۱۳۹۷ آبان ۳, پنجشنبه

رهبر ضد ایران و مردم، فریبکارانه به ملی گرایی روی آورده است

خبرهای داغ سیاسی

  • او درحالی بر امنیت و منافع ملی تأکید می‌کند که دستگاه عریض و طویل حکومتی مرتبط با شخص او، مبلغ و مروج ایدئولوژی رسمی است. به‌عنوان تنها یک نمونه، مصباح یزدی، روحانی مورد حمایت رهبری، تصریح می‌کند: «طرح مباحث وطن‌دوستی شعار دوران جاهلیت است.»

با افزایش نارضایتی در ایران، و تشدید فشارهای متکی بر تحریم ایالات‌ متحده، گفتمان رهبر جمهوری اسلامی رنگ‌وبوی ملی‌گرایانه بیشتری یافته است.


سخنان ماه گذشته او در همایش بسیجیان در ورزشگاه آزادی بود. خامنه‌ای در اظهارنظری بی‌سابقه، «جان کلام» خود را در آن سخنرانی تبلیغاتی، چنین توصیف کرد: «اول عظمت ایران، دوم اقتدار جمهوری اسلامی، و سوم شکست‌ناپذیری ملت ایران».

این تأکید، اگر برجسته‌ترین سخن شخص اول نظام درباره «ایران» نبوده باشد، بی‌گمان یکی از مهم‌ترین اظهارنظرهای او در این موضوع مهم محسوب می‌شود.

رأس هرم نظام سیاسی در سخنرانی مزبور همچنین با تأکید بر مفهوم «عظمت ایران»، و تکرار این واژه، آن‌ را «امر تاریخی» خواند و گفت: «عظمت ایران امر واضحی است که هر منصفی ناچار است آن را تصدیق بکند.»

افزون بر این، وی از تعبیر «ایران عزیز» ـ و نه «ایران اسلامی» ـ استفاده کرد.

او درعین‌حال فراموش نکرد وضع پیش از انقلاب را مورد نقد قرار دهد، و از همین منظر تصریح کرد: «متأسفانه در دویست سال قبل از پیروزی انقلاب، عظمت ایران پایمال شد.»

دو هفته پس از این سخنرانی، رهبر جمهوری اسلامی در یکی از دیدارهایش، ادبیات مشابهی را به‌کار گرفت. او از ضرورت «تقویت هویت ملی» گفت؛ هرچند فراموش نکرد که بر مفهوم «ایرانی ِ مسلمان» تأکید کند. او همچنین به مخاطبان دانشگاهی خود یادآور شد: «چنانچه شما کار نخبگی را زیر پرچم استقلال ملی و هویت ملی انجام بدهید، ارزشش مضاعف می‌شود.»

این‌ها تنها تأکیدهای خامنه‌ای بر مفهوم‌های مرتبط با «ایران» و نیز استخدام واژه‌ها و عناصر ملی‌گرایانه نیست؛ اما با اطمینان می‌توان گفت که او در چند هفته اخیر به‌گونه‌ای متفاوت و برجسته از این تعابیر بهره جسته است.

رهبر جمهوری اسلامی در اکثر موارد از عزت و عظمت انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی یا امت و ملت مسلمان ایران گفته، یا بر وجه اسلامیت ایران و هویت اسلامی ایرانیان تأکید داشته است. چنان‌که در سال ۱۳۹۰ و در دیدار با رئیس‌جمهوری وقت و اعضای هیئت دولت، توصیه کرد که «روى ایرانِ بعد از اسلام تکیه شود. افتخاراتى که ایرانِ دوره‌ اسلامى دارد، در هیچ دوره‌ دیگرى از دوره‌هاى تاریخىِ ما این افتخارات وجود ندارد.»

در شاهدی دیگر، در سال ۱۳۷۶ او ملت ایران را «ایرانی» و «مسلمان» توصیف می‌کند که «در پی عزت و عظمت ایران اسلامی است».

او در سال ۱۳۷۷ و در دیدار با مسئولان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز اظهارنظر کرده که «اگر حقیقتاً به آرمان‌هاى اسلامى و ملى و عظمت ایران و ایرانى فکر مى‌کنیم، بایستى به تربیت کودک و نوجوان خیلى بپردازیم.»

سخنانی از این دست در سه دهه رهبری خامنه‌ای، به‌ندرت بیان شده است. اما به‌نظر می‌رسد با تشدید بحران در روابط تهران و واشنگتن، و با افزایش فشارهای اقتصادی متأثر از تحریم‌های ایالات متحده، انگیزه شخص اول نظام برای تکیه به ادبیات ملی‌گرایانه بیشتر شده است.

«ملی‌گرایی» با «خودی ـ و غیرخودی» سازی

تاکید کلامی رهبر جمهوری اسلامی بر «عظمت ایران» و مفاهیم مشابه درحالی صورت می‌گیرد که «خودی‌-غیرخودی»سازی‌های سیاسی و ایدئولوژیک هسته اصلی قدرت ادامه دارد.  به‌عنوان نمونه:

اهل سنت دچار محدودیت‌های معنادار مذهبی و اجتماعی هستند؛ دراویش گنابادی هدف خشونت گسترده قرار گرفته‌اند؛ زنان و کنشگران مدنی معترض به حجاب اجباری با احکام سنگین قضایی و زندان سرکوب می‌شوند؛ جبهه ملی ایران و دیگر جمعیت‌های سیاسی با هویت ملی (مانند نهضت آزادی و شورای فعالان ملی-مذهبی، و کانون نویسندگان ایران) ممنوع و از امکان فعالیت آزاد و امن گروهی محروم‌اند؛ نهادهای امنیتی و انتظامی از بزرگداشت کوروش و حضور ایرانیان در پاسارگاد در سالروزی نمادین برای او جلوگیری می‌کنند؛ علاقه‌مندان دکتر محمد مصدق از امکان حضور در آرامگاه وی و گرامیداشت‌اش منع می‌شوند؛ کنشگران حامی محیط زیست هم از برخورد امنیتی مصون نمانده‌اند؛ و …

این فهرست بس مطول است؛ چنان‌که رویکردهای سرکوبگرایانه، حدود هشت سال است موسوی و کروبی و رهنورد، رهبران جنبش سبز را به حبس خانگیِ بدون‌محاکمه دچار کرده، یا خاتمی، چهره نخست اردوگاه اصلاح‌طلبی ایران را از تحرک اجتماعی-سیاسی محروم ساخته است.

ناسیونالیسم برای اقتدارگرایی

خامنه‌ای در حالی از «ایران» می‌گوید که هزینه‌کرد نجومی نظامی-امنیتی در منطقه را برای تداوم ماجراجویی و اقتدارگرایی حکومت، به از بین بردن فقر و بیکاری ـ به‌ویژه در نقاط محروم کشور و حاشیه شهرها ـ ترجیح داده است.

رهبر جمهوری اسلامی حتی از مقطعی، حضور بسیار پرهزینه نظامی-امنیتی ایران در سوریه را نه از منظر «عمق استراتژی» که از زاویه دفاع از «کشور» به توجیه نشست.

او درحالی بر امنیت و منافع ملی تأکید می‌کند که دستگاه عریض و طویل حکومتی مرتبط با شخص او، مبلغ و مروج ایدئولوژی رسمی است. به‌عنوان تنها یک نمونه، مصباح یزدی، روحانی مورد حمایت رهبری، تصریح می‌کند: «طرح مباحث وطن‌دوستی شعار دوران جاهلیت است.»

در چنین بستر و وضعی، اظهارنظرهای به‌ظاهر ملی‌گرایانه رهبر جمهوری اسلامی، نه تنها اطمینان و اعتماد و شوقی برنمی‌انگیزد، بلکه موجب تأمل می‌شود.

غیر از اقلیت اجتماعی حامی رهبری، درآویختن رأس هرم نظام سیاسی به ادبیات میهن‌دوستانه، با استقبال دست‌کم دو لایه از نیروهای سیاسی مواجه شده؛ طیفی که گمان می‌کنند با اطمینان‌بخشی به رهبری و همدلی با او، امکان حضور در ساختار سیاسی قدرت و اثرگذاری تدریجی خواهند داشت؛ و گروهی که با رویکردهای نظامی-امنیتی خامنه‌ای در منطقه همدل‌اند و او را مراقب تمامیت‌ارضی کشور می‌دانند.

جز این دو طیف ـ و حامیان سنتی کانون مرکزی قدرت ـ بعید است اکثریت شهروندان، سخنان به‌ظاهر ملی‌گرایانه رهبری نظام را باور کنند.

خامنه‌ای «ملی‌گرا» نشده؛ بلکه برای تداوم خودکامگی به کلیدواژه‌های ناسیونالیستی درآویخته است.

رهبر جمهوری اسلامی را می‌توان پرچمدار جریانی دانست که با درون‌مایه «راست» و پوشش عدالت‌خواهانه، مفاهیم ایران‌دوستانه را دست‌مایه تحقق پروژه‌های سیاسی خود و تثبیت اقتدارگرایی قرار داده است.

جریانی که در بستر مشکلات اقتصادی و معیشتی و هم‌زمان با تشدید شکاف طبقاتی، با رویکردهای شبه‌فاشیستی، به تداوم اقتدار غیردموکراتیک و کام‌جویی از حکومت می‌اندیشد.
پیک ایران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر