مصباح یزدی: تحقیق درباره کره مریخ امر بیهودهای است!
آقای مصباح یزدی (که از متهمان قتلهای مرموز زنجیره ای دهه هفتاد است) بعنوان یک معلّم و مدرس سخنانی را بر زبان راند که نگارنده را از هوش و دانش ایشان نا امید ساخت. در این نوشته گذری داریم به سخنان آیةالله مصباح یزدی درباره بی تأثیر بودن تحقیقات علمی درباره مریخ! والبتّه تأثیر شگرف علوم دینی در زندگی مردم! در پایان هم نتیجه گیری ایشان که پس باید به پژوهش در علوم دینی پرداخت.آیة الله مصباح یزدی با اشاره به این که فطرت انسان به دنبال کشف حقیقت و در پی منفعت بیشتر است، گفت: بنابراین در تحصیل علم نیز به حکم عقل، باید به دنبال علوم دینی برویم چراکه شناخت خدا، پیامبران، معاد و اهداف خلقت بشر مسلما مفیدتر از شناخت محسوسات و علوم طبیعی است. در این گفتار سعی داریم نشان دهیم که سخنان ایشان مهملی بیش نیست و پایه منطقی و فلسفی ندارد و عامیانه است و فریبکارانه.
علم چیست و عالم کیست؟
براستی در آغاز علم را بشناسیم، عالم را تعریف کنیم و آنگاه به سخنان خود درباره علم و علما بیاندیشیم . شناخت ،علم وآگاهی چیست؟ چرا علم به موضوعی همان آگاهی از آن است؟ آیا بدون اشراف و آگاهی از چیزی می توان ادعای داشتن علم بدان کرد؟ علوم حقیقی قسمتی از دانش بشری است. دانش بشری شامل علم، هنر و ریاضیات و فلسفه می شود. علتی که ریاضیات و فلسفه از دانش بشری هستند ولی علم محسوب نمی شوند این است که در بسیاری از موارد ملموس و تجربی نیستند و هرگز نمی توان آگاهی و شناخت نسبت به آنها را تأیید و یا تکذیب کرد. گروهی از دوستان با نشریه نیچر آشنا هستند. روزگاری آرزوی هر دانشجوی ایرانی نوشتن مقاله ای در این مجله علمی بود و «زرنگی» مفهومی غبر از تجاوز به حقوق دیگران می داد! در این مجله خبری از مقالات فلسفی و دینی نیست. خبری از علوم انسانی هم نیست ، علت این است که قسمت بزرگی از دانش بشری علمی نیست؛ در واقع بیشتر دانش ریاضی صوری است و فقط «حساب» علم است.علوم دینی مهملی بیش نیست !
علم رجال، علم فقه و اصول ، تفسیر و مانند اینها علم نیستند. علتی که ۱۴۰۰ سال است که این مثلاً علما بر یک موضوع ساده مانند جانشینی علی ابن ابی طالب نه توافق منطقی و نه تاریخی و نه توافق تفسیری و روایی، هیچکدام را پیدا نکرده اند همین است و اگر ۱۴۰۰۰ سال هم بگذرد توافق حاصل نمی شود! این خاصیت شبه علم است. شبه علم چیزی فریبنده است که ممکن است به دانشی مفید به نظر بیاید ولی شناخت تجربی (مانند فیزیک) و یا صوری (مانند ریاضی) در آن نیست.تمامی فیزیکدانان جهان در اصول فیزیک با هم موافقند و اختلاف بین علمای فیزیک تنها در ناشناخته ها و تئوریهای اثبات نشده است، اما هیچ دو ملّایی یافت نمی شود که درباره دین تفسیر و توافق نظر کاملاً مشابه داشته باشند؛چرا؟ چون علوم دینی مهملات است و بر پایه داده ها و شناخت بشری بنیان نهاده نشده اند.
پس اگر توافقی بین این علمای دین غیر ممکن است،چه امیدی به کاربرد آن در زندگیست؟
براستی کاربرد علم حدیث و رجال در کجای زندگی ماست؟ وقتی تفسیر ها و احادیث بین خود ملایان شیعه و سنّی دارای اختلاف فاحش است، ژمانیکه در یک کلاس ساده اصول فقه توافقی میان آرا و نظریات این باصطلاح علما یافت نمی شود، انسان را چه امیدی به کاربرد آن است؟ احادیث پر است از دروغهای شاخدار که نیازی به دمی اندیشه در آنها نیست! اخلاق دینی و علم اخلاق دینی بر اساس فرهنگ اعراب بدوی است. بنابر این حدکثر چیزی که می توان از اخلاق دینی اسلام بدست آورد، فرهنگ اعراب ۱۴۰۰ سال پیش است و نه بیشتر! اعتقاد به قضا و قدر، عدم تفکر درباره منشأ اصلی پدیده های جهان و ارتباط با اجنّه تنها گوشه ای از افکار و فرهنگ اعراب بدوی است. بنابر این در اخلاق و قضای اسلامی باید ارتباط با اجنّه را بعنوان یک ارتباط صحیح و ممکن پذیرفت! براستی چگونه باید در دادگاه پای حرف مرد مؤمنی نشست که جرم خود را به اجنّه ربط می دهد؟ مطابق اسلام اجنّه مانند انسان ساکن زمین هستند!کاربرد علوم ماورایی و مهملات تنها در همان علوم ماورایی و مهمل است
در واقع سالها مباحثه عقلاء (!) و علماء (!) به «هیچ» می رسد! چون دستگاه و سامانه منطق علوم دینی ماورایی است، هرگز نمی توان ارتباط کوچکی با زندگی روزانه و کاربردی برای آنها یافت. بعنوان مثال اعتقاد خدا یک موضوع شخصی ماورایی است ولی هرگز نمی توان در دادگاه بدان استناد کرد! چون قاضی باید بر اساس داده ها و حقایق روشن حکم نماید. خداپرست بودن یک شاهد نمی تواند دلیل راستگویی و یا دروغگویی وی باشد.بنابراین آنچه که سالها عمر علمای دینی را بخود مشغول می کند امور ماورایی و فاقد استنادپذیری است. اینکه کسی درباره فواید وارد شدن با پای چپ به مستراح مقاله ای بنویسد ، مهملی بیش نیست! هرچند که می تواند به ملائکه راست و چپ استناد کند تا ثبوت سودمندی این حدیث را باور کنیم! اما ملائکه چپ و راست که خود کاربردی در زندگی ندارد و مهملی بیش نیست! در واقع ما برای اثبات مهملی می توانیم به مهمل دیگری استناد نماییم ولی مشکلی حل نمی شود چون مهملات قابل استناد نیستند!
استناد به دین در مسایل اخلاقی یکی از مشکلات بزرگ جامعه امروزی است. اخلاق بشری بر اساس توافق انسانها بر اصل احترام به حقوق فردی و اولی ایشان تنظیم شده است. اما اخلاق دینی اصولا بر اساس احترام به دین تنظیم می شود و نه احترام به انسان.
مسأله حجاب مثالی ساده برای مهمل بودن اخلاق دینی
افرادی مانند مرتضی مطهری سالها سعی در اثبات کاربردی بودن مهملات دینی داشته و دارند! بعنوان مثال حجاب در اخلاق بشری جایی ندارد. در واقع انتخاب لباس هر انسانی به عهده خود اوست و از اصول فردی است.پوشاندان موها برای بانوان هیچ دلیل علمی و یا اخلاقی ندارد. با این وجود آقای مطهری در کتاب «مسأله حجاب» سعی بسیار نموده اند که حجاب را یک امر اخلاقی جلوه دهند که به پایداری نظام خانواده می انجامد! براستی این همه زن و مرد که در دادگاه خانواده در صف طلاقند بخاطر مشکل حجاب کارشان به طلاق رسیده است؟ البته که نه! مهملات آقای مطهری برای همفکرانش هم قابل قبول نیست ، چه برسد به جامعه شناسان و واضعان قوانین بشری.حقوق بشر اسلامی خود مهملی بیش نیست. چون در قرآن بین زن و مرد ، بین قریش و غیر قریش، بین عرب و غیر عرب و خلاصه بین انسان با انسان دیگر تفاوت لحاظ شده است. حقوق بشر اسلامی مهملی بیش نیست، چون در اسلام حکم یک دزدی بریدن دست مجرم است و احکام وحشیانه ای مانند سنگسار و یا قطع ضربدری دست و پا هم عین اخلاق است.
آیا تحقیق درباره مریخ کاربردی ندارد؟
آقای مصباح فرموده اند که “مگر تحقیق درباره ی مریخ در زندگی ما چقدر تأثیر دارد؟” . در پاسخ به ایشان باید چند نکته عرض کنیم:یکم اینکه بررسی مریخ بخاطر شباهت به زمین و اینکه به نوعی آینده زمین را نشان می دهد بسیار مفید است. در واقع با بررسی آنچه بر گذشته مریخ گذشته است می توان آینده کره زمین را حدس زد.
دوم اینکه : آقای مصباح! کدام تحقیق شما و امثال شما در زندگی مردم اثر مثبتی داشته است؟ براستی توضیح المسائل هم شد کتاب؟ علم رجال هم شد علم؟
سوم اینکه: هرگز برای علم طبیعی و تجربی نمی توان محدودیتی در شناخت طبیعت گذاشت. علوم تجربی به شناخت انسان درباره جهان پیرامونش کمک می کند. سعادت بشر امروزی از علوم طبیعی حاصل شده است. این سعادت بشر امروزین حاصل آگاهی او از جهان پیرامونش است.
سخن پایانی
سده ها آن علوم دینی چه سعادت و پیشرفتی را به زندگی انسان داده است؟ آن علوم دینی فایده ای هم برای رشد انسانیت و حقوق بشر داشته است؟ یا اینکه تنها به اختلاف و درگیری و کشتار انجامیده است؟ کدام قسمت تاریخ را می توان نام برد که دین از کشتار و جنگ جلوگیری کرده است؟ کدام قسمت دین است که درباره اش اختلاف نظر نیست؟ این خاصیت مهمل بودن دین و اختلاف در همه قسمتهای آن به ایجاد اختلاف بین انسانها و درگیریهای پایان ناپذیر انجامیده و هیچ امیدی هم نیست که بتوان از آن باصطلاح علوم دینی راهی مشخص و آشکار بدست آورد، چرا که بر پایه تصورات واهی و مهملات بنا شده است. همه ی دینداران خود را و دین خود را برحق می دانند، اما قدرت اثبات این حقانیت را ندارند. چرا؟ براستی چرا هیچ دینداری توان اثبات دینش را به دیگران ندارد؟ چرا هیچ دینداری نمی تواند بجز ندای درون؛ ندای قلبی و امثال اینها دلیلی برای درستی دین خود بیاورد؟ چون منطق و خردی در دین نیست و هیچ دادگاهی به سخنان دینی افراد برای دادن حکم توجه نمی کند!باران بهارى
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر