وال استريت جورنال درباره فشار تازه حکومت اسلامی بر بهاييان می نويسد تهران با بهره گيری از مشغوليت جهان به مسائل خاورميانه حکم محکوميت رهبران بهايی به هريک ۲۰ سال زندان را تاييد کرد. حکومت خودکامه ايران از اين فرصت که توجه جهان به بحران خاورميانه است استفاده کرده و بهاييانی را که هيچ صدايی ندارند بشدت سرکوب می کند و ضمن خفه کردن جامعه بهايی، با بربريت تمام روياروی همه ايرانيان قرار گرفته است. | |
برگرفته از صدای آمریکا |
۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سهشنبه
رسانه:رژیم اسلامی با بربريت تمام روياروی همه ايرانيان قرار گرفته است
۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه
محور خطرناک تهران-دمشق-حزب الله- حماس -قوی تر می شود
محور خطرناک تهران-دمشق-حزب الله- حماس قوی تر می شود، این محور نه تنها علاقه دارد به اختلاف چه در اردوگاه عربی و چه در اردوگاه غربی دامن بزند بلکه می خواهد هرگونه گرایش دمکراسی را در جهان عرب در نطفه خفه کند.مبارزۀ جمهوری اسلامی و سوریه با دمکراسی عربیاگر اوضاع خاورمیانه تا این میزان حاد و خطرناک نبود می توانستیم آن را «کمدیِ اشتباهات»( نمایشنامه ای از ویلیام شکسپیر –م) بنامیم. در یمن و سوریه نا آرامی ها علیه حاکمان مستبد شدت می گیرد، این کشورها درعین حال از اعضای اتحادیۀ عرب هستند که قرار است همراه ناتو و اتحادیۀ اروپا برای آزادی توده های عرب تلاش کنند. این وضع ما را یاد مرحلۀ آغازین جنگ جهانی دوم می اندازد که استالین عملاٌ به پیمان هیتلر و ژاپن، که در اصل پیمانِ ضدکمونیستی نام داشت، وارد شد.در پیمان ناتو چند دستگی هایی وجود دارد. ترکیه مخالفت می کند چون نمی خواهد به داعیه های رهبری خود در جهان اسلام آسیب بزند. آلمان به اقدام نظامی روی خوش نشان نمی دهد. ایتالیا، قدرت استعماری سابق در لیبی، راه خود را می رود. فرانسوی ها و انگلیسی ها فعالانه در پی تغییر حکومت در لیبی هستند. آمریکا با احتیاط رفتار می کند.خطر انتفاضۀ چهارم از هر زمان دیگر بیشتر استدر این میان محور خطرناک تهران-دمشق-حزب الله- حماس قوی تر می شود، این محور نه تنها علاقه دارد به اختلاف چه در اردوگاه عربی و چه در اردوگاه غربی دامن بزند بلکه می خواهد هرگونه گرایش دمکراسی را در جهان عرب در نطفه خفه کند. (لینک ویدیویی از ناآرامی های سوریه)در صورت ادامۀ بحران در لیبی تهران می تواند به تسلیح اتمی خود ادامه دهد و سوریه قادر است برنامه های خود را برای بلعیدن کامل همسایه اش لبنان پی گیرد. خطر انتفاضۀ چهارم، با کارگردانی ایران و سوریه و با کمک حزب الله در شمال و حماس در جنوب اسرائیل بزرگ تر از همیشه است.جلوگیری از فاجعهاطلاعات جنبش زیرزمینی در ایران نشان می دهند که حکومت با شدت بیشتر با مخالفان برخورد می کند. شاهد این مدعا صدور حکم مرگ سکینۀ آشتیانی و تعقیب وکیلش است. یک مخالف ایرانی که ارتباطاتی با جنبش مقاومت دارد در صحبت با من هشدار داد ایران و سوریه به زودی بحرانی با اسرائیل راه خواهند انداخت. به گفتۀ وی هدف این است که اذهان را از مشکلات داخلی منحرف کنند و خشم توده های عرب را متوجه بحران فلسطینی- اسرائیل سازند که این آخرها چندان در رسانه های جمعی به آن پرداخته نشده است.دلیل اینکه ما چرا باید قیام های مردم را در دارا و دمشق که به قربانی های زیادی در این خشن ترین دیکتاتوری ها منجر شده جدی بگیریم این است که مانع شویم تا به ناگهان منجر به فاجعۀ واقعی شود.* از: لُرد وایدِنفِلد / در: دی ولتنویسنده ناشر و عضو مجلس اعیان انگلیس و سیاستمداری جهان وطن است. |
۱۳۹۰ فروردین ۹, سهشنبه
چرخش 180 درجه ای، از با اونا به با ما!
باراک حسین اوباما، پس از یک مبارزه انتخاباتی طولانی و جانانه با شعارهای "تغییر" و "ما می توانیم"، در چهارم نوامبر 2008 به ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا برگزیده شد و روز 20 ژانویه 2009 به کاخ سفید نقل مکان کرد. در پایان دوّمین ماه استقرار در کاخ سفید، باراک اوباما پیام نوروز 1388 خود را برای مردم و "رهبران جمهوری اسلامی" ایران فرستاد: «من بویژه می خواهم به طور مستقیم با مردم و رهبران جمهوری اسلامی ایران صحبت کنم... من میل دارم به روشنی با رهبران ایران سخن بگویم. پس این فصلی برای آغازی نو است. ما اختلافاتی جدّی داریم که با گذشت زمان بر آنها افزوده شده است». در آن پیام اوباما با صراحت علاقه وافر خود را به تجدید روابط باحکومت جمهوری اسلامی ابراز کرد: «دولت من اکنون... درصدد ایجاد یک پیوند سازنده میان ایالات متحده امریکا، ایران و جامعه جهانی است. این فرآیند با تهدید پیش نمی رود. به جای آن ما خواستار برقراری ارتباطی صادقانه و مبتنی بر احترام متقابل هستیم. در همان زمان خبرهایی درز کرد مبنی بر این که باراک اوباما یک نامه خصوصی و محرمانه نیز برای سیّدعلی خامنه ای نوشته است. آیت الله خامنه ای در پاسخ پیام اوباما گفت: «شما تغییر کنید، ما هم رفتارمان تغییر خواهد کرد... ما تا وقتی که دولت امریکا روش، عمل، جهت گیری و سیاست های خود را مثل این سی سال علیه ما ادامه بدهد، ما هم آدم و ملّت این سی سال خواهیم بود». علی لاریجانی، رییس مجلس شورای اسلامی نیز در واکنش به پیام نوروزی 1388 اوباما گفت: «دعوای جمهوری اسلامی با امریکا اختلافی احساسی و عاطفی نیست که با حرف های زیبا فیصله یابد». کمتر از 3 ماه پس از فرستادن آن پیام، به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم در 22 خرداد 1388 با نتیجه ای که همه می دانند برگزار شد. گزافه گویی نیست اگر بگویم که لحن و فحوای کلام باراک اوباما در افزایش گستاخی و بی پروایی حکومت ولایت مطلقه فقیه برای تقلّب هرچه گسترده تر در انتخابات بی تأثیر نبود. اگر آن انتخابات یک سال زودتر و در زمان ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش برگزار می شد، به احتمال زیاد حکومت در تقلّب احتیاط بیشتری می کرد و نتیجه همان نمی شد که در شامگاه 22 خرداد شد. در تظاهرات و رویدادهای فجیع و خونبار پس از 22 خرداد 1388، باراک اوباما سکوت پیشه کرد و یک روز پیش از مراسم تحلیف محمود احمدی نژاد، رابرت گیبز سخنگوی کاخ سفید اعلام کرد که رویدادهای ایران مسئله ای داخلی است و ایالات متحده در آنها دخالت نمی کند. این سکوت و بی تفاوتی آنقدر ادامه یافت تا در پاییز 1388 جوانان ایران در تظاهرات خود شعار سردادند که: «اوباما، اوباما، یا با اونا، یا با ما». حتی این شعار روشن و صریح نیز تأثیری در رفتار باراک اوباما نکرد و او چند ماه بعد در پیام نوروز 1389 – اگرچه آنرا خطاب به مردم ایران بیان کرد – به گله و گلایه از حاکمان جمهوری اسلامی پرداخت: «از سیاست های دولتمردان ایرانی ناامید شده و "با مشت گره شده" حاکمان ایران مواجه شده است». در آن پیام باراک اوباما از حکومت جمهوری اسلامی خواست حالا که در اکثر موارد با کاخ سفید "مخالفند"، بگویند در چه زمینه ای با امریکا "موافقند"! در آن پیام باراک اوباما تأکید کرد که: «پیشنهاد امریکا برای ایجاد روابط دیپلماتیک و انجام مذاکره با جمهوری اسلامی به قوّت خود باقی است و امریکا خواهان این است که جمهوری اسلامی جای مناسب خود را در جامعه بین المللی بیابد»! برای باراک اوباما، بیشتر ماه های سال 1389 نیز در بیم و امید توافق و سازش با حکومت اسلامی گذشت و فریادهای "یا با اونا، یا با ما"ی جوانان ایران ناشنیده گرفته شد. در سه – چهار ماه پایانی سال 1389، با رویدادهای زنجیره ای کشورهای شمال افریقا و خاور میانه، ورق برگشت و باراک اوباما کم کم روی دوّم شخصیت خود را بروز داد. در این روی دوّم، او شخصیتی آزاده، آزادی خواه و پشتیبان آزادی خواهان و مبارزان علیه خودکامگی و استبداد است. ویژگی های این روی دوّم شخصیت، در پیام نوروزی سال 1390 باراک اوباما بازتاب یافته اند: «من هرسال در دوره ریاست جمهوری خود این روز را با خطاب مستقیم به مردم ایران بزرگ داشته ام». آنچه که اوباما در این عبارت می گوید، نیمه حقیقتی است که می گویند از دروغ بدتر است. هرکس که پیام نوروزی سال 1388 او را خوانده باشد، بخوبی می داند که قراردادن "مردم" در پیش از "رهبران جمهوری اسلامی" تنها برای وزن شعر و خالی نبودن عریضه بوده و دلیل اثبات این مدّعا هم این است که او در یک سال و چند ماه گذشته حتی یکبار به صراحت نگفت که پیام "یا با اونا، یا با ما"ی جوانان ایران را شنیده است! روند رویدادهای سال 1389، "ناامیدی" باراک اوباما از توافق و سازش با "رهبران جمهوری اسلامی" را تکمیل کردند و بویژه آنچه که در سه – چهار ماه آخر سال در کشورهای شمال افریقا و خاورمیانه گذشت و هنوز ادامه دارد، زمینه ساز "تغییر" کامل مضمون پیام نوروزی سال 1390 او شد. در این پیام که با ذوق زدگی و استقبال بی سابقه و شتابزده بسیاری از هم میهنان، بویژه مفسران و تحلیلگران سیاسی، مواجه شد، باراک اوباما می گوید: «می دانیم که این جنبش ها منحصر به همین چندماه گذشته نبوده اند. همان نیروهای امیدی که میدان تحریر (قاهره) را درنوردیدند، در ژوئن 2009 (خرداد 1388) در میدان آزادی (تهران) دیده شدند. و درست به همان گونه که مردم منطقه بر حق انتخاب خود برای این که چگونه حکومتی داشته باشند پای فشرده اند، دولت های منطقه نیز در پاسخ خود دارای انتخاب هستند. تابحال پاسخ دولت ایران این بوده است که برای حفظ قدرت خود اهمیتی به مراتب بیشتر از احترام به حقوق مردم ایران قائل بوده است. طی مدّتی نزدیک به دوسال، پیکاری از ارعاب و نقض حقوق در جریان بوده است. مردم ایران از پیر و جوان، زن و مرد، ثروتمند و فقیر در معرض تعقیب و آزار قرارداشته اند. صدها زندانی عقیدتی در زندان ها بسر می برند. بیگناهان ناپدید شده اند. روزنامه نگاران را خاموش کرده اند. زنان در معرض شکنجه قرار گرفته اند، کودکان به مرگ محکوم شده اند». باراک اوباما که آشکارا می کوشد تأخیر، بی عملی و بی تفاوتی نزدیک به دوساله خود را با فاش گویی های تندوتیز جبران کند، در ادامه پیام نوروزی خود می گوید: «این انتخاب ها نشانه نیرومندی نیست، آنها ترس را نشان می دهند. زیرا وقتی دولتی تا آنجا از مردم خود وحشت دارد که به آنها حتی اجازه دسترسی به اطلاعات یا برقراری ارتباط با یکدیگر را نمی دهد، این به خودی خود گویاست. امّا آینده ایران با ترس شکل نخواهد گرفت. آینده ایران از آن جوانان است، جوانانی که سرنوشت خود را تعیین می کنند». وسرانجام، پس از نزدیک به بک سال و نیم تأخیر در پاسخگویی به شعار جوانان ایران "اوباما، اوباما، یا با اونا، یا با ما" به آنان پاسخ داد: «استعداد، امیدها و گزینه های شما به آینده ایران شکل خواهند داد و به روشن ساختن جهان یاری می دهند و هرچند که زمانه تاریک جلوه می کند، می خواهم بدانید که من با شما هستم». هدف از این نوشتار تخطئه یا کاستن از ارزش موضع گیری باراک اوباما در پیام نوروزی سال 1390 نیست. تردید نیست که رستاخیز مردم ایران از پشتیبانی هر فرد عادی نیز نیرو می گیرد و این پشتیبانی اگر از جانب رییس جمهوری قدرتمندترین کشور جهان باشد اثرش به مراتب بیشتر خواهد بود. هدف یادآوری و جلب توجّه به این نکته است که در ارزیابی و بها دادن به این گفته ها نباید دچار ذوق زدگی شتابزده شد. فزون براین، آنچه باراک اوباما در پیام نوروزی امسال گفته، حرف های تازه ای نیستند و در نزدیک به دوسال گذشته بسیاری همه آنها را گفته و بازگفته اند و به قول عوام باراک اوباما دوزاریش دیر افتاده است! این نیز گفتنی است که کسی که پس از آن سکوت طولانی غیرقابل توجیه می تواند براحتی چنین چرخشی در گذر "از با اونا به با ما" داشته باشد، در آینده هم هرگاه منافعش ایجاب کند، خواهد توانست یک چرخش 180 درجه ای دیگر انجام دهد! شهباز نخعی |
پس از پسته رفسنجان، فساد رفسنجان هم صادر شد
روزنامه انگلیسی گاردین، در گزارشی به خبرگزاری بی بی سی، افشا کرد که مهدی، یکی از فرزندان هاشمی رفسنجانی، که ظاهراً به انگلیس فرار کرده است، بدون دانستن زبان انگلیسی در پی بدست آوردن دکترا از دانشگاه آکسفورد می باشد.در این گزارش آمده است، پایان نامه آقا مهدی، در ژانویه گذشته از سوی پروفسور هرتزیگ و دکتر هما کاتوزیان، دو استاد ارشد دانشکده مطالعات شرقی آکسفورد مورد ارزیابی قرار گرفته است. گاردین افزود؛ با توجه به اینکه دانشجویان دکترا باید خودشان شخصاً طرح پایان نامه را بنویسند، دانشگاه آکسفورد تحقیق در این مورد را آغاز کرده است. دانشگاه در زمینه پرداخت پول به اشخاص برای کمک به اخذ پذیرش تحصیلی در مقطع دکترا نیز ادامه خواهد داد.این خبر نشان می دهد که مخالفین خاندان فاسد رفسنجانی، به دانشگاه آکسفورد در این باره هشدار داده اند. آقا مهدی، پسر اکبر شاه! مدارک تحصیلی خود در ایران را به رخ کشید و گفت تحقیق در مورد نحوه پذیرش او در دانشگاه آکسفورد، بی احترامی به این دانشگاه است! آقا مهدی، نشان داد که نگران آکسفورد می باشد.دانشگاه آکسفورد، همان دانشگاهی است که عوضعلی کردان، وزیر کابینه احمدی نژاد، هم مدعی بود که از آنجا دکترا گرفته " خریده " است. کردان، کسی بود که باعث شد واژه " کردانیزه " به فرهنگ واژه ها راه یابد، " کردانیزه " یعنی کسی که مدرک قلابی دانشگاهی بدست آورده است.خانم دکتر هما کاتوزیان، در پاسخ به روزنامه گاردین، گفته است؛ هنگام بررسی پایان نامه آقا مهدی! متوجه نسبت فامیلی آقا مهدی با اکبر هاشمی رفسنجانی نشده است، در صورتیکه به گفته آقا مهدی، ایشان با استادانی که پایان نامه را بررسی کرده اند ملاقات حضوری و مصاحبه داشته است! از سوی دیگر چهره آقا مهدی و پدرمظلوم ایشان، اکبر شاه! مانند همان چیزی است! که از وسط به دو نیم شده است.بیش از یک سال و نیم است که آقا مهدی، در انگلستان بسر می برد و در همه جا گفته است که برای اخذ دکترا به این کشور آمده است. از قدیم هم گفته اند ؛اگر ریش آخوند ها را بالا بزنی در زیر آن نوشته شده: « ساخت انگلیس» بد شانسی آقا مهدی و پدر محترمشان در این است که کوسه و بدون ریش می باشند و بالا نزده « Made in England» آشکار می شود. |
۱۳۹۰ فروردین ۸, دوشنبه
جمع آوری و امحای کلیه بیلبوردهای سخنان خامنه ای از سطح شهر تهران
میزان: شهرداری تهران در اقدامی پر هزینه به نصب و سپس جمع آوری و امحای بیلبوردهایی پیرامون نام گذاری سال ۹۰ از سوی رهبر جمهوری اسلامی پرداخت. شهرداری تهران پس از پایان سخنرانی آیت الله علی خامنهای دهها بیلبورد که حاوی تصاویر رهبر جمهوری اسلامی و نام گذاری سال جدید به نام جهاد اقتصادی در سطح شهر نصب کرده بود، به در خواست مسئولان امنیتی یک شبه به جمع آوری و جایگزینی این بیلبوردها با با تصاویری از گل و سبزه پرداخت.بنا به گزارشهای رسیده به «میزان خبر» تحلیل مقامات امنیتی از بازخورد منفی افکار عمومی موجب درخواست ایشان از شهرداری تهران برای جمع آوری این بیلبوردها بوده است.شنیده شده است شهروندان به تعدادی از این تصاویر رنگ سبز پاشیدهاند. نصب تصاویر رهبری دقایقی پس از آغاز سال و تبلیغ نام گذاری سال جدید توسط وی با صرف هزینه کلان و آماده باش تعداد زیادی از نیروهای شهرداری و چاپخانهها از اقدامات شهرداری تهران در دوران احمدینژاد است که توسط قالیباف نیز با جدیت ادامه یافته است. |
۱۳۹۰ فروردین ۵, جمعه
فرار از پاسخگویی تا دقیقه ۹۰
حمله هیات جمهوری اسلامی به گزارش دبیرکل سازمان ملل یک روز پیش از صدور قطعنامه: فرار از پاسخگویی تا دقیقه ۹۰ساعاتی قبل، هیات نمایندگی جمهوری اسلامی در شورای حقوق بشر پاسخ دولت ایران را به گزارش دبیرکل سازمان ملل که هفته پیش به صورت غیررسمی و امروز به صورت رسمی ارائه شده بود با عباراتی شعاری وبدون اشاره به مواردی که در این گزارش ذکر شده بود به صورت کلی در پنج دقیقه ارائه کرد. به گفته یکی از دیپلمات هایی که کشورمطبوعش قراراست فردا رای مثبت به قطعنامه بدهد دفاع ایران عملا نشان دهنده آن بود که مقامات تهران عملا هیچ اراده ای برای پاسخگویی و مسوولیت پذیری ندارند.علی بحرینی دیپلمات ایرانی که پاسخ دولتی را خواند کمتر در شورای حقوق بشر شناخته شده است. او بیانیه ای را خواند که بسیاری از دیپلمات ها وسازمان های غیردولتی حاضر در محل اجلاس آن را ضعیف، فاقدساختار، شعاری و بی توجه به مواردی اصولی مطرح شده در گزارش دبیر کل سازمان ملل خواندند. عضو یکی از سازمان های غیردولتی بین المللی فعال در جریان تصویب قطعنامه گفت: « هیات دولتی ایران بیش از یک هفته وقت داشت که روی پاسخ خود کار کند و پاسخی مستند ارائه کند اما چنین جوابی می توانست حتی پیش از دیدن گزارش دبیر کل نوشته شده باشد.»به نظر می رسید که پاسخ هیات ایرانی از متنی فارسی به انگلیسی ترجمه شده باشد چرا که برخی از کلمات به کار برده شده در آن عملا با ادبیات حقوقی و سیاسی متداول در جریان اجلاسی از این دست فاصله بسیار داشت و علاوه بر آن از روانی و انسجام متحوایی نیز برخوردار نبود.علی بحرینی درفرصتی که دراختیار داشت گفت: «جمهوری اسلامی ایران براین نکته تاکید می کند که تصویب قطعنامه ۶۵/۲۲۶ نتیجه انگیزه های سیاسی برخی کشورهاست و کشورهای زیادی به آن رای منفی دادند. ما معتقدیم که تصویب قطعنامه سوم مخدوش سازی تاسف بار سیستم حقوق بشر سازمان ملل است و محتوای آن غیرقابل توجیه و غیرموجه است. برخلاف مخالفت قوی با قطعنامه ما آمادگی خود را برای فرآهم کردن همه اطلاعات لازم به دفتر کمیساریای عالی برای گزارشی بی طرفانه هستیم.» وی همچنین گفت ما معتقدیم که گزارش دبیرکل انعکاس صادقانه از وضعیت واقعی حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران نیست.نماینده ایران اطلاعات مطرح شده در گزارش دبیر کل سازمان ملل را ضعیف و محتوای آن را گمره کننده خواند. او همچنین گفت که گزارش دبیر کل از فقدان توازن و بی طرفی رنج می برد و اطلاعات آن از مجموعه گزیده شده ای به دفتر کمیسیاری عالی حقوق بشر ارسال شده است.علی بحرینی در حالی از صداقت در گزارش دبیرکل و نیز صحت اطلاعات آن سخن گفت که در یکی از بندهای گزارش دبیر کل وی از اینکه طرف ایرانی در یکی از ملاقات ها با کارمندان کمیساریای عالی حقوق بشر ۶۰ اعدام پنهانی در مشهد را مورد تایید قرار داده اند پرده برداشته شده بود. هیچ کدام از نمایندگان هیات ایرانی در طی مدت چهار هفته اجلاس حاضر نبودند در خصوص موارد مطرح شده در گزارش دبیر کل صحبت کنند. گزارش یاد شده به تفصیل بازداشت ها واعدام های خودسرانه، محدودیت های آزادی بیان واجتماعات و تبعیض جنسیتی و قومی و مذهبی را با جزییات مطرح می سازد.یکی از دیپلمات های حاضر در محل اجلاس به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که پاسخ دولت ایران کاملا غیرمتناسب با وضعیت کشوری بود که قراراست فردا در جلوی دوربین ها و چشم های میلیون ها نفر بار دیگر شاهد یک قطعنامه علیه وضعیت حقوق بشر در کشورش باشد. به گفته دیپلمات یاد شده هیات دیپلماتیک ایران در طی چهار هفته حضور در اجلاس کمتر در انظار حاضر شده و حتی در هنگام جلسات رسمی برخی از اعضای آن که باید پشت میز ایران بنشینند در جاهای مختلف سالن پرسه می زنند.نماینده ایران در بخشی دیگری از پاسخ دولت به گزارش دبیر کل گفت: « جمهوری اسلامی همواره تعهدصادقانه خودش را در خصوص ترویج حقوق بشر ابراز داشته است. جمهوری اسلامی ایران به جد مصمم است که توانایی ها وظرفیت های بالقوه خود را به حداکثر برساند تا به بیشترین دستاورد در زمینه حقوق بشر بر اساس قانون اساسی و تعهد به ابزارهای بین المللی حقوق بشر برسد. دولت جمهوری اسلامی ایران عمیقا در جهت تشخیص حقوق مردم کار کرده تا جامعه شکوفایی براساس عدالت و برابری و آزادی های مشروع و همکاری و توسعه اقتصادی واجتماعی ایجاد کند.»کلی گویی نمایندگان هیات ایرانی و اینکه در پاسخ یاد شده حتی یک مورد به صورت مشخص به چالش کشیده نشد ویا اینکه در چه مواردی آنچه که نماینده ایرانی آن را جانبدارانه و غیرمنصفانه خواند در گزارش بوده است. نکته جالب توجه آنکه بر خلاف روزهای گذشته هنگام قرائت جوابیه غیراز علی بحرینی همه اعضا به جای نشستن در کنار وی در کنار سالن راه می رفتند. گفته می شود که این اجلاس می تواند پایان کار برخی از دیپلمات هایی باشد که در طی ماه های گذشته برای جلوگیری از تصویب قطعنامه تلاش کرده اند اما راه به جایی نبردند.علی بحرینی همچنین در خصوص انتظارات هیات از گزارش دبیر کل گفت که مردم ودولت ایران دستاوردهای زیادی در حوزه های مختلف زندگی طی سالهای گذشته داشته اند و هیات دولتی انتظار داشته است که بخشی از این دستاوردها درگزارش دبیر کل منعکس شود. وی همچنین گفت خود-نظارتی یکی از اصول کلی سیستم حکومتداری ایرانی است: « جمهوری اسلامی ایران متعلق به مردم است و پاسخگوی خواست انهاست بر همین اساس مکانیزم های نظارتی مختلفی تعبیه شده که عملکرد صحیح دولت و بخش قضایی را تضمین کند…» وی همچنین به تصویب قانون شهروندی در سال ۲۰۰۴ اشاره کرد و اینکه براساس آن در هر استان دفاتری برای نظارت بر نحوه عمل به قانون تعبیه شده است.یکی از دیپلمات های عضو شورا به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که سخنان نماینده ایران به گونه ای است که انگار کشوری که دبیرکل سازمان ملل از آن گزارش کرده کشور دیگری غیر از ایران است. در واقع علی بحرینی توضیح نداد که چگونه با وجود مکانییزم های نظارتی مختلفی که از آن سخن می گفت صدها مورد نقض حقوق بشر مطرح شده در گزارش دبیر کل همچنان وجود دارد و چنین دفاتری عملا نه تنها تضمینی برای رعایت حقوق شهروندنی نبوده اند بلکه طی دو سال گذشته بر حجم و ابعاد نقض حقوق بشر در کشور افزوده شده است.جلسه شورای حقوق بشر فردا با تصویب قطعنامه ای که به موجب آن گزارشگر ویژه برای ایران تعیین می شود ادامه خواهد یافت.درعکس بالا نسخه ای از گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر که در آن سخنان جوادلاریجانی رییس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه در مورد حوزه های مختلف حقوق بشر مورد بررسی قرار گرفته و تحریف ها و اطلاعات غلطی که وی طی سالهای گذشته در گفت وگو با رسانه مطرح کرده با اطلاعات دقیق درمورد پرونده های مختلف به مخاطبان ارائه و به چالش کشده شده است، دیده می شود. این گزارش درجریان اجلاس در اختیار دیپلمات های کشورهای عضو شورا قرار گرفت و نسخه هایی از ان هم به تیم ایرانی داد شده است. این گزارش به صورت پی دی اف روی وب سایت کمپین قابل دسترسی است. |
۱۳۹۰ فروردین ۴, پنجشنبه
قطعنامه حقوق بشر علیه جمهوری اسلامی دقایقی پیش تصویب شد
قطعنامه حقوق بشر علیه جمهوری اسلامی دقایقی پیش تصویب شد: ۲۲ رای مثبت در برابر ۷ رای منفی: گزارشگری ویژه به ایران اعزام می شود.این گزارش هر ۱۵ دقیقه یک بار از محل اجلاس آپدیت می شود- ۲۲ کشور شورای حقوق بشر موافق با قطعنامه پیشنهادی علیه ایران در برابر ۷ مخالف و ۱۴ ممتنع به قطعنامه ای علیه ایران رای دادند که به موجب آن باید گزارشگر ویژه حقوق بشر به ایران اعزام شود. در این جلسه که دقایقی پیش (ساعت ۱ بعد از ظهر به وقت ژنو) پایان یافت هیات دیپلماتیک ایران در دفاع خود از اینکه نباید قطعنامه تصویب شود وقت عمده خود را به حمله به نقض حقوق بشر در آمریکا و متهم کردن به اینکه شورا مورد سوء استفاده قرار گرفته است گذراند و از طرح مباحث اصولی فاصله گرفت. نماینده ایران که عصبی به نظر می رسید حتی حمایت برزیل را نیز از دست داد. در این جلسه برزیل با رای مثبت به قطعنامه عملا ماهها لابی دولت تهران را بی اثر کرد. در این جلسه هم پیمانان همیشگی ایران همچون پاکستان، کوبا و چین وچندین کشور دیگر با قطعنامه مخالفت کردند اما برزیل که دولت ایران خیلی روی ان حساب کرده بود با بیانیه ای بسیار حساب شده از قطعنامه و گزارشگر ویژه حمایت کرد.نمایندگان سازمان های بین المللی حقوق بشر و دیپلمات های حاضر در اجلاس معتقدند که این یکی از فجیع ترین شکست های دیپلمات های ایرانی طی سالهای گذشته است با توجه به فاصله موافقان و مخالفان قطعنامه. کشورهای آرژانتین، بلژیک، برزیل، شیلی، فرانسه، گواتمالا، مجارستان، ژاپن، مالدیو، مکزیک، نروژ، لهستان، مولداوی، کره، سنگال، اسلواکی، اسپانیا، سوییس، اوکراین، انگلستان، آمریکا و زامبیا به این رای مثبت دادند.کشورهای بنگلادش، چین، کوبا، اکوادور، موریتانی، پاکستان، روسیه به قطعنامه رای منفی دادند. کشورهای بحرین، بورکینافاسو، کامرون، جیبوتی، گابون، غنا، اردن، مالزی، موریتس، نیجریه، اوگاندا، تایلند و اروگوئه رای ممتنع دادند. رای ممتنع عملا به حساب نمی آید و رای مثبت ومنفی تنها شمرده می شود.یکی از دیپلمات های کشور اکوادر در محل اجلاس به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که رییس هیات نمایندگانی این کشور از رای منفی به قطعنامه شخصا شرمنده است. اما تصمیم برای رای منفی به قطعنامه به صورت مستقیم از سوی رییس جمهور اکوادر آماده و محمود احمدی نژاد شخصا با وی صحبت کرده است. | |
کمپین بین المللی حقوق بشردرایران |
گفتگوهای پنهان بین آمریکا و جمهوری اسلامی
مقدمهدر تابستان 2009 و پس از انتخابات قلابی ریاست جمهوری در ایران، میلیونها نفر از مردم بجان آمده کشورمان به خیابان آمدند و رژیم ولایت فقیه را تا آستانه سقوط به عقب راندند. در همان حال، باراک اوباما برای مذاکرات هسته ای و معامله با سرکوبگران حاکم بر کشورمان آماده میشد و بجای حمایت صریح و روشن از جنبش عظیم مردم ایران، به بیانیه های خشک و بی معنا بسنده کرد تا مبادا باعث رنجش خامنه ای شده و سازش خیالی با وی نقش برآب شود. مردمی که با شعار "اوباما، اوباما، با اونا یا با ما" از رئیس جمهور آمریکا تقاضای کمک میکردند، نمیدانستند که از یکسال قبل ازآن، اوباما مذاکرات پنهان خویش با احمدی نژاد را شروع کرده و در توهم معامله با رژیم ایران فرو رفته بود.یکی از این ملاقات های پنهان، در اگوست 2008 یعنی سه ماه قبل از پیروزی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و هیئتی از طرف احمدی نژاد و به سرپرستی مشاور ارشد او "مجتبی هاشمی ثمره" در شهر لاهه در هلند با گروهی از سیاستمداران آمریکائی مذاکره نمود. دو ماه بعد در دسامبر، هنگامیکه اوباما به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شده بود، یکبار دیگر هیئتی به سرپرستی "هاشمی ثمره" در شهر وین با گروهی از مشاوران اوباما دیدار و گفتگو کردند. مسئول گروه آمریکائی را ویلیام پری وزیر دفاع سابق آمریکا و مسئول امنیت ملی در تیم انتخاباتی اوباما بعهده داشت و چند تن از نمایندگان کنگره نیز درآن حضور داشتند. |
۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه
من می اندیشم پس من هستم..
ذهن کنجکاو و شکاک انسان موجب شده تا در همه چیز دنیا به دیده ی تردید بنگرد
و حتی وجود خودش را نیز انکار کند. رنه دکارت، فیلسوف بلند آوازه ی عصر رنسانس،
اندیشیدن را اثباتی بر وجود خود می داند و می گوید: "من می اندیشم پس من هستم".
سایر متفکرین جهان، بویژه متشخصین دنیای اسلام و جمهوری اسلام نیز در اثبات این
مدعی کوششهای بسیار نموده و استدلالات ارزشمندی ارائه کردند که از نظر می گذرانیم:
امام خمینی : من تو دهن همَه می زنم لکن من هستم.
خامنه ای: اگر دشمن باشد من هم هستم.
محمود: من؟؟ اندیشیدن؟؟ نه بابا بیخیال، من نیستم.
رفسنجانی: بنا به مصلحت، من بعضی وقتا نیستم بعضی وقتا هستم.
خاتمی: من یواش می رم پس من هستم.
یک بسیجی: هر جا که غذای مفت باشه، من هم هستم
الهام: من کار می کنم پس من هستم
فاطمه رجبی: الهام سر کاره، من تنها هستم ...(برسد به دست آقا)؛
تیمسار فیروز آبادی: من خودم به تنهایی 4 نفر هستم.
عایشه: درسته که زیر سنم، اما هستم.
محمد: من الان ترتیب یه بچه رو دادم، پس من پستم.
خواهر عایشه: من به محض تولد زنده به گور شدم پس من نیستم.
حضرت علی اصغر: من سوراخم، پس من هستم.
جعفر طیار: من پرواز می کنم پس من هستم.
بلال حبشی: من عر میزنم، پس من هستم.
اصحاب کهف: ما می خوابیم پس ما هستیم.
عمر: من لگد میزنم پس من هستم.
فاطمه زهرا: من زاییدم، بس من هستم.
علی: من گردن میزنم پس من هست.
م حسن: من زن میبرم پس من هستم.
حسین: من آب میخورم پس من هستم.
امام زین العابدین: من بدون دواهام هیچ هم نیستم.
امام محمد باقر: من علم سوراخ می کنم پس من هستم.
امام جعفر صادق: به انشتین بگید بره، من هستم؛
امام موسی کاظم: من 37تا بچه دارم، پس من هستم.
امام رضا: من انگور خوردم پس من مستم.
امام جواد: من تیپ می زنم پس من هستم؛
امام هادی: من جریان 60 آمپری هدایت می کنم پس من هستم.
امام حسن عسگری: البته ما رو که کشتند، پس من نیستم
امام زمان: من نیستم پس من هستم!
خدا: من هستم؟؟
زندگی نامه مصور حضرت محمد
محمد ابن عبدالله در سال ۵۷۰ میلادی در مکه به دنیا آمد. مادرش قبل از تولد او را احمد نامیده بود که پس از خوردن یک سیلی جانانه، تسلیم رضای شوهر شد و نام محمد را بر کودک هفت ماهه متولد شده اش نهاد. مادرش آمنه زن بسیار مهربانی بود و خوشرویی او در میاین قبیله قریش زبانزد خاص و عام بود به طوری که شعر معروف ” آمنه، چشم تو، جام شراب منه، آمنه اخم تو رنج و عذاب منه” در وصف او سروده شد. آمنه زن بسیار سخت کوشی بود و هر ۹ ماه در گرمای سوزان حجاز، شوهرش را در کندن گودال و چال کردن نوزادان دخترش یاری میکرد و نقل است از ابن حمال که حتی یک بار هم آخ نگفت.
نسب پدرى:عبدالله بن عبدالمطلب (عبد الکسّ قرنه) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن هوموساپینس بن اورانجوتان .در كتابهاى تاریخى، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) و حتی پیشتر (خاک رس مورد استفاده خدا) ثبت و ضبط شده است.
دوران کودکی: حضرت محمد تا شش سالگی در دامان مادر پرورش یافت. او بر خلاف سایر پسران قبیله قریش، عاشق عروسک بازی بود و عروسک باربی را همواره کنار خود داشتند تا اینکه یکروز عبدالله در نبود محمد این عروسک را دزدیده و آنرا مرده به گور کرد و با این کارش ضربه روحی بزرگی به محمد وارد کرد به طوریکه آن حضرت ساعتها در داخل غاری نزدیک مکه مشغول گریه و زاری بودند و در همین روزها بود که قسم خوردند که روزی این عادت بد قریش را منسوخ نمایند.
در شش سالگی زندگی حضرت محمد وارد فاز نوینی گشت. در راه بازگشت از سفر یثرب، مادر محمد برای چندمین بار از نوزاد دختری فارغ شد و خشم عبدالله را با این کارش برانگیخت به طوری که عبدالله این دفعه هم نوزاد دختر و هم آمنه را زنده به گور کرد و حضانت محمد را به حلیمه دختر عبدالله ابن حارث واگذار کرد.
ابتلای محمد به بیماری صرع:
محمد در کودکی دچار حالات غریبی میشد به طوری که دهانش کفّ کرده و دچار تشنج میشد و حرفهای نامربوط به زبان میاورد. در سن 12سالگی بود که عمويش ابو طالب او را همراهش به سفر راهزنی- تجارتی – که آن زمان در حجاز معمول بود – به شام برد . درهمين سفر در محلی به نام ” بصری ” که از نواحی شام ( سوريه فعلی ) بود ، ابو طالب به ” راهبی ” مسيحی که نام وی ” بحيرا ” بود برخورد کرد . بحيرا هنگام ملاقات محمد – کودک ده يا دوازده ساله – از روی نشانه هايی که در کتابهای مقدس خوانده بود ، با اطمينان دريافت که اين کودک همان پيغمبر آخر الزمان است. اما پزشک یهودی که در آنجا حاضر بود به این حرف کشیش مسیحی خندید و حالات روحی غریب محمد را حاصل بیماری سرع دانست و از ابوطالب خواصت که هر ماه محمد را پیش طبیب یهودی دیگری به اسم البطروس الامپولی ببرد. این آمپول زن یهودی هر ماه سعی داشت با تزریق آمپول به درمان محمد بپردازد. محمد همواره از این دوره به عنوان دوران تلخی از زندگی یاد کرده و به خاطر همین آمپولها بود که کینه یهودیها رو به دل گرفت.
محمد در این دوران تحت تعلیم عمویش ابوطالب قرار گرفت که اهمیت زیادی برای ورزش قائل بود. محمد توانست با تلاش فراوان در رشتههای زیر به عضویت تیم ملی عربستان درآید:
رشته پرتاب چکش. در این رشته ورزشکاران موظف بودند که یک پتک آهنی رو به سمت بتهای سنگی پرت کنند و هر چه بیشتر از آنها را سرنگون کنند. محمد چنان مهارتی در این رشته کسب کرده بود که وزارت ورزش قریش، ساختمان کعبه را جهت تمرین در اختیار او قرار داد. این ورزش بعدها به اروپا راه یافته و به بتینگ (Boting) و بعدها به بولینگ (Bowling) تغییر نام داد.
شمشیر بازی: محمد در هر سه رشته شمشیربازی مهارت خاصی داشت. در رشته فلوره محمد با استفاده از نوک شمشیر چشم دشمنان (یهودیان و صاحبان اسیر شده کاروان تجاری) را از حدقه درمیاورد. در رشته سابر قادر بود که با یک ضربه، سر یک نوزاد دختر (بعدها سر یک انسان بالغ) را از بدن جدا کند. در رشته اپه نیز بارها توانسته بود خورجین یک اسب را سوراخ کرده و محتویات آنرا به سرقت برد.
تریاتلون (ورزش سه گانه):
در این ورزش، محمد پشت تپهای کمن کرده و در هنگام عبور کاروان تجاری، ابتدا سوار بر شتر تیری به سمت محافظان کاروان شلیک نمود و سپس شمشیر زنان تا قلب کاروان پیش رفته و پس از سر به نیست کردن همه مردان، بر روی زن و بچه آنان کرال سینه رفته و سپاس در میان هیاهوی قریش، به نزد عموی خود بازمیگشت
كابوسهای پیامبران.....
حضرت محمد:
عایشه از طریق مادرش اعلام میکنه که آماده ازدواج نیست و اول میخواد مهدکودکش رو تموم کنه… عربستان سعودی به “کنوانسیون منع بهره کشی جنسی از کودکان” میپیونده….عنکبوتهای غار حرا تصمیم به اعتصاب کار نامحدود میگیرند…. “داشتن سلامت اخلاقی و عدم سو پیشینه” و همچنین “داشتن سواد خواندن و نوشتن” به شرایط پذیرش پیغمبران اضافه میشه…
عایشه:
محمّد چشمش به دختر ۴ ساله همسایه میافته و یک سوسمار نه، ۱۰۰ سوسمار عاشقش میشه….
حضرت نوح:
کوماندوهای اسرائیلی وارد کشتی میشن، کرگدنها تصمیم به مقاومت میگیرند… تیمسار فیروز آبادی مخفیانه وارد کشتی میشه و خودش رو تو انبار آذوقه قایم میکنه.
حضرت زهرا:
عمر تصمیم میگیره که به کلاس کاراته بره و تا کمربند مشکی ادامه بده.
حضرت عیسی:
دفترچه خاطرات مامانش میفته دست حسین شریعتمداری. در عرض ۲ روز همه دنیا میدونن که پدر واقعیش کی بوده، همه به جز خود عیسی!… نیرویی انتظامی تصمیم میگیره که تولید کنندگان مشروبات الکلی رو به صلیب بکشه….
حضرت ابوالفضل عباس:
تو برزخ اعلام میکنند که هر کی تشنشه دستش رو بلند کنه….تو صف بهشت یه مگس میشینه رو دماغش، ول کن هم نیست… تنها کسانی وارد بهشت میشن که بتونن طرز صحیح گرفتن قنوت و وضو رو نشون بدن و یه انگشتر عقیق به انگشت داشته باشند و رو بازوشون اسم حسین خالکوبی شده باشه و حاضر باشند تعهد نامهای رو در مورد قبول شرایط بهشت رو به دست خود امضأ کنند.
حضرت یونس:
نهنگ مادهای که یونس تو شکمش زندگی میکنه، تصمیم به جفتگیری میگیره.
امام زمان:
هیأت دولت تصمیم میگیره که فاطمه رجبی رو به عنوان نماینده، برای قانع کردن حضرت برای تعجیل در ظهور به ته غار بفرسته…. یه راننده کامیون خارجی تصمیم میگیره که روغن موتورش رو بالای چاه عوض کنه….
عمر: زنش یه دوقلوی سیاه پوست به دنیا میاره، بلال حبشی دست به فرار میزنه.
حضرت ابراهیم:
در روز قربان، ملکهها اشتباهی به جای گوسفند ماده، بوفالوی نر براش میفرستن.
حضرت اسماعیل:
رجوع شود به مطلب بالا.
حضرت علی:
شهرداری خیبر تصمیم میگیره پروژه ساختن در قلعه رو به یه پیمانکار خارجی که فقط از مواد استاندارد استفاده میکنه، واگذار کنه… سالن شمشیربازی ابن ملجم به بهره برداری میرسه…
فاطمه زهرا:
چشمش به عکس کیم کارداشیان میافته و تصمیم میگیره دیگه حامله نشه چون برا هیکلش بده…
امام حسن:
هر ۶۳ تا زنش تحت تأثیر افکار فمینیستی قرار میگیرن
امام زین العابدین بیمار:
امام حسین به لشکرش دستور میده به جای جنگ کردن، به سرعت باد عقب نشینی کنند، استامینوفن کدأین آلوده به اکس وارد بازار عربستان میشه، دفترچه بیمه امام تو یکی از خیمهها جا میمونه و آتیش میگیره
حضرت زینب :
بچه ها رفتن آمپلی فایر مسجد رو دستکاری کردن ، نمیتونه سخنرانی کنه.
دشمنان ما......
قرارداد بردگی اعراب با ایرانیان
تاریخ به زبان ساده!
وقتی «فتحالفتوح» اعراب بر ضد ایران در «جنگ جلولا»* روی داد و کمر سپاهیان ایران، کیان ایران و سربلندی ایرانی در برابر سرداران سپاه عرب درهم شکست،ایرانیان براستی زیر شمشیر، شلاق، آیات و فرامین اعراب مسلمان قرارگرفتند. چند میلیون ایرانی در دو قرن نخستِ پیروزی مسلمانان برایران کشته شدند. صدها هزارنفر به هندوستان و شرق اروپای امروزی گریختند. مسلمانان، مردم ایران را «بنده»، «موالی»؛ «برده»؛ «کنیز»؛ «عجم = لال»؛ «مجوس= جادوگر وحقهباز» نامیدند و دماغ ایرانیان را به خاک مالیدند.
ما از تبار قریش,هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانیها.هرعربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر.هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر.ایرانیها را باید دستگیر و به مدینه آورد,زنانشان را فروختن و مردانشان را به بردگی وغلامی اعراب گماشت.(حسین بن علی,سفینه البحار و مدینه الاحکام والاثار,صفحه 164)
مسلمانهای عرب قراردادی نانوشته را به ایرانیها تحمیل کردند که تا به اکنون نیز اجرا میشوند:
1 – چون مردم ایران از دین و سپاه عربستان شکست خورده بودند (وهنوز هم این شکست جبران نشده) باید روزی 17 بار به سوی عربستان (پایتخت اسلام که محمد از آنجا برخاسته بود) زانو بر زمین بزنند و سنگی سیاه در «امالقرای اسلام» را سجده کنند
2 – در این سجده؛ ایرانیان (مانند ملتهای شکستخوردهی دیگر) باید 17 بار پیشانی خود را هم به خاک عربستان (مُهر نماز) فرود بیاورند و تعظیمکنان اظهار عجز، عبودیت و بیعت کنند!
3 – ایرانیانی که ستایندهی اهورامزدا بودند و خود؛ پیشوائی با نام زرتشت داشتند، پس از شکست از مسلمانها باید 17 بار در 5 نوبت شبانه روزی با صدای بلند اعتراف کنند: «الله اکبر! اشهدان محمد رسولالله. اشهد ان علی ولی الله ...» تا یادشان نرود که مزدا بی مزدا! زرتشت بی زرتشت! ایران بی ایران! محمد عرب و علی عرب ارباب ایرانیان شدهاند!
4- در عراق جنگی اتفاق افتاد بین دارو دستههای معاویه و حسین که هیچ ربطی به مردم شکست خوردهی ایران نداشت (مانند جنگ فلسطینیها و اسرائیلیها). جنگی بود بر سر قدرت و خلافت و ثروت بین خود عربها که پیروان دین محمد بودهاند. اما ایرانیان 12 قرن است باید مراسم عزاداری برای «سالار شهیدان؛ حسین ابن علی» برگزار کنند؛ و در سوگ آن آدمهای ندیده و نشناخته که دشمنان مردم ایران بودند بر سر و سینهی خود بکوبند، گِل و خاک و کاه برسر بریزند، نذری بدهند، قربانی بکنند، گریه و زاری بکنند، قمه و زنجیر بزنند تا یادشان نرود که برده؛ موالی و مسلمان شدهاند. آنان باید بر سر خود بکوبند تا یادشان نرود بردهی اعراب شدهاند. (آفرین بر این ایرانیان که گویا فرزندان کوروش و آرش و رستم بودهاند!)
5- ایرانیان مجبور بودند (و هنوزهم هستند) که کتاب دینی عربها (قرآن) را ببوسند و برچشم بگذارند! آنهم پس از این که «طهارت» گرفته باشند تا نجاست ایرانی بودنشان برطرف شده باشد! ایرانیان مجبورند قرآن را «مقدس» بدانند و آیات آن را شب و روز در خانه و مسجد، بهنگام تولد فرزندان و بر سر گور مردگان خود با صدای بلند برای یکدیگر بخوانند تا یادشان بماند از دست عربهای مسلمان شکست خوردهاند و موالی و بندهی آنها هستند. (درود براین ایرانیان که پدرانی همچون فردوسی و کاوه و بابک داشتهاند!)
6 – ایرانیان شکست خورده باید به نمایندگان دینی عربها باجهای گوناگونی بدهند مانند: جزیه، خمس، زکات، سهم امام، اوقاف، نذری؛ قربانی و...
7 – از «وظایف شرعی» ایرانیان یکی هم این بود و هست که باید به زیارت، پایبوسی و آستانبوسی و خاکلیسی عربهای پیروز بروند. به زیارت قم، مشهد، کربلا، نجف، سوریه و مکه. باید بروند حتا معجر قبرهای پیروزمندان برایران را ببوسند و از آنها طلب «مغفرت» کنند!
8 – برای این که نکند یک وقتی ایرانیان بفکر رها کردن خود از چنگال عربزادههای مسلمان شوند، باید برای درمان دردهای بیشمار خود که بر اثر تسلط اسلام و عرب بر ایران بوجود آمده، چشم براه نسل دوازدهم خاندان امت و نبوت عربی یعنی «امام زمان» بمانند! سرانجام شاید آن طفل 5 ساله عرب (که لابد دست چپ و راستش را هم نمیشناسد) پس از 1200 سال و درست در قرن 21 که سدهی علم و دانش است از چاهی در بصره ظهور کند و به داد ایرانیانی برسد که از دست اجداد خونریز او به نکبت ابدی دچار شدهاند! حتا شاه و شاهزادهی ایرانی هم: یا کمر بستهی «امام رضا و صاحبالزمان» هستند یا نام آنها و اجدادش را برخود نهادهاند! حتا پهلوان وزنهبرداری یا فوتبال ایران هم درصحنهی جهانی اعتراف میکند که با یاری آن بچهی 5 ساله توانسته نفر اول جهان شود!
9 – ایرانیان شکست خورده باید احترام ویژهای به نوه نتیجههای عربهای چیره شده بر ایران بگذارند که نام سید (آقا) بر خود نهادهاند. باید با نام «نذری و خیرات» به «سیدها = سرورها) باج بدهند و در برابرشان تا کمر خم شوند و به «سادات» ابراز بندگی و ارادت نمایند تا یادشان نرود که اگر آن امامها و سرداران ایرانکوبِ عرب مردهاند؛ نوادگانشان در «ایرن اسلامی» حی و حاضرند و حتا یکی از آنها با نام >سید< روحالله خمینی رهبر انقلابشان علیه شاه بوده است، و یکی دیگر با نام >سید<علی خامنهای رهبر فعلیشان است!
اکنون ما بهجای «سپاه ایران»؛ «سپاه قدس»؛ «سپاه محمد» و«سپاه خاتمالانبیاء» داریم! گرچه گویا عربها ازسر ما دست برداشتهاند اما نمایندگان ایدئولوژیک آنها (سپاه پاسداران، بسیج، سربازان گمنام امام زمان، روحانیون، سادات، طلبهها، آیتاللهها و...) دارند اقدامات سعدابنابیوقاص را درایران علیه ایرانیان ادامه میدهند!(یعنی: ما خود به دشمن خود تبدیل شدهایم و دیگر نیازی به سعدابنابیوقاص، عمرابن خطاب، علیابنابیطالب؛ محمد ابن عبدالله و یزیدابن مهلب نداریم!)
10 - ایرانیان باید در نماز جماعت، پشت سر یکی از نمایندگان اسلام عربی که نامشان «روحانی» یا «آخوند» است قرار بگیرند و مانند میمون از هرکاری که او میکند و هرچه که او میگوید تقلید کنند. ایرانیان باید مقلدِ «مراجع تقلید» باشند! (یعنی، هم باید ماچ بدهند و هم پول و هم کول!) تا یادشان نرود که در سال 16 هجری (هجرت محمد از مکه به مدینه که هیچ ربطی به ما ندارد اما شده مبداء تاریخ ما!) سردار عرب: سعدابن ابی وقاص در جنگ جلولا، به دستور عمرخلیفهی مسلمین و با پشتیبانی علیابنابیطالب؛ فتحالفتوح عربی علیه ایرانیان کرد و ایران بزانو درآمد از 14 سدهی گذشته تا به اکنون نتوانسته قامت و زانویش را راست کند!
یک پرسش از هممیهنانم:
چرا آخوندهائی که بر منبر این همه برای ماجرای «صحرای کربلا» جلز و ولز میکنند، هرگز علیه سعدابن ابی وقاس یک کلمه هم سخن نگفته و نمیگویند؟! چرا نام کاخ آخرین پاشاه ایران «سعدآباد» بود؟! چرا روحانیان، مراجع تقلید و آخوندهای ایران از شکست رستم فرخزاد به دست سعدابن ابی وقاس ابراز تاسف نمیکنند؟! چرا بسیاری از ایرانیان مقلد این جماعت ضدایرانیاند؟!
تاریخ به زبان ساده!
وقتی «فتحالفتوح» اعراب بر ضد ایران در «جنگ جلولا»* روی داد و کمر سپاهیان ایران، کیان ایران و سربلندی ایرانی در برابر سرداران سپاه عرب درهم شکست،ایرانیان براستی زیر شمشیر، شلاق، آیات و فرامین اعراب مسلمان قرارگرفتند. چند میلیون ایرانی در دو قرن نخستِ پیروزی مسلمانان برایران کشته شدند. صدها هزارنفر به هندوستان و شرق اروپای امروزی گریختند. مسلمانان، مردم ایران را «بنده»، «موالی»؛ «برده»؛ «کنیز»؛ «عجم = لال»؛ «مجوس= جادوگر وحقهباز» نامیدند و دماغ ایرانیان را به خاک مالیدند.
ما از تبار قریش,هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانیها.هرعربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر.هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر.ایرانیها را باید دستگیر و به مدینه آورد,زنانشان را فروختن و مردانشان را به بردگی وغلامی اعراب گماشت.(حسین بن علی,سفینه البحار و مدینه الاحکام والاثار,صفحه 164)
مسلمانهای عرب قراردادی نانوشته را به ایرانیها تحمیل کردند که تا به اکنون نیز اجرا میشوند:
1 – چون مردم ایران از دین و سپاه عربستان شکست خورده بودند (وهنوز هم این شکست جبران نشده) باید روزی 17 بار به سوی عربستان (پایتخت اسلام که محمد از آنجا برخاسته بود) زانو بر زمین بزنند و سنگی سیاه در «امالقرای اسلام» را سجده کنند
2 – در این سجده؛ ایرانیان (مانند ملتهای شکستخوردهی دیگر) باید 17 بار پیشانی خود را هم به خاک عربستان (مُهر نماز) فرود بیاورند و تعظیمکنان اظهار عجز، عبودیت و بیعت کنند!
3 – ایرانیانی که ستایندهی اهورامزدا بودند و خود؛ پیشوائی با نام زرتشت داشتند، پس از شکست از مسلمانها باید 17 بار در 5 نوبت شبانه روزی با صدای بلند اعتراف کنند: «الله اکبر! اشهدان محمد رسولالله. اشهد ان علی ولی الله ...» تا یادشان نرود که مزدا بی مزدا! زرتشت بی زرتشت! ایران بی ایران! محمد عرب و علی عرب ارباب ایرانیان شدهاند!
4- در عراق جنگی اتفاق افتاد بین دارو دستههای معاویه و حسین که هیچ ربطی به مردم شکست خوردهی ایران نداشت (مانند جنگ فلسطینیها و اسرائیلیها). جنگی بود بر سر قدرت و خلافت و ثروت بین خود عربها که پیروان دین محمد بودهاند. اما ایرانیان 12 قرن است باید مراسم عزاداری برای «سالار شهیدان؛ حسین ابن علی» برگزار کنند؛ و در سوگ آن آدمهای ندیده و نشناخته که دشمنان مردم ایران بودند بر سر و سینهی خود بکوبند، گِل و خاک و کاه برسر بریزند، نذری بدهند، قربانی بکنند، گریه و زاری بکنند، قمه و زنجیر بزنند تا یادشان نرود که برده؛ موالی و مسلمان شدهاند. آنان باید بر سر خود بکوبند تا یادشان نرود بردهی اعراب شدهاند. (آفرین بر این ایرانیان که گویا فرزندان کوروش و آرش و رستم بودهاند!)
5- ایرانیان مجبور بودند (و هنوزهم هستند) که کتاب دینی عربها (قرآن) را ببوسند و برچشم بگذارند! آنهم پس از این که «طهارت» گرفته باشند تا نجاست ایرانی بودنشان برطرف شده باشد! ایرانیان مجبورند قرآن را «مقدس» بدانند و آیات آن را شب و روز در خانه و مسجد، بهنگام تولد فرزندان و بر سر گور مردگان خود با صدای بلند برای یکدیگر بخوانند تا یادشان بماند از دست عربهای مسلمان شکست خوردهاند و موالی و بندهی آنها هستند. (درود براین ایرانیان که پدرانی همچون فردوسی و کاوه و بابک داشتهاند!)
6 – ایرانیان شکست خورده باید به نمایندگان دینی عربها باجهای گوناگونی بدهند مانند: جزیه، خمس، زکات، سهم امام، اوقاف، نذری؛ قربانی و...
7 – از «وظایف شرعی» ایرانیان یکی هم این بود و هست که باید به زیارت، پایبوسی و آستانبوسی و خاکلیسی عربهای پیروز بروند. به زیارت قم، مشهد، کربلا، نجف، سوریه و مکه. باید بروند حتا معجر قبرهای پیروزمندان برایران را ببوسند و از آنها طلب «مغفرت» کنند!
8 – برای این که نکند یک وقتی ایرانیان بفکر رها کردن خود از چنگال عربزادههای مسلمان شوند، باید برای درمان دردهای بیشمار خود که بر اثر تسلط اسلام و عرب بر ایران بوجود آمده، چشم براه نسل دوازدهم خاندان امت و نبوت عربی یعنی «امام زمان» بمانند! سرانجام شاید آن طفل 5 ساله عرب (که لابد دست چپ و راستش را هم نمیشناسد) پس از 1200 سال و درست در قرن 21 که سدهی علم و دانش است از چاهی در بصره ظهور کند و به داد ایرانیانی برسد که از دست اجداد خونریز او به نکبت ابدی دچار شدهاند! حتا شاه و شاهزادهی ایرانی هم: یا کمر بستهی «امام رضا و صاحبالزمان» هستند یا نام آنها و اجدادش را برخود نهادهاند! حتا پهلوان وزنهبرداری یا فوتبال ایران هم درصحنهی جهانی اعتراف میکند که با یاری آن بچهی 5 ساله توانسته نفر اول جهان شود!
9 – ایرانیان شکست خورده باید احترام ویژهای به نوه نتیجههای عربهای چیره شده بر ایران بگذارند که نام سید (آقا) بر خود نهادهاند. باید با نام «نذری و خیرات» به «سیدها = سرورها) باج بدهند و در برابرشان تا کمر خم شوند و به «سادات» ابراز بندگی و ارادت نمایند تا یادشان نرود که اگر آن امامها و سرداران ایرانکوبِ عرب مردهاند؛ نوادگانشان در «ایرن اسلامی» حی و حاضرند و حتا یکی از آنها با نام >سید< روحالله خمینی رهبر انقلابشان علیه شاه بوده است، و یکی دیگر با نام >سید<علی خامنهای رهبر فعلیشان است!
اکنون ما بهجای «سپاه ایران»؛ «سپاه قدس»؛ «سپاه محمد» و«سپاه خاتمالانبیاء» داریم! گرچه گویا عربها ازسر ما دست برداشتهاند اما نمایندگان ایدئولوژیک آنها (سپاه پاسداران، بسیج، سربازان گمنام امام زمان، روحانیون، سادات، طلبهها، آیتاللهها و...) دارند اقدامات سعدابنابیوقاص را درایران علیه ایرانیان ادامه میدهند!(یعنی: ما خود به دشمن خود تبدیل شدهایم و دیگر نیازی به سعدابنابیوقاص، عمرابن خطاب، علیابنابیطالب؛ محمد ابن عبدالله و یزیدابن مهلب نداریم!)
10 - ایرانیان باید در نماز جماعت، پشت سر یکی از نمایندگان اسلام عربی که نامشان «روحانی» یا «آخوند» است قرار بگیرند و مانند میمون از هرکاری که او میکند و هرچه که او میگوید تقلید کنند. ایرانیان باید مقلدِ «مراجع تقلید» باشند! (یعنی، هم باید ماچ بدهند و هم پول و هم کول!) تا یادشان نرود که در سال 16 هجری (هجرت محمد از مکه به مدینه که هیچ ربطی به ما ندارد اما شده مبداء تاریخ ما!) سردار عرب: سعدابن ابی وقاص در جنگ جلولا، به دستور عمرخلیفهی مسلمین و با پشتیبانی علیابنابیطالب؛ فتحالفتوح عربی علیه ایرانیان کرد و ایران بزانو درآمد از 14 سدهی گذشته تا به اکنون نتوانسته قامت و زانویش را راست کند!
یک پرسش از هممیهنانم:
چرا آخوندهائی که بر منبر این همه برای ماجرای «صحرای کربلا» جلز و ولز میکنند، هرگز علیه سعدابن ابی وقاس یک کلمه هم سخن نگفته و نمیگویند؟! چرا نام کاخ آخرین پاشاه ایران «سعدآباد» بود؟! چرا روحانیان، مراجع تقلید و آخوندهای ایران از شکست رستم فرخزاد به دست سعدابن ابی وقاس ابراز تاسف نمیکنند؟! چرا بسیاری از ایرانیان مقلد این جماعت ضدایرانیاند؟!
کافرم/ دیگر مسلمانی بس است!
حالمان بد نیست غم کم میخوریم
کم که نه! هر روز کم کم میخوریم
آب میخواهم، سرابم میدهند
عشق میورزم عذابم میدهند
خود نمیدانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی آفتاب؟؟
خنجری بر قلب بیمارم زدند
بی گناهی بودم و دارم زدند
دشنهای نامرد بر پشتم نشست
از غم نامردمی پشتم شکست
سنگ را بستند و سنگ آزاد شد
یک شبه بیداد آمد، داد شد
عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام
عشق اگر اینست مرتد می شوم
خوب اگر اینست من بد می شوم
بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافرم دیگر مسلمانی بس است
در میان خلق سردرگم شدم
عاقبت آلوده مردم شدم
بعد از این با بیکسی خو می کنم
هر چه در دل داشتم رو می کنم
نیستم از مردم خنجر بدست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
بت پرستی کار ماست
چشم مستی تحفه ی بازار ماست
درد می بارد چو لب تر می کنم
طالعم شوم است باور می کنم
من که با دریا تلاطم کرده ام
راه دریا را چرا گم کرده ام
قفل غم بر درب سلولم مزن!
من خودم خوشباورم گولم مزن!
من نمی گویم که خاموشم مکن
من نمی گویم فراموشم مکن
من نمی گویم که با من یار باش
من نمی گویم مرا غم خوار باش
من نمی گویم؛ دگر گفتن بس است
گفتن اما هیچ نشنفتن بس است
روزگارت باد شیرین! شاد باش
دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
آه! در شهر شما یاری نبود
قصه هایم را خریداری نبود!!!
وای! رسم شهرتان بیداد بود
شهرتان از خون ما آباد بود
از درو دیوارتان خون می چکد
خون من،لیلای مجنون می چکد
خسته ام از قصه های شومتان
خسته از همدردی مسمومتان
اینهمه خنجر, دل کس خون نشد
این همه فرهاد، کسی مجنون نشد
آسمان خالی شد از فریادتان
بیستون در حسرت فرهادتان
عشق از من دور و پایم لنگ بود
قیمتش بسیار و دستم تنگ بود
گر نرفتم هر دو پایم خسته بود
تیشه گر افتاد دستم بسته بود
هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه!
فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!
هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه!
هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه!
هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حالم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفأل می زنم
حافظ شیراز فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت:
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
کم که نه! هر روز کم کم میخوریم
آب میخواهم، سرابم میدهند
عشق میورزم عذابم میدهند
خود نمیدانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی آفتاب؟؟
خنجری بر قلب بیمارم زدند
بی گناهی بودم و دارم زدند
دشنهای نامرد بر پشتم نشست
از غم نامردمی پشتم شکست
سنگ را بستند و سنگ آزاد شد
یک شبه بیداد آمد، داد شد
عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام
عشق اگر اینست مرتد می شوم
خوب اگر اینست من بد می شوم
بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافرم دیگر مسلمانی بس است
در میان خلق سردرگم شدم
عاقبت آلوده مردم شدم
بعد از این با بیکسی خو می کنم
هر چه در دل داشتم رو می کنم
نیستم از مردم خنجر بدست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
بت پرستی کار ماست
چشم مستی تحفه ی بازار ماست
درد می بارد چو لب تر می کنم
طالعم شوم است باور می کنم
من که با دریا تلاطم کرده ام
راه دریا را چرا گم کرده ام
قفل غم بر درب سلولم مزن!
من خودم خوشباورم گولم مزن!
من نمی گویم که خاموشم مکن
من نمی گویم فراموشم مکن
من نمی گویم که با من یار باش
من نمی گویم مرا غم خوار باش
من نمی گویم؛ دگر گفتن بس است
گفتن اما هیچ نشنفتن بس است
روزگارت باد شیرین! شاد باش
دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
آه! در شهر شما یاری نبود
قصه هایم را خریداری نبود!!!
وای! رسم شهرتان بیداد بود
شهرتان از خون ما آباد بود
از درو دیوارتان خون می چکد
خون من،لیلای مجنون می چکد
خسته ام از قصه های شومتان
خسته از همدردی مسمومتان
اینهمه خنجر, دل کس خون نشد
این همه فرهاد، کسی مجنون نشد
آسمان خالی شد از فریادتان
بیستون در حسرت فرهادتان
عشق از من دور و پایم لنگ بود
قیمتش بسیار و دستم تنگ بود
گر نرفتم هر دو پایم خسته بود
تیشه گر افتاد دستم بسته بود
هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه!
فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!
هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه!
هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه!
هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حالم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفأل می زنم
حافظ شیراز فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت:
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
اشتراک در:
پستها (Atom)