خبرهای داغ سیاسی
- از این پس اروپا تلاش خواهد كرد كه مذاكرات تازهای را بگشاید و در این میان از ایران خواهد خواست با پیشنهادهای امریكا برای تغییر در متن معاهده برجام موافقت كند. البته این ماجرا به سرعت متحقق نخواهد شد. باید افکار عمومی را آماده کرد و نظام اسلامی در این کار تبحر بسیار دارد.
درباره خروج ایالات
متحده از برجام و مانورهای قابل پیشبینی جمهوری اسلامی
خروج ایالات متحده از برجام
دونالد ترامپ در
سخنرانی خود در ایالت ایندیانا در دهم ماه می امسال، اعلام کرد که در صورت
عقبنشینی کره شمالی، نه تنها از تحریمها خبری نخواهد بود، بلکه حتی کمک ویژه
اقتصادی به آن کشور خواهد کرد. او اضافه کرد که امیدوار است این تلاش الگو خوبی
برای معامله با ایران نیز باشد. رئیس جمهور آمریکا تاکید کرد که «ما سختترین
تحریمها را علیه ایران اجرا خواهیم کرد» و این اقدام را به آن امید انجام میدهیم
که بتوانیم با ایران مذاکرات مجددی را آغاز کنیم. معاهده جدید باید بتواند منافع
هردو کشور ایران و آمریکا را باهم تامین کند[۱].
شاید بتوان گفت که از
نگاه دولت اوباما، بهرهبری اقتصادی در راس اهداف ایالات متحده در امضاء قراد داد
برجام قرار نداشت، و هدف نخستین همانا «رام کردن» سیاسی رژیم ایران بود. اما این
سیاست دونالد ترامپ را راضی نمیکرد. بهعلاوه آنکه، پس از برجام رژیم تهران «رام»
نشد. جمهوری اسلامی از سیاستهای تهاجمی خود در منطقه عقبنشینی نکرد، و نشان داد
که به سمت صلح و سازش قدم بر نمیدارد، بلکه دخالتهای بیوقفه سیاسی و اقدامات
تهاجمی خود را در سوریه، لبنان، یمن و عراق ادامه میدهد. بنابراین از این دریچه،
از نگاه آمریکا، برجام دستاورد موفقی نداشته است و همین امر دلیل موجههای برای
دولت ترامپ برای خروج از برجام بود.
از نقطه نظر معاملات
تجاری بهراستی چه کشورهایی از برجام سود بردند؟ کشورهای اروپای غربی. پس از
برجام، اعم قراردادهای کلان تجاری و صنعتی میان ایران و ایتالیا، فرانسه، آلمان و
دیگر کشورهای اروپایی بسته شد، و آمریکا در این زمینه سهمی نداشت. پس از نگاه
دونالد ترامپ، بهراستی چرا ایالات متحده میبایست در برجام باقی بماند.
به همین دلیل است که
اروپا بر حفظ برجام تاکید مستمر دارد. تلاش اروپا البته بهخاطر حفظ قراردادیست
که حاصل دوازده سال تلاش مستمر برای تامین امنیت جهانی و منطقهای از یک سو، و از
سوی دیگر، بهخاطر حفظ قرارداهای کلانی ست که کشورهای اروپایی با توافق دولت اوباما
با ایران بستند. بدون شک این اروپا است که با خروج از برجام، منافع مالی زیادی را
از دست میدهد، نه آمریکا.
تغییر رژیم ایران
در رابطه با طرح
تغییر رژیم ایران دونکته اساسی مطرح است:
۱) تصور کنید که اگر
دونالد ترامپ موفق شود که دور مذاکرات جدیدی را، به همت و میانجیگری اروپا، با
جمهوری اسلامی آغاز کند، و رهبری ایران، دست براتفاق، گام به گام، و با شعارها و
توجیههای همیشگی، در نهایت پیشنهادات آمریکا را بپذیرد، این امر چه موفقیت بزرگی
برای دونالد ترامپ پدید میآورد. این توفیق یک ضامن اصلی پیروزی او در انتخابات
۲۰۲۰ ایالات متحده خواهد بود. آیا ترامپ از این «شانس» بزرگ خود خواهد گذشت؟ اگر
این توفیق ایجاد شود، او اعلام خواهد کرد که درعرض تنها چند سال توانسته دو
دیکتاتور بزرگ را رام کند.
با این حساب هنوز هیچ
چیز بهروشنی نشان نمیدهد که با خروج از برجام، دولت دونالد ترامپ در پی تغییر
رژیم در ایران است. و هنوز نمیتوان با قطعیت مدعی شد که این دولت یک استراتژی
روشن برای این تغییر دارد. بهعلاوه آنکه، عواقب چنین تغییری روشن نیست؛ و نیز
نیروی جایگزین واقعی که در شرایط حاضر بتواند بعد از اسلامیون برمسند قدرت قرار
گیرد، وجود ندارد. اعتراضات مردمی برای تغییر یک رژیم کافی نیست. البته بهظاهر
آلترناتیوهای سیاسی بسیارند، اما تنها در حرف. توجه داشته باشیم، دونالد ترامپ
همیشه حاضر به مماشات و معامله با رژیمهای بسته یا استبدادی بوده و هست. همچنانکه
در مورد روسیه و کره شمالی دیدهایم.
۲) بهراستی چه چیزی
نشان میدهد که خروج آمریکا از برجام، به رادیکال شدن سیاستهای جمهوری اسلامی
میانجامد؟ به نظر این قلم، این احتمال بسیار قوی ست که در ادامه فشارهای آمریکا،
جمهوری اسلامی عقبنشینی کند و بالاخره به خواستههای امریكا تن در دهد. پیشبینی من
این است كه جمهوری اسلامی نه فقط به اقدامات رادیكالتر دست نخواهد زد، بلكه پس از
اندكی شعار و هیاهو و حتی مظلومنمایی، بالاخره به خواستههای امریكا تن خواهد
داد. چرا؟ زیرا رژیم میداند كه با ادامه تحریمها، دست اروپا برای ادامه معاملات
بسته خواهد بود، اعتراضات مردمی در داخل کشور محتملا افزایش مییابد، و شانس ادامه
بقای رژیم به صفر خواهد رسید. اروپا بیشک راههای تجاری آلترناتیو را بهکار
خواهد بست تا آمریکا را «دور بزند»، اما این راهها در عمل و در دراز مدت، محدود و
کم اثر خواهند بود. اقتصاد جهانی چنان تنظیم شده است که همه راهها بلاخره به
واشنگتن باز میگردد!
از این پس اروپا تلاش
خواهد كرد كه مذاكرات تازهای را بگشاید و در این میان از ایران خواهد خواست با
پیشنهادهای امریكا برای تغییر در متن معاهده برجام موافقت كند. البته این ماجرا
به سرعت متحقق نخواهد شد. باید افکار عمومی را آماده کرد و نظام اسلامی در این کار
تبحر بسیار دارد.
میدانیم که رژیم،
نجات خود را مهمترین وظیفه میداند، و این را عملا به هرقیمت متحقق خواهد کرد. با
اینحال به سختی میتوان پیشبینی كرد كه عقبنشینیهای رژیم در برابر خواسته فعلی
ایالات متحده و خواستههای آینده اروپا، مانعی جدی برای سقوط جمهوری اسلامی ایجاد
كند. زیرا از هر دریچهای که به جامعه ایران نگاه کنیم، وضعیت چنان انفجاریست که
پیشبینی ثبات اجتماعی و سیاسی برای آینده ایران مشکل خواهد بود. تصور نمیرود که
ایالات متحده، در عین آزمون گزینههای دیگر، این خروجی را از نظر دور بدارد.
اما موانع این کار کدامند؟
دومانع دربرابر طرح
تغییر رژیم درایران
تردیدی نیست که
گزینههای ایالات متحده در مورد ایران متعدد است. از میان آنها، ایالات متحده
مذاکره و معامله با همین رژیم و دستگاه حکومتی فعلی در ایران را بطور قطعی منتفی
نمیداند. زیرا هم دولت ترامپ معاملهگر است، و هم بیت رهبری، علیرغم شعارهای گول
زنندهاش، برای بقاء خود، بسیار اهل معامله است، و آمریکا حاضر به این معامله
خواهد بود. لیکن بحران اجتماعی و جنبش مردمی میتواند این معادله را برهم بزند.
اگر چه وجود نارضایتی به تنهایی برای تغیر یک رژیم سیاسی کافی نیست، اما اگر این
نارضایتیها بطور جدی گسترش یابند و انفجار اجتماعی مهیب در ایران همه راههای
ادامه حیات را بروی رژیم مسدود کند، چه باید کرد؟
حال اگر هم فرض را
براین بگذاریم که یکی از گزینههای «ممکن» پشت پرده آمریکا، پا به پای آزمون
معامله با جمهوری اسلامی، تغییر رژیم نیز میتواند باشد، این طرح در فاصله میان
مشاوره نظری و تحقق عملی، با چند مانع روبرو خواهد شد:
۱) نخستین: باید بگویم که جمهوری اسلامی از سقوط پهلوی سابق بسیار
آموخت. ایران در موقعیتی همچون رژیم کره شمالی نیست که با یک اشاره از سوی چین و
تهدید تحریمهای آمریکا، به سرعت سیاست خود را تغییر دهد.
امروز ایران از حمایت
روسیه برخوردار است. البته میتوان اطمینان داشت که اگر روزی لازم باشد روسیه در
معامله پرمنفعت با آمریکا، میتواند به ایران خیانت بکند. چین هم نشان داده که کم
و بیش حامی نظام اسلامی است. از طرف دیگر، ایران به شکلی حمایت اروپا را نیز دارد.
بهنظر نمیآید که اروپا هنوز به سرنگونی نظام قانع شده باشد. اروپا نیز در ایران
نفوذی دارد که میتواند در مراحلی مانع پیشروی جریان سرنگونیطلب جلوه کند.
خاطرنشان کنم که طرحی که به عدم پشتیبانی غرب از پهلوی سابق منجر شد، مورد توافق
تمام قدرتهای مهم، خصوصا فرانسه و آلمان و انگلستان، در «گوادالوپ» قرار گرفته
بود. بدون اروپا، کار آمریکا برای اقدام موثر برای تغییر رژیم در ایران مشکل
خواهد.
۲) مانع دیگر، همانطور که در ابتدا اشاره شد، وجود یک آلترناتیو
سیاسی قابل ارائه است. هنوز این آلترناتیو در صحنه سیاسی ایران ظاهر نشده است. در
حال حاضر، چهار نیرو مورد نظرند.
در ابتدا لازم به
تذکر است که در روابط بینالملل، هیچ رژیم هوشمندی صاحب یک سیاست یکسویه نیست.
سیاست همه رژیمها قابل انعطاف است و تنها معیار منفعت پایدار هر رژیم است.
همانطور که هیتلر، در مرحلهای از اقتدار خود، با استالین نیز معامله کرد، و برای
حمله به افغانستان، رژیم ایران به آمریکا یاری رساند. بنابراین از میان چهار گزینه
زیرین، امکان معامله آمریکا با اصلاحطلبان نیز میتواند یک گزینه محتمل بهنظر
آید. ولی تنها گردش غیرقابل پیشبینی حوادث است که اعتبار این طرح را تعین میکند.
مرگ خامنهای یک فاکتور اساسی در این روند به حساب میآید. فاکتورهای دیگری نیز
روی میزند: بهطور مثال، حملات نظامی اسرائیل در سوریه که هدفشان تنها وادار کردن
جمهوری اسلامی به عقبنشینی ست، رژیم ایران نیز، از ترس شکست، هرگز پاسخگو نیست.
شکست نظامی رژیم ایران در سوریه، میتواند یک گام موثر در تغییر سیاست جمهوری
اسلامی باشد.
الف) اگر آمریکا
گزینه تغییر در دستگاه حاکمه را بپذیرد، ولی بطور جدی در پی سرنگونی نظام نباشد، و
تنها به تغییرات اندک دل خوش کند، و وضعیت داخل کشور نیز این روند را تسهیل نماید،
اتفاقا یک نیروی معتقد به نظام ولی سازشکار، کمی نزدیک به غرب، و اصلاح طلب که حاضر
به مذاکره با غرب باشد، شاید بتواند آلترناتیو مناسبی بهنظر برسد. بهعلاوه آنکه
بیشک اروپا با این جاگزینی بیشتر راه میآید. برای غرب مهم است که اصلاح طلبان
درس خود را پس دادهاند و میتوانند برای ادامه معاملات تجاری، روی آنها مطمئنتر
حساب باز کنند تا روی یک نیروی ناشناخته و غیرقابل اطمینان اپوزیسیون.
ب) اما اگر این مسیر
راه بهجایی نبرد، رضا پهلوی و مجاهدین خلق بیشتر مورد نظر خواهند بود. در مورد
مجاهدین، میبینیم که جولیانی و جان بولتن و برخی دیگران از آنها دفاع کردند. ولی
نمیتوان قاطعانه گفت که امریکا طرفدار روی کار آمدن این گروه در ایران است. بااینحال
آمریکا میداند که میتواند از مجاهدین به عنوان اهرم فشار بر حکومت ایران استفاده
میکنند و این از نظر امریکا یک سیاست عاقلانه است.
ت) در مورد رضا پهلوی
باید اشاره کرد که وی دارای پشتوانه استبداد است، و به آن تاریخ بیش و کم افتخار
میکند. بنابراین آیا به راحتی میتواند از آن پیشینه گذر کند. البته، رضا پهلوی
از نظر اعلام مواضع، دموکرات و سکولار شده است، و این قابل ستایش است، اما اینکه
خود در عمل با این دموکراتیسم چگونه برخورد خواهد کرد، سخن دیگری است. من فکر
میکنم که مدیریت ایران آینده از مجرای اتحاد نیروهای آزادیخواه میگذرد و بخشی از
طرفداران نظام مشروطه میتواند در این چهارچوبه جای گیرد، با حفظ پایداری عملی به
سکورالیسم و دموکراتیسم. و اتفاقا استراتژی رضا پهلوی «اتحاد با سایر نیروها» است.
یعنی وی تنها از این طریق میتواند به قدرتی سمبلیک و متحد کننده، همچنانکه خود
خواهان آن است، بدل شود. اما او چگونه به این مهم دست خواهد یافت؟ آیا وی بهراستی
از چنین کاریزمی برخوردار است؟ با اینحال، در صورت اتحاد نیروها، این آلترناتیو
میتواند به قدرتی تعیین کننده بدل گردد.
ث) اما نیروی چهارم،
بسیار پراکنده ولی سکولار و دمکراتیک است. اینها مجموعه وسیعی از وابستگان و
دلبستگان پیشین گروههای سیاسی قدیمی هستند. بسیاری از آنها دیگر به هیچ گروهی
وابسته نیستند. نیروی چهارم همچنین آن گروههای کوچکی هستند که شب و روز مشغول
فعالیتاند ولی نفوذشان بسیار محدود است. تعدادشان بسیار، کارزارشان پراکنده،
اتحادشان ناممکن و غریب به نظر میآید. اما اگر متحد شوند، اگر از غرورهای شخصی و
رهبریطلبی دست بردارند، و بر سر حداقلها به گردهم آیند، میتوانند به فاعلی جدی
در صحنه سیاست ایران آینده بدل گردند و بسیاری معادلات را بکلی برهم زنند.
عطا هودشتیان
پیک ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر