصرفه برای حمل و نقل در حدود ۵۰۰ کیلوگرم، ۲۰۰ تا ۲۵۰ کیلومتر از سطح زمین می باشد، هرچند ایران غالبا ادعا می کند به ارتفاع ۳۰۰ کیلومتر برد دست یافته است.
اگر پرتاب موشک مستقیما و موفقیت آمیز انجام گرفته باشد، برد آن باید به ارتفاع ۱۲۰ کیلومتری یا بیشتر از سطح زمین دست یابد که این ارتفاع کاملا به جرم کپسول حاوی میمون بسته است.” این نوشته ترجمه کوتاهی از گزارش مفصل گاردین  است که در اینباره انجام شده، برای مطالعه کامل گزارش گاردین می توانید به مقاله “پشت پرده فرستادن یک میمون به فضا توسط ایران” ترجمه و تلخیص: آهو شکرائی رجوع کنید.
این هم تصویر دیگری از فرستادن میمون به فضاست که به جای شاهکار، باید آن را آخوند کار نامید. زیرا جز خودنمایی و تحمیر مردم عقب مانده و بره نشان هدف دیگری در کار نبوده است.

عکس ها سخن می گویند

اولین گروهی که در فضای مجازی به افشاگری در مورد دروغگویی و تکذیب بازگشت میمون به اصطلاح به فضا فرستاده شده، پرداخت، ایرانیان بودند. عکس های منتشر شده از دو میمون کاملا متفاوت است و هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند. پس از سر و صدای کاربران آگاه اینترنتی ایرانی به مرور خبرگزاری های خارجی نیز به این تفاوت های آشکار پرداختند.  رنگ  میمون فرستاده شده به خاکستری متمایل و پس از بازگشت به قهوه ای تغییر یافته و حتی رشد بیشتری پس از چند دقیقه داشته، شکل بینی، گونه حجم صورت دو میمون کاملا متفاوت است و حتی خال بالای آبروی راست میمون پرتاب شده بوسیله موشک کاملا ناپدید شده و…

فرهنگ حمایت از حیوانات در جهان

در قرن حاضر با وجود فرهنگ جهانی، طرفداران حقوق حیوانات در کشورهای قدرتمند و پیشرفته جهان، استفاده از حیوانات در آزمایشات فضایی به هیچ عنوان پسندیده نیست. جدا از اینکه یک انسان، نیاز به هیچ قانون یا اعتراضی ندارد زمانی که می داند جان یک حیوان زنده که با چشمانی وحشت زده به او می نگرد در شرف به خطر افتادن است. آمریکا نیز در سال ۱۹۴۸ میمونی را به ارتفاع ۸۳ مایلی زمین فرستاد که این میمون پیش از بازگشت راکت به زمین جان سپرده بود. خبر جان سپردن میمون در همان زمان اعلام شد، از آن پس یکی از دلایل اصلی مخالفت سازمان های حمایت از حقوق حیوانات برای استفاده حیوانات در آزمایشات فضایی احتمال همین خطر جانی بود.
اینکه امریکا نیز همین کار را کرده  و حیوانی را به فضا فرستاده است سخن بسیار بیهوده ای است ، زمانی نیز در امریکا برده داری سیاهان رایج بود. امروز اما، یکی از محبوب ترین و مورد اعتماد ترین رئیس جمهور های امریکا، یک مرد دو رگه سیاه پوست آمریکایی است. کشورهای پیشرفته، برخلاف حکومت های مذهبی در لجنزار گذشته اشتباهات خود زندگی نمی کنند، بلکه گوش به ندای آزادی خواهانه مردمان خود و رو به سوی فرداهایی روشن و جامعه ای با برقراری حقوق مساوی برای زنان، مردان و کودکان از همه نژاد ها و حتی حقوق حیوانات دارند.
میمون در مانده از دستت آخوند، نسبت به آینده خود نگران است، و گله گذاری می کند!.

کلام آخر

حکومت و دولتی که مردمانش از فقر و تورم و بالارفتن فشار روزمره مخارج به دلیل اختلاس های میلیون دلاری حکومتیان، بیکاری و ندانم کاری های سیاسی و اقتصادی در عذاب هستند. هرگز نباید به خودنمایی های بیهوده و بی سرانجام چون پرتاب موشک نظامی برای فضانوردی بپردازند. حدود دو تا سه میلیارد تومان خرج این آزمایش بیهوده می توانست برای پرداخت حقوق کارگران و کارمندان و بازنشتگان صرف شود. بخاری های مدارس تعمیر گردد تا کودکانی دیگر در آتش سوزانده نشوند. این خرج میلیونی می توانست صرف راه سازی و جاده سازی بهتر و بالابردن کیفیت ماشین سازی کارخانه های ایرانی برای حفظ جان مردم در تصادفات احتمالی انجام شود.
حکومتی که با اشعه های پارازیت، ایران را به بزرگترین کوره آدم سوزی جهان تبدیل کرده و به قتل کودکان به دنیا نیامده کمر بسته. همچنین بلندپروایی هایش در مورد پرونده اتمی سیل کودکان با ناهنجاری های اتمی در ایران بوجود آورده حکومت و دولتی که حتی توان کنترل آلودگی هوا و تامین بخاری برای مدرسه هایش را ندارد، بهتر است که سر از فضا به زمین گرفته و به مردم محروم و ستمدیده خود بنگرد!. چون، چنان که بارها به اثبات رسیده، بلندپروازی های دروغین و اصراف سرمایه های ملی ایران، چیزی جز ضرر برای مردم و بی آبرویی و مضحکه جهانی شدن حکومت اسلامی و در خطر جنگ قرار گرفتن برای ایران ندارد.
مردم محروم و ستم کشیده کشورمان اگر به آسمان نیز بنگرند، نگران آلودگی ها، اشعه های پارازیت و تشعشعات اتمی پراکنده در فضا و یا هواپیماهای جنگی از کشورهای دیگر بر آسمان کشورشان هستند. نه پرداخت چند میلیارد تومان برای کشتن میمونی در فضا. به هرحال این میمون بازی ها، برای حکومتی که در اسفناک ترین شرایط و تحریم های اقتصادی، هزینه ۱۴ میلیارد تومانی به ضریح مرده ای در عراق می بخشد، امری غیر عادی و دور از ذهن نیست!.
در پایان، نگارنده از رژیم ضد انسانی اسلامی درخواست دارد که اگر کمترین دوستی و محبتی برای مردم ایران دارند و می خواهند نام نیکی در تاریخ از خود به جای گذارند، باردیگر به جای فرستادن یک میمون  بیگناه ، احمد خاتمی را که از هر حیوانی درنده تر است و دهان کثیف او موجب کشت و کشتار جوانان زیادی شده، به فضا بفرستید تا ملت ایران دست کم از وجود  ناپاک یک آخوند در امان بمانند
باران بهارى
فضوله محله