۱۳۹۷ آبان ۴, جمعه

تأملات بهنگام؛ در باب خشونت ذاتی اسلام

خبرهای داغ سیاسی

  • طمع و خشونت و زورگوییِ ذاتیِ اسلام، با جان و سرشت هر مسلمان واقعی چنان عجین است که تنها با قدرت قانون و نیروهای مسلح می‌شود از آزار آنها علیه دگراندیشان و دگرباشان جلوگیری کرد. مسلمان واقعی خویی متجاوز و تمامیت‌خواه دارد. دنیا از چشم‌انداز او همان است که در عهد رسول‌الله بوده و توسط او خط‌کشی شده است.

در میان ادیان فراگیر تاریخ، اسلام تنها دینی است که از همان آغاز پیدایش‌اش بنا را بر خشونت و حذف هویت‌های دیگر گذاشت و بنیانگذار آن و خلفای صالحش از هر نوع خشونتی برای گسترش قدرت خود و نابودی غیرِ خود بهره بردند. دامنه‌ی این خشونت‌ها از خشونت کلامی و آزار روانی (هتاکی، تهمت، شایعه و…) شروع شد، تا شبیخون و غارت اموال و حذف فیزیکی رقبا و مخالفین (غزوه، سَریّه، ترور و…) ادامه یافت و در نهایت به کشورگشایی و اشغال سرزمین‌های دیگر، ختم شد.

پیامبر اسلام از همان روزهای نخست رسالتش، بخصوص از زمانی که برخورد سرد اشراف مکه را در برابر دعوت به اسلام دید، خشونت کلامی علیه آنها و اعتقاداتشان آغاز کرد و بی‌وقفه به توهین و تحقیر مسلک، آداب و خدایان آنها پرداخت. در بسیاری از سوره‌های کوتاه مکی قرآن، نیش و کنایه و زخم زبان به عقاید مسلط اعراب نامسلمان، فراوان به چشم می‌خورد. دامنه‌ی این بی‌نزاکتی و خشونت کلامی نسبت به بزرگان مکه و عقاید آنها حتی به نزدیکان و اقارب خونی پیامبر اسلام هم رسید و ایشان عمو و عمه‌ی خود را هم از نعمت دریافت فحش و تهدید بی‌نصیب نگذاشتند.

سوره‌ی «مَسَد» (شماره‌ی ۱۱۱ در فهرست سُوَر قرآن) نمونه‌ی بارز خشونت کلامی پیامبر اسلام به بستگانِ جاسنگین و اقوام دنده‌پهن‌اش است. تمام پنج آیه‌ی این سوره، ناسزا و فحش نسبت به عمو و زن‌عموی خاتم‌الانبیاست که سرِ همراهی با اسلام و مسلمین را نداشتند. این آیات چنان از نزاکت و فصاحتِ ادعایی قرآن خالی است که بسیاری از علمای اسلام تا همین امروز سعی بر توجیه شَأنِ نزول و برگرداندن معنای آنها دارند. چنانکه فصاحت و بلاغت آیه‌ای دیگر از قرآن را- آیه‌ی ۴۴ سوره‌ی «هود» که زیباترین آیه‌ی قرآن از لحاظ آرایه‌های ادبی است- در مقام مقایسه با سوره‌ی «مَسَد» قرار داده‌اند و توجیه‌های آبکی و مضحک بافته‌اند. برای نمونه در شعری منسوب به انوری (یا میرسید شریف جرجانی) آمده است:

در بیان و در معانی کِی بُوَد یکسان سخن
گرچه گوینده بُوَد چون جاحِظ و چون اصمعی
در کلام ایزد بی‌چون که وحی مُنزَل است
کِی بود «تَبَّت یَدا» مانند «یا اَرضُ ابْلَعی»؟

واقع امر این است که پیامبر اسلام در ایام بی‌قدرتی و ضعف، غضب و غیظ ناشی از بی‌محلی و تمسخری که بزرگان مکه نثارش می‌کردند را در کتابش می‌آورد و کینه‌اش از اشراف مکه را تبدیل به خشونت کلامی علیه آنها و عقایدشان می‌نمود. این خشونت کلامی با هجرت (فرار) ایشان به یثرب (مدینه) و تشکیل حکومت و کسب قدرت، صورتی جدیتر به خود گرفت و تبدیل به خشونت فیزیکی شد.

چنانکه برتراند راسل فیلسوف بریتانیایی در فصل ۱۰ از بخش دوم از کتاب دوم «تاریخ فلسفه‌ی غرب» نوشته، از همان ابتدا انگیزه‌ی اصلی اعراب برای گسترش اسلام، غارت و چپاول (Plunder) بود و نه هیچ امر دینی و معنوی. از همان سال نخست حضور در مدینه، مسلمانان بنا را به تعرض به اموال و دارایی‌های کاروان‌های اهل مکه گذاشتند. محمد با ساختن مفاهیمی چون «جهاد» و غنیمت ناشی از آن، چنان تصویری از اجر دنیوی و ثواب اخرویِ کشتن کفار و غارت اموال آنها برای مسلمین گرسنه و برهنه‌ی اهل مدینه ساخت که آنها برای مشارکت در این معامله‌ی دو سر بُرد، سر از پا نمی‌شناختند و شوق جهاد در راه اسلام همواره در همه‌ی اعضا و جوارحشان جاری بود.

طمع و خشونت و زورگوییِ ذاتیِ اسلام، با جان و سرشت هر مسلمان واقعی چنان عجین است که تنها با قدرت قانون و نیروهای مسلح می‌شود از آزار آنها علیه دگراندیشان و دگرباشان جلوگیری کرد. مسلمان واقعی خویی متجاوز و تمامیت‌خواه دارد. دنیا از چشم‌انداز او همان است که در عهد رسول‌الله بوده و توسط او خط‌کشی شده است. از این چشم‌انداز، جهان به «دارالکفر» و «دارالاسلام» تقسیم می‌شود و «جهاد» راه حل نهاییِ رابطه میان این دو بخش دنیاست.

دگراندیشی و دگربودگی از نظر یک مسلمان واقعی، چیزی جز اتصال به دارالکفر نیست و کسی که به این بخش از عالم متصل شود، شایسته‌ی عقوبت دنیوی و اخروی است. مالِ او حلال، خونِ او هدر و خانواده‌اش مستحق بردگی هستند. فقها و مفتیان شیعه و سنی، از عمق جان خود به چنین احکامی باور دارند؛ هرچند گاهی به ضرورت و مقتضیات زمان و از سر ضعف، باورهای منحط و بَدَوی‌شان را پنهان می‌کنند، اما اگر قدرت به دست‌شان بیفتد، از وحشیگری و خشونت به بهانه‌ی اجرای احکام الاهی و تقویت حکومت اسلامی، ذره‌ای فروگذار نخواهند کرد.

در این چند هفته‌ی اخیر که ماجرای قتل فجیع جمال خاشقجی (قاشقچی) تیتر اول همه‌ی رسانه‌های جهان شده، برخی از تحلیلگران محترم، وحشیگری عُمّال محمد بن سلمان و پادشاهی سعودی را به درستی به جنایات و ترورهای فجیع و بی‌رحمانه‌ی فرنگی‌کاران جمهوری اسلامی در چهار دهه‌ی اخیر تشبیه کرده‌اند و پاسخ یاوه‌های هواخواهان فرقه‌ی تبهکار در مذمت آل سعود را داده‌اند. چیزی که اما در بیشتر این مجادلات- بنا به ریاکاری یا ترس از تکفیر یا هر ملاحظه‌ی دیگری- از قلم‌ها افتاده و کسی متعرض آن نشده است، ریشه‌ی مشترک اعتقادی و متکی به سیره‌ی نبویِ این جنایات است.

ترور مخالفین بخشی از سیره‌ی پیامبر اسلام بود که از همان آغاز هجرت به مدینه و تشکیل حکومت، در دستور کار مسلمین قرار گرفت. مورخین صدر اسلام، بنا به ایمان و اعتقاد راسخی که به درستی و خطاناپذیری اعمال پیغمبر اسلام داشتند، نه تنها این ترورها را با جزئیات در آثارشان ثبت کرده‌اند بلکه از ذکر آنها در این منابع مفتخر نیز بوده‌اند. اگر به منابع معتبر تاریخ اسلام همچون کتاب «طبقات» واقدی یا تاریخ طبری یا «الکامل فی‌التاریخ» ابن اثیر مراجعه کنید، به ماجراهای شگفت‌آوری از قتل‌های برنامه‌ریزی شده‌ی مخالفان عقیدتی پیامبر اسلام بر می‌خورید که با الگوی قتل‌های صورت گرفته در دوران جمهوری اسلامی یا جنایات دیگر حاکمان کشورهای اسلامی مو نمی‌زند.

برای نمونه، یکی از نخستین قتل‌های سیاسی صدر اسلام، ترور کَعب‌ بن اشرف شاعر یهودی اهل مدینه بود. گناه کعب، ساختن چند شعر هجوآمیز درباره‌ی پیامبر اسلام و همچنین مویه بر اعراب غیرمسلمان کشته شده در جنگ بدر بود. پیغمبر اسلام، برادر رضاعی (شیری) کعب به نام ابو نائله را همراه چند نفر دیگر برای کشتن کعب به خانه‌ی او بیرون مدینه فرستاد. خانه‌ی کعب که حِصْن (دیوار و حفاظ) محکمی داشت، جوری نبود که این مسلمانان پاکیزه امکان ورود به آن را داشته باشند برای همین ابو نائله که برادر شیری کعب بود، پیش او رفت و با چرب‌زبانی و سوء استفاده از اعتماد و جوانمردی رایج بین اعراب نامسلمان آن دوران، با حیله او را از خانه بیرون کشید. همدستان ابو نائله- این مسلمان واقعی- به ناجوانمردی و غافلگیرانه بر سر کعب ریختند و او را کشتند، سرش را از تن جدا کرده و خدمت پیامبرِ رحمت بردند.*

هنوز هم پس از چهارده قرن، در بر همان پاشنه می‌چرخد و اینگونه رفتار نه تنها نزد مسلمانان مذموم نیست بلکه بخش مهمی از سنت و هنجارهای مسلمانی را شامل می‌شود. بنابراین نباید از این موضوع شگفت‌زده شد که پیروان راستین این دین حنیف، مخالفانشان را با حیله و ترفند به جایی فراخوانند تا سر به نیست کنند.

شک نیست که جمهوری اسلامی جنایتکارترین حکومت خاورمیانه و آدمکشان دلبسته به آن سیاهکارترین مسلمانان تاریخ معاصر هستند، اما حاکمین عربستان سعودی یا مسلمین حاکم بر ترکیه هم از همان آبشخور مسمومی می‌نوشند که فرقه‌ی تبهکار حاکم بر ایران از آن آب می‌خورد.

نیازی نیست که برای جنگیدن با فرقه‌ی تبهکار، از دیگر جانیان عالم دفاع کنیم اما در عین حال، اینکه ما از منبع اصلی تولید خشونت غفلت کنیم و ریاکارانه یا ساده‌لوحانه لبه‌ی تیز انتقادات خودمان را به این یا آن فرد یا حکومت فاسد و جانی متمایل کنیم، نشانه‌ی جهل و غفلت است. چنین غفلتی، نه چاره‌ساز فلاکت امروز ماست و نه میهن‌مان را از بیماری کهنه‌ای که او را چنین فرسوده است، می‌رهاند. برای رهایی، باید شجاعانه و بی‌تعارف به دفع علت اصلی بکوشیم.

*برای تفصیل بیشتر، می‌توانید به شرح ماجرای قتل کَعب بن اشرف در دو منبع بسیار معتبر تاریخ اسلام مراجعه کنید:
کتاب «طبقات» نوشته‌ی محمدبن سعد کاتب واقدی، ترجمه‌ی دکتر محمود مهدوی دامغانی، جلد دوم: غزوه‌ها و سریّه‌های پیامبر(ص)؛ بیماری، رحلت،خاکسپاری رسول خدا(ص) و…، انتشارات فرهنگ اندیشه ۱۳۷۴، صص: ۳۲-۲۸.
تاریخ طبری یا «تاریخ‌الرّسل و الملوک» تألیف محمد بن جریر طبری، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، چاپ سوم ۱۳۶۳، جلد سوم، صص ۱۰۰۷-۱۰۰۳.
این دو مجلد از کتاب‌های یادشده، به سال‌های نخست تشکیل حکومت پیامبر اسلام می‌پردازند و سرشار از حکایاتی مرتبط با موضوع این مقاله هستند.
کیهان_لندن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر