خبرهای داغ سیاسی
- پیکر احمد پلارک مدتی بعد در قطعه ۲۶ بهشتزهرا در تهران دفن میشود و پس از آن افسانهای میان حزباللهی ها دهان به دهان میچرخد که از سنگ قبر شهیدی در بهشتزهرا، بوی گلاب به مشام میرسد.
افسانههای
جنگ هشت ساله ایران و عراق کم نیستند؛ هفته گذشته با درگذشت «حمید هوشنگی»، روزنامهنگار
پیش کسوت که زمانی معاون ستاد تبلیغات جنگ بود، داستان «حسین فهمیده»
دوباره سر زبانها افتاد.
روایت
رسمی نظام از حسین فهمیده، یک نوجوان ۱۳ ساله است که با بستن نارنجک به خود، زیر
تانک عراقیها میرود و مانع پیش روی آنها میشود. راوی این داستان که سالها از
تریبونهای رسمی نظام تبلیغ میشد، حمید هوشنگی بود. او پیش از
مرگش، در پشت صحنه دو گفتوگو به خبرنگاران گفته بود داستان حسین فهمیده «جعلی» و
برای «قهرمانسازی» بوده است؛ موضوعی که ساعاتی پس از انتشار خبر درگذشتش، به یکی
از داغترین بحثهای فضای مجازی تبدیل شد.
اما حسین فهمیده تنها افسانه جنگ ایران و عراق
نیست. این جنگ هشت ساله قصههای زیادی از جوانان و نوجوانان قربانی دارد که با
معجزات و عنایتهای خاص معرفی میشدند؛ معجزات کوچک و بزرگی که در اصل همه آن ها
تردید جدی وجود دارد.
ماجرای
قبر «احمد پلارک» در «بهشت زهرا» تهران یکی از همین افسانهها است که بیش تر
در میان «حزباللهی ها» مشهور است و مردم عادی کم تر از آن اطلاعی دارند. افسانه
احمد (منوچهر) پلارک از کشته شدن او هنگام نظافت توالتهای یکی از پایگاههای
نظامی در شلمچه آغاز میشود.
قصه از
این قرار است که احمد در جبهه به عنوان یک «سرباز معمولی»، مسوولیت
نظافت توالت را برعهده داشته به طوری که بوی بدی بدن او را فرا میگرفته است. در
سال ۱۳۶۶، در یک حمله هوایی، هنگامی که در حال نظافت بوده، موشکی به آن پایگاه
نظامی برخورد می کند و او کشته و در زیر آوار مدفون میشود. در این روایت آمده است:
«پس از این اتفاق، هنگامی که امدادگران در حال جمع آوری زخمیها و شهیدان بودند،
متوجه بوی شدید گلاب از زیر آوار میشوند. پس آوار را کنار زده و با پیکر پاک این
شهید که غرق در بوی گلاب بود، مواجه میشوند.»
پیکر
احمد پلارک مدتی بعد در قطعه ۲۶ بهشتزهرا در تهران دفن میشود و پس از آن
افسانهای میان حزباللهی ها دهان به دهان میچرخد که از سنگ قبر شهیدی در
بهشتزهرا، بوی گلاب به مشام میرسد.
این
افسانه هم چنین روایت میشود: «سنگ قبر این شهید همواره نمناک بوده است؛ به طوری
که اگر سنگ قبر وی را خشک کنیم، از سمت دیگر خیس شده و از گلاب سرشار خواهد شد.»
بعدها
یک روایت مذهبی دیگر هم به این افسانه اضافه شد و آن این بود که احمد پلارک «غسیل
الملائکه» است؛ یعنی کسی که ملائکه غسلش دادهاند.
قصه به
تدریج رنگ واقعیت به خود گرفت؛ روایتها، خوابها، عنایتها و خاطرههای بسیاری از
احمد پلارک در تریبونها، کتابها و مجلات ساخته و پرداخته و آنقدر تکرار شدند
تا در ذهن و جان گروه کثیری از حزباللهی لانه کرد. افسانه احمد پلارک تا همین
الان نیز در میان بسیاری از مومنان و ارزشیها رگههای عمیقی از واقعیت دارد. اما
کسانی هم بوده اند که دل به دریا زده و به بازخوانی و بررسی صحت و سقم این قصه
پرداخته اند.
سال
۱۳۹۲،«شبکه فرهنگی
امتداد» پس از سالها، از زندگی واقعی احمد پلارک و قصه مزارش پرده
برداشت. این شبکه فرهنگی در پروندهای با عنوان «عشقهای بدلی»، به جزییات
این موضوع پرداخت و بسیاری از ادعاها، روایات و گفتهها درباره مزار احمد (منوچهر)
پلارک را دروغ خواند.
امتداد
در نخستین یادداشت این پرونده، با عنوان «قبر همهٔ شهدا بوی عطر میدهد»، از ترویج
خرافات و داستانهای غیر واقعی درباره «شهدا» و خانوادههای آنها به شدت
انتقاد کرد.
در
دومین یادداشت این پرونده که «عقل مقدس در هجوم عشق بدلی» نام داشت، به بررسی
آسیبهای ناشی از ترویج خرافات درباره قربانیان جنگ هشت ساله پرداخته شده بود.
در این
یادداشت آمده بود: «نتیجه مستقیم رشد خرافات و انحرافات، ضربه زدن به
هویت حقیقی دفاع مقدس و ترسیم تصویری کاریکاتوری و غیرواقعی از آن است.»
سومین
یادداشت این پرونده با تیتر «شهید عطری در فضای مجازی»،به بررسی ادعاهایی
پرداخته بود که سالها است درباره احمد (منوچهر) پلارک مطرح میشود.
امتداد در
گزارشی، با گروهی از همرزمان پلارک گفت و گوهایی منتشر کرد که برخی از آنها به
بخشی از واقعیتهای زندگی او و خانوادهاش پرداخته بودند.
«محمدمهدی حقانی»، یکی از همرزمان پلارک گفته بود مادر او پس از
کشته شدن فرزندش ادعا میکرد حضرت «زهرا» را میبیند و از ایشان عطر
میگیرد:«خانواده شهدا به خانه ایشان میآمدند و ایشان از حضرت زهرا عطر میگرفت و
به آنها میداد.»
او
توضیح داده که برای بررسی این مساله، به همراه «حسن طائب» به منزل پلارک رفته بود
و مادر در توصیف حضرت زهرا گفته بود:«کفشهایش از این کفشهایی است که
نوکش بالا است و شال سبز دارد.»
او
اضافه کرده بود که مادر پلارک میگفت: «امروز نماز صبح را در دمشق، ظهرم را در
کربلا و عصر را در نجف خواندم و حضرت از من عکس هم گرفتند. این هم عکسم در نجف که
البته عکس شاه عبدالعظیم بود.»
حقانی
توضیح داده بود که مادر پلارک کارهای عجیب غریبی میکرد:«دستش را بالا میبرد و
میلرزاند و اداهایی درمیآورد و جیغ و داد میکرد. مهمترین کاری که ایشان انجام
میداد، گرفتن عطر بود. دستش را میبرد بالا و وقتی پایین میآورد، دستش عطری بود
و موقع گرفتن عطر هم حالش بد میشد و خودش را به غش و ضعف میزد.»
او در
بخش دیگری از این گفت وگو، به جزییات دیگری از پرونده احمد (منوچهر) پلارک و مادر
او اشاره کرده و در نهایت از کشیده شدن این موضوع به مزار او در بهشت زهرا اظهار
تاسف کرده بود.
یکی
دیگر از همرزمان منوچهر پلارک نیز ادعاها درباره این که مزار او بوی عطر میدهد
را دروغ دانسته و گفته بود: «این جریان ساختگی و دروغ است.»
«حسن شکری»، دیگر هم رزم پلارک نیز در اینباره گفته بود: «اوایل
مادرش]پلارک[ ادعا میکرد که با حضرت زهرا در ارتباط است و از ایشان عطر
میگیرد. منزل مادرش رفتیم و صحبت کردیم و مادرش را متقاعد کردیم که دیگر این
کارها را نکند و ایشان هم قبول کرد. ولی متأسفانه بعدها دیدیم که عطر از قبر سر
درآورد. متأسفانه در نشریات هم درج شد و برخی از نهادها هم در قبال آن سکوت کردند
و حتی باعث گسترش آن شدند.»
شکری
هم چنین گفته بود: «مادر ایشان در دستش عطر "تی رز" خالی و
غش میکرد. میگفت حضرت زهرا آمده و به او عطر داده است. یک بار هم شیشه عطر شکست.
به ایشان گفتیم این کارها را نکن. یک مدت هم اسانس عطر در دهانش میگذاشت و زبانش
را به دستش میزد و غش میکرد.»
او در
ادامه گفته بود: «من الان میشنوم که کاروانهای دانشجویی و... به خاطر بوی عطر،
سر قبر ایشان میروند و هر سال این اتفاق میافتد. نمیدانم این مساله از کجا و به
چه نحوی در بین مردم پخش میشود.»
این
گفتهها تنها بخشی از واقعیتها درباره یکی از قربانیان جنگ هشت ساله است که ماشین
تبلیغات جمهوری اسلامی تصویری دیگر و غیر واقع بینانه از آن ها در ذهن و قلب
نوجوانان و جوانان حزبالله ساخته است.
ساخت
همین اسطورهها، افسانهها، قهرمانها و قصهها بود که بسیاری از نوجوانان را
راهی جنگ کرد و حالا هم از این فضاسازیها برای تشویق نوجوانان و جوانان برای حضور
در جنگ سوریه بهرهبرداری میشود.
ایران وایر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر