۱۳۹۳ دی ۹, سه‌شنبه

گفتگو با مترجم اخراجی وزارت خارجه؛ قاسم سلیمانی به دنبال نفوذ در اریتره و شاخ افریقا بود

 تقاطع می نویسد :احمد هاشمی در سال ۱۳۵۶ خورشیدی در شهر قم متولد شد. او مدرک کار‌شناسی خود را در علوم سیاسی از دانشگاه تهران گرفت و سپس در مقطع کار‌شناسی ارشد در مطالعات امریکا از دانشکده روابط بین‌الملل وزارت امورخارجه فارغ‌التحصیل شد. آقای هاشمی در زمستان ۸۶ به عنوان “کار‌شناس اداره کل تشریفات” و مترجم زبان‌های انگلیسی، ترکی و عربی به استخدام وزارت امورخارجه جمهوری اسلامی درآمد. او که به عنوان مترجم در شماری از دیدارهای مقامات ارشد حکومت ایران با هم‌تایان خارجی‌شان شرکت می‌کرد، بعد از “جنبش سبز” از این وزارت‌‌خانه اخراج شد. با وی که از سال ۱۳۹۱ به عنوان پناهنده‌ی سیاسی در ترکیه به سر می‌برد به گفتگو نشسته‌ایم.

شما در وزارت امور خارجه به صورت قراردادی مترجم بودید. اما آن‌طور که در اطلاعات مربوط به شما آمده است، از آن وزارت‌خانه اخراج شدید. چرا؟
احمد هاشمی: مشکلات من از سال ۸۸ شروع شد چرا که در اغلب تظاهرات اعتراضی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ شرکت داشتم و به دلیل این همکاری و ارتباطات و شرکت در تظاهرات، ۳ بار به حراست وزارت خارجه فراخوانده شدم و نهایتا بدون اعلام کتبی از وزارت‌خانه اخراج شدم.

یعنی شما علاوه بر شغل‌تان که مترجمی بود، فعالیت سیاسی نیز داشتید؟ فعالیت شما از سال ۸۸ شروع شد؟

احمد هاشمی: پیش‌تر در انجمن اسلامی و برخی نشست‌های دفتر تحکیم وحدت فعالیت داشتم و به کنش‌گری سیاسی علاقمند بودم. برای شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی در روز ۱۲ اسفند سال ۱۳۹۰ نیز ثبت نام کردم و با تعدادی از افراد مستقل و آزاداندیش یک ائتلاف تشکیل دادیم. ولی با ردصلاحیت خود توسط شورای نگهبان روبرو شدم و زمانی که به این ردصلاحیت اعتراض کردم و موضوع را پیگیر شدم با مشکلاتی در محل کارم روبرو شدم که نهایتا اخراج و تهدید را برایم به همراه داشت.

شما اصلا چگونه وارد وزارت خارجه شدید؟

احمد هاشمی: در وزارت خارجه، ملغمه‌ای از به اصطلاح آقازاده‌ها و طیف‌های مختلف، از برادر میرجلال الدین کزازی و محسن سازگارا گرفته تا خواهر‌زاده شیخ محمد یزدی و فرزند شیخ احمد جنتی تا پسر وزیر شعار حضور دارند ولی باید گفت بدون لابی‌گری و رایزنی، استخدام در این مجموعه تقریبا غیرممکن بود. البته بخش‌هایی مثل واحد آمار و داده‌ها و رایانه و اداره ترجمه از این قاعده استثنا بود چرا که در بین نیروهای به اصطلاح متعهد به اندازه کافی مترجم‌های کارکشته وجود نداشتند. بنابراین من پس از فارغ‌التحصیلی از دانشکده وزارت خارجه با سماجت فراوان توانستم استخدام قراردادی وزارت خارجه شوم. البته توصیه‌نامه عباس عراقچی، معاون کنونی وزارت خارجه و رییس وقت دانشکده روابط بین‌الملل هم بی‌تاثیر نبود.

پس از اخراج از وزارت‌خانه بود که از کشور خارج شدید؟

احمد هاشمی: خیر. پس از اخراج از وزارت خارجه در ابتدای سال ۱۳۹۱، به همکاری با سرویس بین‌الملل روزنامه‌های شرق و اعتماد پرداختم. در همین زمان یعنی در بین ماه‌های اردیبهشت و خرداد با سه تماس تلفنی نا‌شناس و تهدیدآمیز روبرو شدم و نهایتا روز ۲۴ خرداد پس از بازداشت و بازجویی دو ساعته در فرودگاه امام به ترکیه آمدم. به شخصه فکر می‌کنم داشتن اطلاعات و حضور در یک سری جلسات خاص به عنوان مترجم، دلیل اصلی تهدید و اعمال فشار بر من برای ترک فعالیت مطبوعاتی‌ام بود.

چه جلساتی؟ می‌توانید چند نمونه را مثال بزنید؟

احمد هاشمی: بله. در یک سری از جلسات و بازدیدهای بسیار حساس سازمان منع سلاح‌های شیمیایی (The Organization for the Prohibition of Chemical Weapons) حضور داشتم و از میزان عدم شفافیت و صداقت ایران نسبت به سایت‌های اظهارشده و اظهارنشده و برنامه‌های نظامی آن سایت‌ها به ویژه سایت مجتمع شهید میثمی واقع در کلاک در نزدیکی کرج وابسته به سازمان صنایع دفاع اطلاعاتی به دست آوردم که جمهوری اسلامی می‌توانست نگران افشای این اطلاعات باشد. هم‌چنین در همین جلسات پیش از شروع رسمی بازرسی توسط OPCW بطور مداوم این عبارت که فلان اقلام، برای سازمان صنایع دفاع است (برای مصرف سازمان صنایع دفاع تولید می‌شود) توسط مسوولان کارخانه‌ها تکرار می‌شد که آن اقلام اعم از محصول اولیه و یا پایانی جزء کالاهای ممنوع تحت مقررات کنوانسیون سلاح‌های شیمیایی (OPCW-CWC) بوده و به هیچ وجه نباید برای بازرسان اظهار می‌شد. هم‌چنین در دیدار سردار قاسم سلیمانی و رییس جمهور اریتره نیز به عنوان مترجم حضور داشتم.

این دیدار در چه تاریخی و به چه منظوری انجام گرفت؟ به صورت محرمانه برگزار شد؟

احمد هاشمی: بله. محرمانه بود. دیدار سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه و “آسیاس آفورقی”، رییس جمهور اریتره در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۷ در محل کاخ جمهوری در مجموعه سعدآباد برگزار شد.

از مسوولان کشوری افراد دیگری نیز حضور داشتند؟

احمد هاشمی: خیر. زیاد نبودند. این نشست کاملا محرمانه و پشت درهای بسته و با حضور منوچهر متکی، قاسم سلیمانی و رئیس جمهور اریتره و من برگزار شد.

در آنجا چه مباحثی مطرح شد؟

احمد هاشمی: در آن جلسه برای تامین انواع سلاح برای این کشور آفریقایی، حضور مشترک سپاه در “تنگه باب‌المندب” و هدف قرار دادن نیرو‌ها و کشتی‌های غربی به ویژه امریکایی و ارائه وام و کمک‌های فنی مذاکره شد. سلیمانی تاکید کرد که ایران می‌تواند در تولید برخی از جنگ‌افزار‌ها و آموزش نیروهای نظامی اریتره علیه کشور اتیوپی و دیگر کشورهای اتحادیه آفریقا و غربی‌ها و راه‌اندازی کارخانه تولید مهمات به این کشور کمک کند و رهبر ایران هم از این امر حمایت می‌کند.

یعنی قاسم سلیمانی از طرف خامنه‌ای این صحبت‌ها را انجام می‌داد؟

احمد هاشمی: بله. او تاکید کرد که از طرف رهبر صحبت می‌کند و می‌گفت در دیدار با رهبر نیز این امر مطرح خواهد شد. به طور کلی، جلسه یک طرفه بود یعنی طرف اریتره‌ای خواسته‌هایی را مطرح می‌کرد در زمینه کمک مالی و اعطای وام و آموزش نظامی نیروهای اریتره‌ای و ارسال سلاح و طرف ایرانی تایید می‌کرد که این خواسته‌ها را اجابت خواهد کرد.

هدف جمهوری اسلامی از حمایت از اریتره علیه دیگر کشورهای آفریقایی چه بود؟

احمد هاشمی: هدف ایران از این ملاقات و مذاکرات، تسلط این کشور بر “تنگه باب‌المندب” و “شاخ آفریقا” به منظور بیرون راندن امریکایی‌ها و غربی‌ها بود.


در چه جلسات خاص دیگری به عنوان مترجم حضور داشتید؟

احمد هاشمی: در سال ۱۳۸۹ در دیدار سردار وحیدی وزیر وقت دفاع، با آقای بامبانگ بروجونگورو، “دبیر کل موسسه تحقیقات و آموزش اسلامی” به عنوان مترجم حضور داشتم که در این نشست آقای وحیدی بر همکاری فنی برای ساخت جنگ‌افزار‌های مشترک اسلامی و پیشرفته نسل نو مانند تانک و موشک دوربرد بین ایران، ترکیه، اندونزی و مالزی تاکید کرد، هرچند با واکنش سرد دبیرکل روبرو شد.

این جلسه نیز در سعدآباد انجام گرفت؟

احمد هاشمی: خیر. این ملاقات در ساختمان مرکزی وزارت دفاع در خیابان شهید لنگری صورت گرفت. البته در جلسه خصوصی دیگری با محسن رضایی نیز حضور داشتم اما نه به عنوان مترجم. در سال ۱۳۸۳ در خانه‌اش در آخرین بلوک شهرک شهید دقایقی –که بیشتر ساکنان آن از سرداران سپاه و مسوولان نظام هستند- حضور داشتم.

آن جلسه با چه کسانی و به چه منظوری برگزار شد؟

 احمد هاشمی: در این جلسه روح‌الله سلگی “دبیرکل مجمع اسلامی دانشجویان و دانش‌آموختگان ایران” و من به عنوان عضو آن مجمع حضور داشتیم تا برای فعالیت‌های انتخاباتی سال بعد به آقای رضایی مشاوره بدهیم و در شاخه دانشجویی با وی همکاری داشته باشیم. در آن جلسه محسن رضایی بر اراده نظام برای ساخت سلاح‌های اتمی برای اهداف بازدارنده تاکید کرد. در حال حاضر روح‌الله سلگی، “دبیر فراکسیون پیشگیری و مبارزه با مفاسد اقتصادی مجلس شورای اسلامی” است و پیش‌تر هم “معاون مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری” و همین‌طور فرماندار شهرستان‌های اردستان، آران و بیدگل بود.

آیا از اداره ترجمه وزارت خارجه و اشخاص آن‌جا خاطرات خاصی دارید؟

احمد هاشمی: با محسن مرتضایی‌فر، فرزند «وزیر شعار» دوستی نزدیکی داشتم. او فرد لیبرال‌منشی بود و به عنوان معاون اداره کل تشریفات وزارت خارجه همیشه به من توصیه می‌کرد به خاطر منافع خودم هم که شده کمی ظاهرداری کنم. برای من این نکته خیلی جالب بود که مرتضایی‌فر که در حال حاضر به عنوان سرکنسول ایران در استانبول فعالیت می‌کند از اینکه می‌باید برای مقامات کشورهای گمنام آفریقایی (به قول او کشورهای دوزاری) هدیه گران‌قیمت از قبیل فرش دستباف و صنایع دستی اصفهان تهیه می‌شد عصبانی می‌شد و تاسف می‌خورد که سیاست خارجی جمهوری اسلامی به چنین روزی افتاده است.

خاطره دیگر من نیز به فرزند صادق خلخالی برمی گردد. برای مدت ۴ ماه دفتر کار من و محمد گیوی در یک اتاق بود. او پسر صادق خلخالی، معروف به «قاضی جلاد» بود که به علت گریزان بودن از سیاست و نداشتن باورهای مذهبی به مدت ۱۶ سال در کشورهای آلمانی‌زبان از جمله سوییس و آلمان به ماموریت مشغول بود. او برای بازخرید و بازنشستگی زودهنگام به مرکز برگشته بود و می‌گفت زندگی کردن در ایران خیلی سخت است و لحظه‌شماری می‌کرد تا کارهای بازنشستگی‌اش تمام شود تا پیش دو دخترش در سوییس برگردد. آقای گیوی به عنوان مترجم زبان آلمانی در اداره ترجمه حضور داشت و از معدود همکاران وزارت خارجه بود که به طور علنی می‌گفت نماز نمی‌خواند و روزه نمی‌گیرد. او سییبیل پرپشتی داشت و ریشش را اصطلاحا هر روز سه تیغ می‌کرد. گیوی به خاطر عشق به فلسفه بود که برای یادگیری زبان آلمانی به عنوان زبان فلسفه به سوییس رفته و شیفته آنجا شده بود به طوری که تحمل زندگی در ایران برایش سخت بود. به شخصیت فیلسوف‌منشانه و شکاکش علاقه داشتم و با هم صحبت‌های خوبی داشتیم ولی یک بار که فقط گفتم بعضی‌ها پدر شما را قاتل مخالفان سیاسی می‌دانند برآشفته شد و شروع به توجیه اقدامات پدرش کرد. این تنها باری بود که او از کوره در رفت!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر